فقط به خاطر تو خلق شد دلِ تنگم
تویی که جان منی و خودت نمیدانی
#حسنا_محمدزاده
❥࿐ུ💕࿐═┅─
آب وریحان پشت پای"چشم هایت"ریختم
برنگشتن ازسفررسم مسافرهانبود...!!!
#حسنا_محمدزاده
ناز شست روزها !حسی غریبم داده اند
ظاهری آرام و قلبی ناشکیبم داده اند
چارشنبه سوری ام ، پایان سالی آتشین
روز و شب با شوق دیدارت لهیبم داده اند
نیم خورده روی دست زندگی افتاده است
از بهشت گونه هایت هرچه سیبم داده اند
من زمین را دوست دارم با تمام تنگی اش
راضی ام از اینکه چشمانت فریبم داده اند
رودهای من به آغوشت سرازیرند باز
رو به اقیانوس آرام تو شیبم داده اند
بیش از این ای بغض کهنه ! میخکوب من مباش
من درختی زخمی ام ، طرح صلیبم داده اند
می نشینم دانه های اشک را بر نخ کنم
باز هم تسبیحی از《امن یجیبم》 داده اند
#حسنا_محمدزاده
#قفس_تنگی
Hosna Mohammadzade:
ابرهای بغض در رویای بارانی شدن
سینه ها دریاچه ای در حال طوفانی شدن
پنجه ی خونین بالش ها پر از پرهای قو
خواب ها دنبال هم در حال طولانی شدن
زندگی آن مرد نابینای تنهایی ست که
چشم ها را شسته در رویای نورانی شدن
قطره ای پلک مرا بی تاب و سنگین کرده است
مثل اشک بره ها در شام قربانی شدن
خوب می فهمم چه حسی دارد از بی همدمی
پابه پای گرگ ها سرگرم چوپانی شدن
خالی ام از اشتیاق بودن و تلخ است تلخ
جای هر حسی پر از حس پشیمانی شدن
چاره ی لیلای بی مجنون این افسانه چیست؟
یا به دریا دل سپردن یا بیابانی شدن
#حسنا_محمدزاده
#قفس_تنگی
غم نان
گفتی: چه خبر؟ لال شوم ، جز غم نان هیچ
جز سیری بی قاعده ی سفره ی خان هیچ
گفتی چه خبر ؟ آه گرانتر شده لبخند
نفروخته تاریخ به ارزانی جان هیچ
دیگر خبری تلخ تر از اینکه دل و دین
در مشت ندارند به جز چند قِران هیچ ؟
رد می شوم از راسته ی شعر فروشان
دکان به دکان نیست به غیر از خفقان هیچ
دنیا زن جوراب فروش است و ندارد
هم قیمت یک جفت نگاه نگران، هیچ
گردن بزنید آخر این شعر لبم را
تا از شب و تاراج نیارد به زبان ، هیچ
من راهی آنسوی زمستانم و دنیا
بسته ست برای سفرم یک چمدان هیچ
#حسنا_محمدزاده