eitaa logo
خبرگزاری صدای افغان (آوا)
3.5هزار دنبال‌کننده
49.5هزار عکس
3.5هزار ویدیو
17 فایل
🔴 اخبار فوری و معتبر #افغانستان و #جهان و همچنین آخرین گزارش‌ها و اطلاعیه‌های مربوط به #مهاجرین را در کانال رسمی خبرگزاری آوا در ایتا مطالعه کنید. سایت آوا : www.avapress.com جهت ارسال سوژه، انتقاد و پیشنهاد با ما در ارتباط شوید: 👇 🆔 @Amir_Namira
مشاهده در ایتا
دانلود
خبرگزاری صدای افغان (آوا)
📚 #مطلب_شبانه بلدرچین و کشاورز بلدرچینی در مزرعهْ گندم لانه ساخته بود. او همیشه نگران این بود که
📚 حکایت: کلاه فروش کلاه‌فروشی روزی از جنگلی می‌گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه‌ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه‌ها نیست. بالای سرش را نگاه کرد. تعدادی میمون را دید که کلاه‌ها را برداشته‌اند. فکر کرد که چگونه کلاه‌ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون‌ها همین کار را کردند. او کلاه را از سرش برداشت و دید که میمون‌ها هم از او تقلید کردند. به فکرش رسید که کلاه خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمون‌ها هم کلاه‌ها را بطرف زمین پرت کردند. او همه کلاه‌ها را جمع کرد و روانه شهر شد. سال‌های بعد نوه او هم کلاه‌فروش شد. پدربزرگ این داستان را برای نوه‌اش تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند. یک روز که او از همان جنگل گذشت در زیر درختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد و او شروع به خاراندن سرش کرد. میمون‌ها هم همان کار را کردند. او کلاهش را برداشت، میمون‌ها هم این کار را کردند. نهایتا کلاهش را بر روی زمین انداخت. ولی میمون‌ها این کار را نکردند. یکی از میمون‌ها از درخت پایین آمد و کلاه را از روی زمین برداشت و در گوشی محکمی به او زد و گفت: فکر می‌کنی فقط تو پدربزرگ داری ؟! برای مطالعه‌ی داستان‌ها و مطالب کوتاه و پندآموز کانال، هشتگ را دنبال کنید. 🆔 @avapress 🌐 اخبار فوری و مهم افغانستان ، جهان ، مهاجرین و پناهندگان در آوا
خبرگزاری صدای افغان (آوا)
📚 #مطلب_شبانه حکایت: کلاه فروش کلاه‌فروشی روزی از جنگلی می‌گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراح
📚 لقمه حرام، آهن‌ربای معصیت تمثیلی زیبا برای تبیین نقش لقمه حرام در ابتلای به گناهان آهن‌ربا، بُراده آهن را هرجا باشد، به سمت خود می‌کشد. اگر پنبه را از کنار آهن‌ربا عبور بدهید، آهن‌ربا کششی نسبت به پنبه ندارد، اما اگر براده آهن را درون پنبه بگذارید، در این حالت پنبه به سمت آهن‌ربا کشیده می‌شود. در اینجا خودِ پنبه جذب نمی‌شود، بلکه براده‌های آهنی که با آهن‌ربا، همجنس هستند، به سمت آن کشیده می‌شوند. ⛔️ معصیت‌ها مثل آهن‌ربا‌ و نان حرام مانند آهن است، وقتی که انسان گوشتش از حرام نروئیده باشد، می‌تواند از کنار معصیت‌ها بگذرد. امّا اگر لقمه حرامی بخورد، از کنار معصیت که می‌گذرد مجذوب آن می‌شود!! این خاصیّت درونیِ لقمه حرام است. لقمه اگر صددرصد حلال باشد و علاوه بر این اُجرت و حقوق و درآمد طیب و طاهری در مقابل آن گرفته باشد، از کنار