eitaa logo
منجی
266 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
113 فایل
ټݩہا‌اُمیدماݩ‌بہ‌ݩجاټ،"ټُــۅیۍ"♡ سَـݪام‌اِۍمُـݩـجےِ‌بشـࢪیټ♡ 🍃مټعݪق‌بہ‌مجمۅعہ‌اَعۅان‌ُاݪمنجے بامجۅز ازسازماݩ‌ټبلیغاټ‌اسݪامے ارتباط با ادمین @avanol_monji
مشاهده در ایتا
دانلود
➿آشنایی با شهید 🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🌺🌱}
📆بهمن ۹۲ بود که زمزمه های سوریه رفتن حسن شروع شد. یک روز آمد خانه آن قدر روضه خواند و گریه کرد تا اشکم را در آورد. گفتم: حسن جان! چرا این قدر حالت خراب است؟ 🔗گفت: به خاطر سوریه است. فیلمی از حرم حضرت سکینه (س) نشان داد که به دست داعش تخریب شده بود، عکس های زیارت سال ۱۳۹۰ خودش را هم نشان داد که چقدر سالم و دلربا بودند. گفت: من باید بروم. گفتم: اگر در ایران جنگ شد برو، اما سوریه نه. گفت: مادر من! این مرزها ما کشیدیم. اسلام مرز ندارد. از قصه زن یهوی و خلخالش و حضرت علی (ع) گفت. خواستم بروم آشپزخانه تا جواب بله از من نگیرد. 📿گفت: مامان! یادت است محرم که می شد می گفتی ای کاش زمان امام حسین (ع) بودی و شما را فدای امام حسین (ع) می کردم. اگر راست می گفتی الان وقتش است. دیگر نمی توانستم چیزی بگویم و اجازه را به همین راحتی از من گرفت. ✍مجله فکه، شماره ۱۸۰ 🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🌺🌱}
💌🖇 از طرف برادر شهیدت شهید حسن قاسمی دانا 🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🌺🌱}
💞 💠تو شهر حلب دو تایے سوار موتور🛵 میرفتیم . دیدم حسن سرش پایین داره میره🤭 مدح امیرالمومنین علے علیه السلام رو میخوند❤️ من ترکش نشسته بودم . ترسیدم😰 . فقط میتونست . دو سہ متر جلو رو ببینه . گفتم داداش مواظب باش تصادف میڪنیم🤯 . ولے توجه نڪرد .😕 همینطور ڪہ میخوند . با ناراحتے گفتم . سر تو بیار بالا خیلے خطر ناڪہ . باز هم به حرفم توجہ نڪرد .☹️ داشتم عصبانے میشدم . ڪہ با جدیت گفت . چه ڪارم دارى نمیخوام سرمو بیارم بالا .😤 یڪ لحظه توجہ ڪردم به دور و برمون .👀 دیدم اطوافمون پر از زنهاے بے حجاب .😔 میترسید چشمش بیوفتہ بہ نامحرم وووو ....  🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🌺🌱}
📚 کتاب ⇦به وقت اردیبهشت 🖇شهید مدافع حرم(حسن قاسمی دانا) ✒️نویسنده:مریم عرفانیان °•جرعه ای از کتاب🙃 گاهی باید رفت و به سرانجام رسید. باید جوانی را در نیمه راه به حال خودش گذاشت،مرزها را رها کرد و همچون سروی پر استقامت در برابر طوفان کفر ایستاد. باید وصال را در سفری اخروی جست و جو کرد.این کتاب تکرار خاطرات مادری است از جوان رشیدش که برایش آرزوها داشت؛روایت جوانی است که لحظه ای تاب ماندن نداشت و دلش برای پاسخ به ندای «هل من ناصر ینصرنی» تپید. دلش تپید برای یاری حضرت زینب(س)،زمانی که از تل زینبیه به گودی قتلگاه می نگریست.دلش تپید برای فریاد مظلومیت شیعه و دلش تپید برای سفری ملکوتی. او شور و شیدایی جوانی و زندگی آسوده را رها ساخت تا وقت عاشقی به سرانجام برسد. از روزمرگی ها و رسیدن های پست دنیوی دل کند و جوانی اش را در نیمه راه به حال خودش گذاشت و مرزها را رها کرد... کتاب حاضر قطره ای از عشق بی کران جوانی است که پاسدار حقیقی بانوی کربلا،حریم حرم ائمه(ع)و مدافع عشق شد. 🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🌺🌱}
📚 کتاب⇦سروها ایستاده میمانند 🖇شهید مدافع حرم (حسن قاسمی دانا) ✒️به قلم مریم عرفانیان °•جلد دهم از مجموعه مدافعان حرم اختصاص به زندگی نامه شهید «حسن قاسمی دانا» دارد. وی متولد شهریورماه سال 63 بود که در سال 93 داوطلبانه به سوریه رفت و در اردیبهشت همان سال به شهادت رسید. پیکر این شهید همزمان با سالروز وفات حضرت زینب (س) در مشهد تشییع و در خواجه ربیع به خاک سپرده شد. °•جرعه ای از کتاب🙃 آهسته پشت دیوار موضع گرفتیم و از صدای پا احساس کردیم دشمن پشت دیوار اتاق است. فاصله ما تنها یک دیوار 30، 40 سانتی متری بود. تکفیری ها هم متوجه ما شده بودند و با صدایی وحشت زده و خشن گفتند: «مین؟ مین؟» به زبان عربی یعنی (تو کی هستی؟) می خواستند بفهمند که بالاخره خودی هستیم یا غریبه؟ حسن ضامن نارنجک را کشید و آن را داخل حفره دیوار پرت کرد و گفت: «شیعه علی بن أبی طالب امیرالمؤمنین (ع)» نارنجک با صدایی بلند منفجر شد. ناله تکفیری ها به گوش رسید....... 🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🌺🌱}