بعد از شهادت امیرالمومنین، حسن بن علی شد امام.
امامِ حسین هم، امام حسن بود!
بعد از صلحِ امام حسن آمدند نزد حسین که:
- ما صلح برادرت را قبول نداریم، با تو بیعت می کنیم!
حسین نگاهشان کرد. سری به نفی تکان داد و فرمود:
- نه! برادرم حسن امام من است... من به هرچه برادرم حسن تعهد کرده است، متعهد هستم!
بحارالانوار،ج۴۴،ص۱۲۹...سیری در سیره ی ائمه اطهار
🖤
زهر که برجان امام حسن اثر کرد...
لخته های خون که از وجود امام بر تشت می ریخت ...
جگر حسین آتش گرفته بود و اشک تمام صورتش را پوشانده بود!
امام حسن حال خودش را فراموش کرد:
- حسین جان تو گریه نکن...
کنار بستر شهادت امام حسن، شد مجلس روضه ی حسین!
حسن خواند و زینب زار زد...
حسن اشک ریخت و کربلا مجسم شد؛
یکی یکی یاران رفتند میدان...
هر کدام که بر زمین افتادند با صدایی بی جان آخرین سلام را دادند و آخرین آرزو را کردند؛
شاید در آن هیاهو صدای سلامشان به حسین برسد و فقط برای آخرین بار... برای یک لحظه روی ماهش را ببینند!
و یک افسوس و آه جانسوز؛
حسین لحظه به لحظه تنهاتر می شود... و کاش هزار جان داشتند و فدای حسین می کردند تا گردی بر چادر زینب ننشیند!
#کتاب_امیر_من
#پارت_بیست_وشش
#محرم
#کربلا
🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🏴🌱}