عبادات که می‌گذرد، عبادات او را جذب می‌کنند، از کنار امامزاده که می‌گذرد به زیارت آن میل پیدا می‌کند. نه تنها لقمه حلال، بلکه مسکن و لباس حلال هم به همین منوال است. در محلی هم که از راه حلال به دست آورده‌اید، نماز که فرا می‌رسد، نسبت به نماز شوق و رغبت پیدا می‌کنید، امّا اگر ملک غصبی باشد، در آن محل مثلاً غیبت مردم می‌شود و توان اجتناب از معصیت را ناخودآگاه از دست می‌دهید. حلال و حرام وقتی با هم مخلوط شود، طاعت و معصیت هم، با هم مخلوط می‌شود. برای مطالعه‌ی داستان‌ها و مطالب کوتاه و پندآموز کانال، هشتگ را دنبال کنید. 🆔 @avapress 🌐 اخبار فوری و مهم افغانستان ، جهان ، مهاجرین و پناهندگان در آوا
خبرگزاری صدای افغان (آوا)
📚 #مطلب_شبانه لقمه حرام، آهن‌ربای معصیت تمثیلی زیبا برای تبیین نقش لقمه حرام در ابتلای به گناهان
📚 چوپانی می‌گفت: گاهی برای سرگرمی، یک چوبدستی دم در آغل گوسفندان، جلوی پایشان می‌گرفتم طوری که مجبور به پریدن از روی آن می‌شدند. پس از آنکه چندین گوسفند از روی آن می‌پریدند، چوبدستی را کنار می‌کشیدم اما بقیه گوسفندان هم از روی مانعِ خیالی می‌پریدند. تنها دلیل پرش آنها این بود که گوسفندان جلویی پریده بودند. تعداد زیادی از ما آدم‌ها نیز مایل به انجام کارها و باورهایی هستیم که دیگران انجامش می‌دهند، بدون اینکه دلیل و درستی آنرا بدانیم... برای مطالعه‌ی داستان‌ها و مطالب کوتاه و پندآموز کانال، هشتگ را دنبال کنید. 🆔 @avapress 🌐 اخبار فوری و مهم افغانستان ، جهان ، مهاجرین و پناهندگان در آوا
خبرگزاری صدای افغان (آوا)
📚 #مطلب_شبانه چوپانی می‌گفت: گاهی برای سرگرمی، یک چوبدستی دم در آغل گوسفندان، جلوی پایشان می‌گرفتم
📚 ابن عبّاس گويد: من و سلمان در زير درختى نشسته بوديم؛ سلمان شاخه درختى را كه برگ‌هايش خشک شده بود، جنباند و همه برگ‌ها به زمين ريخت. جناب سلمان فرمود: اى ابوعثمان، از من نمى‌پرسى كه چرا چنين كردم؟ گفتم: سبب اين كار چه بود؟ فرمود: با پيامبر (صلّى‌اللّه‌عليه‌و‌آله‌و‌سلّم) در زير اين درخت نشسته بوديم، آن حضرت چنين كرد كه من كردم و سپس به من فرمود: اى سلمان، از من نمی‌پرسى كه چرا چنين كردم؟! من عرض كردم: يا رسول اللّه، سبب چه بود؟ حضرت فرمود: مؤمن چون آنطور كه دستور داده شده وضو بگيرد و بعد از آن نمازهاى پنجگانه شبانه روز را بجاى آورد، گناهان او بريزد همانند اين برگ‌ها كه از اين درخت فرو ريخت. آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود: و اقم الصلوة طرفى النّهار و زلفا من اللّيل ... . (هود/۱۱۴) و بپاى دار نماز را هر دو سر روز و پاره‌هايى از شب... برای مطالعه‌ی داستان‌ها و مطالب کوتاه و پندآموز کانال، هشتگ را دنبال کنید. 🆔 @avapress 🌐 اخبار فوری و مهم افغانستان ، جهان ، مهاجرین و پناهندگان در آوا
خبرگزاری صدای افغان (آوا)
📚 #مطلب_شبانه ابن عبّاس گويد: من و سلمان در زير درختى نشسته بوديم؛ سلمان شاخه درختى را كه برگ‌هايش
