منجی
🖤 ابوالفضل العباس بر بام خانه خدا ایستاد و خطبه خواند ، روز هشتم ذیحجه . سرها بالا را نگریستند و صدا
نمی دانست چه گونه حرفش را بزند. از هرکس پرسیده بود نشان حسین ابن علی را داده بودند !
_بخشنده ترین این دیار حسین است.
_مشکلت را فقط حسین حل میکند!
_از من میشنوی جز با حسین با کسی دیگری در میان نگذار !
_حسین را که ببینی خودش کارت را سامان می دهد !
_این جا بی خود نگرد ، خانهی پسر علی از آن سوست!
حالا که آمده بود کنار. خانهی حسین اما خجالت میکشید تا در را بکوبد . کمی این پا و آن پا کرد تا با خودش کنار بیاید. رو که برگرداند دید امام مقابلش ایستاده است.
نگاه و سلام امام ، اظطراب و خجالتش را برد.....
شوقی در دلش جریان پیدا کرد و نتوانست حرفی بزند . امام آرام دستش را بالا آورد و گفت :
_حرفت را بنویس ، نمیخواهد چیزی بگویی.
مرد لبخند رضایتی زد و این گونه نوشت :
_ به یک نفر پانصد سکه بدهکارم . پولش را می خواهد و من حتی یک دینار هم ندارم. آبرویم در خطر است .اگر میشود کمکی کنید .....
مرد امیدوارانه چشم دوخت به رد نگاه امام بر روی نوشته ....
خدمتکار به امر حسین رفت تا هزار سکه بیاورد .
_بدهی ات را بده و با بقیه اش زندگی ات را بگذران ، این راهم به یاد داشته باش که فقط از سه نفر کمک بخواهی ؛
فرد با ایمان ، شخص جوانمرد ، انسان اصیل و بزرگوار
🖤
علی ابن ابی طالب(ع) شب ها در شهر سکوت و خواب مردمش فرو می رفت ، کیسه ای به دوش می گرفت و به فقرای کوفه رسیدگی می کرد...
خاندان پیامبر همه همین طور بودند ؛ مشکل گشای خلق خدا!
در کربلا بر حسینی سخت گذشت شد که ....
یک مومن...یک جوانمرد...یک اصیل زاده و بزرگوار نبود که گام از دام شیطان بیرون کشد و پا جای امام برای اجرای امر خدا بگذارد...
حق لب های خشک یک نوزاد شیر خواره .... یک رقیه سه ساله ....
هم دلِ بی امام را به رحم نمی آورد!
هیچ جای تاریخ نیست که کسی از حسین درخواستی داشته باشد و اجابت ندیده باشد .
اما بازهم هرچه بخواهی حسین می بخشد ....
بیشتر هم می بخشد ، بدون چشم داشت....
هم دنیا را میتوان از حسین گرفت هم آخرت را ....
# کتاب_امیر_من
#پارت_دوازدهم
#محرم
#کربلا