خستگی راه و خوابِ موکبا ،عمریه رویای ِ شیرین منه...!(:♥ #ابوعلی

یک چله از برای شما ناله سر دهم؛ تا در مُحَرمت بشوم مَحْرَمت حسین(ع) التماسِ دعا از شما خوبان #روز_سی_و_پنجم #چله_زیارت_عاشورا #امام_زمان #کربلا 🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🏴🌱}

حال دلم بده ...💔 ۵روز‌مانده‌تا‌اربعین‌حسینی🖤 #روز_شمار #اربعین #کربلا #پیاده_روی_اربعین #به_عشق_حسین علیه‌السلام 🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🌺🌱}

#شهیدانه به سوریه که اعزام‌ شده‌ بود بعضۍ‌شب‌ها‌ با‌ هم‌ در‌ فضای مجازۍ‌ چت می‌کردیم بیشتر‌ حرفهایمان احوالپرسۍ‌ بود او چیزی مینوشت و من چیزی مینوشتم و‌اندڪ‌ آبۍ‌ می‌ریختیم‌ بر‌ آتش دلتنگۍ‌مان... روزهای آخر ماموریتش بود گوشۍ‌ تلفن‌ همراهم‌ را‌ که روشن‌ کردم دیدم‌ عباس‌ برایم‌ کلۍ پیام فرستاده‌ است...! وقتۍ‌ دیده‌ بود‌ که‌ من‌ آنلاین نیستم نوشته بود: آمدم‌ نبودۍ؛‌ وعده‌ۍ‌ ما‌ بهشت..🥲 همسرشهیدعباس دانشگر‌ #شهیدانه #شهید_عباس_دانشگر #کربلا #اربعین 🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🏴🌱}

- اگر بین کاروان ما کسی هست که با خانواده هست، ببرد خانواده‌اش را پیش قبیله بنی اسد. شب عاشورا بود و امام این جملات را در جمع یاران باوفایش می‌گفت. علی بن مظاهر هرچه فکر کرد متوجه نشد چرا امام این را فرمودند. همسرش همراهش بود؛ یعنی ببرد کجا ؟چرا ببرد؟ یعنی زینب و رباب هم می‌روند؟... - یابن رسول الله! من خانواده آورده‌ام. اما... حسین محبتی دارد عالم گیر! آمده تا فدا کند خود را برای نجات مظلومین، بلند ماندن علم اسلام ، بیدار کردن خفته‌ها: - زن و فرزند من، فردا، وقتی که ما کشته بشویم، اسیر می‌شوند... می‌ترسم که زن و فرزند شما هم اسیر شوند! علی بن مظاهر تا به همسرش گفت؛ همسر جوانش را شنید... حالش دگرگون شد، از شدت غم فریاد زد، برخاست، چرخی دور خودش زد، بی‌اختیار شده بود، پیشانی کوبید به عمود خیمه: - پسر مظاهر به خدا تو نصاف را رعایت نمی‌کنی؛ برای تو راحت است که همسر و فرزندان امام اسیر باشند و زن و بچه تو در آسایش! انصاف است که زینب بی‌ روسری شود و من در خانه با راحتی زندگی کنم؟ انصاف است که گوشواره در گوش چون منی باشد و اهل بیت پیامبر گوشواره از گوششان کشیده شود؟ آیا تو راضی می‌شوی که خودت در روز قیامت و در محضر رسول خدا رو سفید باشی و من مقابل حضرت زهرا روسیاه باشم؟ به خدا قسم، همانطور که شما، مردان اهل بیت را یاری می‌کنید، ما زن‌ها هم بانوان امام را یاری می‌کنیم؟ علی بن مظاهر مقابل روضه خوانی همسرش مثل باران اشک می‌ریخت! صحنه‌های فردا را برایش ترسیم می‌کرد. روضه‌ای برپا شده بود در خیمه شان !روضه اسارت زینب ... ادامه دارد... #کتاب_امیر_من #پارت_سی_وچهار #محرم #کربلا 🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🏴🌱}