📚 شخصی مسجدی ساخت. بهلول از او پرسید: مسجد را برای رضای خدا ساختی یا اینکه بین مردم شناخته شوی؟ شخص پاسخ داد: معلوم است برای رضای خداوند! بهلول خواست اخلاص شخص را بیآزماید. در نیمه‌های شب بهلول رفت و روی دیوار مسجد نوشت این مسجد را بهلول ساخته است. صبح که مردم برای ادای نماز به مسجد آمدند نوشته‌ی روی دیوار را می‌خواندند و می‌گفتند خدا خیرش بدهد چه انسان خَیّری! آن شخص طاقت نیاورد و فریاد سر داد ایُّهاالَناسّ بهلول دروغ می‌گوید! این مسجد را من ساختم، من از مال خود خرج کردم و شما او را دعای خیر می‌کنید؟! بهلول خندید و پاسخ داد معامله تو با خلق بوده نه با خالق! بیایید در زندگی خویش با خدا معامله کنیم نه با چشم مردم... برای مطالعه‌ی داستان‌ها و مطالب کوتاه و پندآموز کانال، هشتگ را دنبال کنید. 🆔 @avapress 🌐 اخبار فوری و مهم افغانستان ، جهان ، مهاجرین و پناهندگان در آوا
خبرگزاری صدای افغان (آوا)
📚 #مطلب_شبانه شخصی مسجدی ساخت. بهلول از او پرسید: مسجد را برای رضای خدا ساختی یا اینکه بین مردم شنا
📚 برای من همیشه سوال بود چرا اسرائیل اینقدر زیر مسجد الاقصی و حفاری‌ها به دنبال معبد سلیمان است؟ روی اسکناس ۵۰ شِکِلی قبلی اسرائیل تصویر آگنون نویسنده محبوب‌شان حک بود و روی آن سخنرانی او هنگام دریافت نوبل نوشته شده بود: "من در یکی از شهرهای تبعید زاده شدم. اما همیشه خودم را کسی می‌پنداشتم که در اورشلیم متولد شده است" فرض کنید می‌خواهید یک کشور بسازید، چه چیزی نیاز دارید؟ زمین که از فلسطینی‌ها می‌دزدید، شهروند که از سراسر دنیا می‌آورید، ولی یک چیز مهم و حیاتی: "تاریخ" کشور ۱۰ ساله که کشور نمی‌شود! نویسندگان و مبلغان به صف شدند و داستان درخشانی از عهد عتیق ساختند. این داستان "توجیه اشغال" است. داستانی که یک یهودی را راضی کند لهستان را رها کند بیاید فلسطین. داستانی که بتوان با آن خانه دیگران را صاحب شد، بچه‌هایش را کشت، غذایش را خورد و آینده‌اش را قاپید. و "حس خیلی بدی نداشت". داستان چیست؟ "قوم یهود یکی دو هزار سال پیش بر اینجا حاکم بودند، تبعید شدند و حالا برگشته‌اند به کشورشان" داستانی خلاقانه و کاربردی: بچه‌ی یهودی می‌پرسد: چرا اشغال می‌کنیم؟ صهیونیسم می‌گوید: ما اشغالگر نیستیم، فلسطینی‌ها اشغالگرند! نوجوان می‌پرسد: چرا حق دیگران را می‌گیریم؟ صهیونیسم می‌گوید: آنها حق ما را گرفته‌اند! جوان می‌پرسد: چرا وطنم را رها کنم مسافر اسرائیل شوم؟ صهیونیسم می‌گوید: اصلا تو الان مسافری، وطن تو اسرائیل بوده! صهیونیسم ترکیب طلبکاری، وقاحت و دروغ است. در اعلامیه تاسیس اسرائیل آمده: "مردم پس از تبعید اجباری از سرزمین‌شان در سراسر دوره‌ی آوارگی به این سرزمین وفادار ماندند و هرگز از دعا و امیدواری به بازگشت‌شان به این سرزمین و احیای آزادیِ سیاسی‌شان در آنجا دست نکشیدند." لازمه چنین تبلیغی این بود که همه‌ی یهودیان کنونی فرزندان کنعان و ابراهیم باشند. یعنی "قوم نژادی" یهود پراکنده شده باشند. ریشه‌های نژادپرستی صهیونیسم این نظریه را تقویت می‌کند و از آن نیرو می‌گیرد. اغراق نیست اگر بگوییم اسرائیل روی این تبلیغ و خون فلسطینی‌ها ساخته شد. حفاری‌ها برای جمع کردن مدرک بوده و هست. اما هرچه بیشتر کندند واقعیت‌های تلخ‌تری پیدا شد: تبعیدی