حسین
برای خداحافظی نشست کنار مزار جدش! پسر پیغمبر، دیگر در شهر پیامبر نه یاری داشت، نه امنیت !
با جدش سخن که گفت لحظهای خواب چشمانش را گرفت؛
رسول خدا حسینش را در آغوش گرفت و پیشانیاش را بوسید:
- عزیزم حسین! وقت وفا به پیمانت با خدا فرا رسیده... به پا خیز. معبودت میخواهد تو را در قربان گاه ببیند...
برای حفظ اسلام همه باید به پا خیزند حتی حسین تا گودی قتلگاه...
وصیت نامه نوشت: برای امر به معروف... برای نهی از منکر...
اصلاح دین اسلام
از شهر پیامبر خارج شد!
با خانواده ،با تعداد کمی از یاران!
راهی مکه شدند... ساکن مکه بودند... تا اینکه باز هم یزید امام را تهدید کردند .
ایام حج بود و حسین حاجی! حج را بدل به عمره مفرده کردند.
نامههای فراوان داشتند از کوفه! هجده هزار دعوت!
قبل از رفتن نامه نوشتند:
- از حسین بن علی به محمد بن علی (حنیفه) و از طرف او به همه بنی هاشم:
- هر کس با من بیاید شهید میشود و
هر کس بماند پیروز نمیشود .و السلام! غریب راهی کوفه شدند!
بحارالأنوارج۴۴،ص۳۲۸...
منتی الامال،ج۱،ص۳۵۸...
بحارالأنوار،ج۴۴،ص۲۴۰...
🖤
پناه عالم و آدم است حسین!
از بیوفایی مردم ، حسین از خانه و کاشانهاش رانده شده بود!
بیابانها مامن شده بود!
بین علم و عمل فاصله است! این که بدانی حسین حق است اما چشم روی حق ببندی...وای بر تو !
هر کس حسینی شود، مجاهدانه زندگی میکند، مقاوم میایستد و شهادت خوش عاقبتیست...
#کتاب_امیر_من
#پارت_بیست_ونه
#محرم
#کربلا
🆔 °•| @avanolmonji |•° {✨🏴🌱}