eitaa logo
آوای دل
201 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
714 ویدیو
13 فایل
بی دوست شبی نیست که دیوانه نباشیم مستیم اگر ساکن میخانه نباشیم سرگشتۀ محضیم و در این وادیِ حیرت عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم
مشاهده در ایتا
دانلود
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد دلشوره ی ما بود، دل آرام جهان شد در اوّل آسایش مان سقف فرو ریخت هنگام ثمر دادن مان بود خزان شد زخمی به گل کهنه ی ما کاشت خداوند اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد آنگاه همان زخم، همان کوره ی کوچک، شد قلّه ی یک آه، مسیر فوران شد با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد جان را به تمنّای لبش بردم و نگرفت گفتم بستان بوسه بده، گفت گران شد یک عمر به سودای لبش سوختم و آه روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد یک حافظ کهنه، دو سه تا عطر، گل سر رفت و همه ی دلخوشی ام یک چمدان شد با هر که نوشتیم چه ها کرد به ما گفت مصداق همان وای به حال دگران شد
یارب این سوخته دل را که محک لازم نیست بچه ای را که کتک خورده، فلک لازم نیست گرد خوان تو فقیرم من و شک لازم نیست تا سر سفره حسین است نمک لازم نیست به لبم خورد کمی آب، مرا بخشیدند ای فدای لب ارباب مرا بخشیدند
اگر فایده نمی رسانی ضرر هم مرسان اگر خوش نمی سازی غمگین هم مکن اگر حمایت نمیکنی تخریب هم مکن اگر با خوشبختی کسی خوش نمی شوی حسادت هم مکن
‏می‌روم گم می‌شوم در خاطراتت صبر کن...
مَرا از حَبسِ آغوشَت چه اصراری به آزادی بَـرایِ مـاهـیـانِ تُــنــگ آزادی گِرِفـتاری‌ست
فرق من و زندانبانم را میدانی؟ زمانی که پنجره ی کوچک سلولم را باز میکند او تاریکی و غم را میبیند و من روشنایی و امید را... دید شما بسیار مهم است! زیبا بنگرید... 👤 نلسون ماندلا
اندازه ی هفت آسمان غم دارم ابرییم و بیت های نم نم دارم در کافه ی شعرهای دلتنگی خود با طعم خیال،چای خوش دم دارم هنگامِ دِروی گندم احساسم موسیقیِ نابِ جانِ مریم دارم لبخند که میزند دلم می لرزد دل نیست!درونِ سینه ام بم دارم از برزخ خاطرات من دور شوید با هیزم لحظه ها جهنم دارم زیرِ لحدِ سکوت، در گورِ زمین افسوس که مرگِ زود و مبهم دارم نیلوفرم و به دور خود میپیچم دلتنگم و روزگارِ دَرهم دارم در خیمه عشق روضه میخواند غم هر ثانیه در خودم محرم دارم ای جنگل شعرهای انبوهِ سرم لطفا دو سه خط هوا!نفس کم دارم
شادی زیاد بود ولی مثل غم نشد غم چون تو را به یاد من آورد، کم نشد در این مسیر ،گاه به انصاف گفته‌ام خواست ولی همقدم نشد بی‌ چشمداشت دادم و بردی، اگر نه اوه! آن‌قدر بخشش است که نامش کرم نشد عشق است و باختن! تو هر آن‌قدر برده‌ای یک از شمارِ آن‌چه که من باختم نشد گفتم که پیر می‌شوم از یاد می‌روی مویم سفیدتر شد و تو کم نشد سوگند می‌خورم به تو ای عشق! غیر تو هر اسم اعظمی که شمردم قسم نشد شعری که استخوان تو را نشکند نگو من یک غزل نگفتم و دستم قلم نشد
در دل و جان خانه کردی عاقبت هر دو را دیوانه کردی عاقبت ای ز عشقت عالمی ویران شده قصد این ویرانه کردی عاقبت من تو را مشغول می‌کردم دلا یاد آن افسانه کردی عاقبت عشق را بی‌خویش بردی در حرم عقل را بیگانه کردی عاقبت دانه‌ای بیچاره بودم زیر خاک دانه را دردانه کردی عاقبت
خدايـــــــــــــا آغوشت را امشب به من می دهـــــے ؟ برایِ گفتـــن چیزے نــدارم اما برایِ شنفتنِ حرفهاے تو گوش بسیار می شود من بغض کنمـــ تو بگویی مگر خدایت نباشد که تو اینگونه بغض کنی ... می شود من بگویم خدایا ...؟ تو بگویی جان دل ... می شود بیایی ...؟!!!
متیٰ حَلَلْتَ بشیراز یا نسیمَ الصبح خُذِ الکتابَ و بَلِّغْ سلامٖیَ الاحباب اگرچه صبر من از روی دوست ممکن نیست همی کنم به ضرورت چو صبر ماهی از آب
تمنای وصالت نیست عِشق من مَگیر از من به دردت خو گرفتم" نیستم در بَند درمانت