در کار نبود، قومی به زور بیرون نشد، تاریخ نوشتن عهد عتیق زیر سوال رفت، و چیزی به نام "قوم" اصیل یهود پخش نشد بلکه "دین" یهودیت بود که پخش شد. فرهنگ یونانی باعث گسترش "تبلیغ" یهودیت شد نه "تبعید" آنها. حجم عظیم یهودیان اشکنازی (اروپای شرقی) نه تنها ریشه آلمانی رومی تبعیدی نداشتند بلکه خاستگاه خزری، مجاری داشتند. مشخص شد قبل از تبعید موهوم حکومت و جوامع یهودی دیگری وجود داشتند! حتی وقتی بابل تضعیف شد یهودیانش بجای اورشلیم به بغداد کنونی رفتند! مانند مهاجرت از اسپانیا به مدیترانه و از اروپای شرقی به غرب و آمریکا. یعنی در طول تاریخ هم جامعه یهودی میلی به برگشت به اورشلیم نداشته بود. چرا که تبعیدی وجود نداشت و بیشتر یهودیان جدید نوادگان اورشلیم نبودند (که حتی اگر بودند هم حقی برایشان ایجاد نمی‌کرد!) بلکه فرزندان "مومنان جدید" بودند. پس اگر تبعیدی در کار نبوده و یهودیان بیرون نشده‌اند، ساکنین کجا رفته‌اند؟ ثبت شورش‌های بعد از آن تاریخ حکایت از حضور ایشان دارد! با امواج قدرتمند مسیحیت و اسلامیت، به تدریج آنها که مانده‌اند تحت حکومت‌های مختلف با همسایگان ترکیب شده‌اند. فاجعه‌بارترین یافته‌ها آن بود که "احتمالا همین فلسطینی‌ها تداوم مرکب آنها و همسایگان هستند!" گویش محلی عربی پر از کلمات عبری و آرامی است، حتی بعضا خود را عرب نمی‌دانند بلکه مسلمان و کشاورز می‌دانند. شکست نظریه واضح بود چرا که جابجایی اجباری صدها هزار نفر چیزی نیست که در تاریخ و جغرافیا آثار فراوانی به جای نگذارد. صد سال از نطفه اسرائیل می‌گذرد. یک داستان تاریخی به کمک آرزوهایشان آمد و مشوق اشغال شد. داستانی که بی‌مبناییِ آن قابل کتمان نبود. اما تاریخ‌نگاریِ صهیونیستی با زور از داستان دفاع می‌کرد و می‌کند. آنها هنوز هم در حال حفاری و جستجوی مدارک تایید‌کننده هستند! سرود ملی اسرائیل می‌گوید: "امیدمان هنوز از دست نرفته، امید دو هزار ساله‌مان، که ملتی آزاد باشیم در سرزمین مادری خود، سرزمین صهیون و اورشلیم" مشکل این است که حتی همین داستان هم کاربرد ندارد، چگونه می‌توان بر سرزمینی ادعا داشت بخاطر حضور ۲۰۰۰ سال قبل؟!!! حالا اضافه کنید که تبعیدی هم نبوده و این مدعیان ۲۰۰۰ سال قبل هم از اینجا بیرون نشده‌اند. ما می‌خندیم اما فلسطینی‌ها گریه می‌کنند... برای مطالعه‌ی داستان‌ها و مطالب کوتاه و پندآموز کانال، هشتگ را دنبال کنید. 🆔 @avapress 🌐 اخبار فوری و مهم افغانستان ، جهان ، مهاجرین و پناهندگان در آوا
خبرگزاری صدای افغان (آوا)
📚 #مطلب_شبانه برای من همیشه سوال بود چرا اسرائیل اینقدر زیر مسجد الاقصی و حفاری‌ها به دنبال معبد سل
📚 توصیه پدر به پسرش بازرگانى در يكى از تجارت‌هاى خود هزار دينار خسارت ديد. به پسرش گفت: مگذار کسی از این موضوع مطلع شود. پسر گفت: اى پدر! از فرمانت اطاعت مى‌كنم، اما مى‌خواهم بدانم راز اين پنهان‌كارى چيست؟ پدر گفت: تا مصيبتی که بر ما وارد شده دو برابر نشود ۱ - خسارت مال ۲ - شماتت همسايه و ديگران مگوى اندوه خويش با دشمنان كه لا حول گويند شادى‌كنان* * يعنى: غم خود را با دشمن در ميان مگذار که او به ظاهر از روى دلسوزى، (لاحول و لا قوه الا بالله) به زبان آورد (و عجبا گويد) ولى در دل شادى كند... ⬅️ برای مطالعه‌ی داستان‌ها و مطالب کوتاه و پندآموز کانال، هشتگ را دنبال کنید. 🆔 @avapress 🌐 اخبار فوری و مهم افغانستان ، جهان ، مهاجرین و پناهندگان در آوا
خبرگزاری صدای افغان (آوا)
📚 #مطلب_شبانه توصیه پدر به پسرش بازرگانى در يكى از تجارت‌هاى خود هزار دينار خسارت ديد. به پسرش گف
📚 حکایتی از بهلول روزی سوداگری بغدادی از بهلول سوال نمود من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم؟ بهلول جواب داد آهن و پنبه. آن مرد رفت و مقداری آهن و پنبه خرید و انبار نمود و اتفاقا پس از چند ماه فروخت و سود فراوان برد. باز روزی به بهلول بر خورد. این دفعه گفت بهلولِ دیوانه من چه بخرم تا منافع ببرم؟ بهلول این دفعه گفت پیاز بخر و هندوانه.  سوداگر این دفعه رفت و سرمایه خود را تمام پیاز خرید و هندوانه انبار نمود و پس از مدت کمی تمام پیاز و هندوانه‌های او پوسید و از بین رفت و ضرر فراوان نمود. فوری به سراغ بهلول رفت و به او گفت در اول که از تو مشورت نمودم، گفتی آهن بخر و پنبه، نفعی بردم. ولی دفعه دوم این چه پیشنهادی بود کردی؟ تمام سرمایه من از بین رفت. بهلول در جواب آن مرد گفت روز اول که مرا صدا زدی گفتی آقای شیخ بهلول و چون مرا شخص عاقلی خطاب نمودی من هم از روی عقل به تو دستور دادم. ولی دفعه دوم مرا بهلول دیوانه صدا زدی، من هم از روی دیوانگی به تو دستور دادم. مرد از گفته دوم خجل شد و مطلب را درک نمود.  ⬅️ برای مطالعه‌ی داستان‌ها و مطالب کوتاه و پندآموز کانال، هشتگ را دنبال کنید. 🆔 @avapress 🌐 اخبار فوری و مهم افغانستان ، جهان ، مهاجرین و پناهندگان در آوا
خبرگزاری صدای افغان (آوا)
📚 #مطلب_شبانه حکایتی از بهلول روزی سوداگری بغدادی از بهلول سوال نمود من چه بخرم تا منافع زیاد ببر
📚 حکایت: جواب ابلهان خاموشی ست روزی شیخ الرئیس ابوعلی سینا وقتی از سفرش به جایی رسید اسب را بر درختی بست و برایش کاه ریخت و سفره پیش خود نهاد تا چیزی بخورد. روستایی سوار بر الاغ آنجا رسید. از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خود را به شیخ نهاد تا بر سفره نشیند. شیخ گفت: خر را پهلوی اسب من مبند که همین دم لگد زند و پایش بشکند. روستایی آن سخن را نشنیده گرفت، با شیخ به نان خوردن مشغول گشت. ناگاه اسب لگدی زد. روستایی گفت: اسب تو خر مرا لنگ کرد. شیخ ساکت شد و خود را لال ظاهر نمود. روستایی او را کشان کشان نزد قاضی برد. قاضی از حال سوال کرد. شیخ هم چنان خاموش بود. قاضی به روستایی گفت: این مرد لال است‌‌. روستایی گفت: این لال نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا اینکه تاوان خر مرا ندهد. پیش از این با من سخن گفته. قاضی پرسید: با تو سخن گفت؟ چه گفت؟ او جواب داد که: گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد بزند و پایش بشکند. قاضی خندید و بر دانش شیخ آفرین گفت. شیخ پاسخی گفت که زان پس در زبان پارسی مَثَل گشت: جواب ابلهان خاموشی ست. ⬅️ برای مطالعه‌ی داستان‌ها و مطالب کوتاه و پندآموز کانال، هشتگ را دنبال کنید. 🆔 @avapress 🌐 اخبار فوری و مهم افغانستان ، جهان ، مهاجرین و پناهندگان در آوا
خبرگزاری صدای افغان (آوا)
📚 #مطلب_شبانه حکایت: جواب ابلهان خاموشی ست روزی شیخ الرئیس ابوعلی سینا وقتی از سفرش به جایی رسید
📚 حکایتی‌ زیبا و خواندنی مرﺩﯼ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭ، ﻫﻤﺴﺮ ﻭ فرزندش ﺭﺍ ﺑﺮ ﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻧﺰﺩ اربابی ﮐﺎﺭ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩ. وی ﺩﺭ ﮐﺎﺭﺵ ﺍﺧﻼﺹ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ کارها ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺷﮑﻞ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽﺩﺍﺩ. یک ﺭﻭﺯﯼ ﺍﻭ ﺳﺮ ﮐﺎﺭ ﻧﺮﻓﺖ... ﺑه همین ﻋﻠﺖ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﯾﻨﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩﺗﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻢ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻏﯿﺒﺖ ﻧﮑﻨﺪ. ﺯﯾﺮﺍ ﺣﺘﻤﺎ به خاﻃﺮ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺩﺳﺘﻤﺰﺩﺵ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ در روز بعد ﺳﺮ ﮐﺎﺭﺵ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ارباب ﺣﻘﻮﻗﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﯾﻨﺎﺭﯼ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩ. ﮐﺎﺭﮔﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ تشکر کرد و ﺩﻟﯿﻞ ﺯﯾﺎﺩ ﺷﺪﻥ ﺭﺍ ﻧﭙﺮﺳﯿﺪ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩ. ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ به شدت ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺩﯾﻨﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩﻩ‌ﺍﻡ ﮐﻢ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﮐﺮﺩ... ﻭ ﮐﺎﺭﮔﺮ باز هم ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ و علت این کار را ﺍﺯ ﺍﻭ نپرسید. ﭘﺲ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺍﺯ ﻋﮑﺲ‌ﺍﻟﻌﻤﻞ ﺍﻭ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩ. به همین ﻋﻠﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺣﻘﻮﻗﺖ ﺭﺍ ﺯﯾﺎﺩ ﮐﺮﺩﻡ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺘﯽ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺎﺯ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺘﯽ! ﮐﺎﺭﮔﺮ ﮔﻔﺖ: ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻝ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﺯﻧﺪﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﻪ ﻣﻦ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺩﺍﺩﯼ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ برای ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣُﺮﺩه بود ﻭ ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﺩﯾﻨﺎﺭ از حقوقم ﮐﻢ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﯾﺶ ﺑﻮﺩﻩ، ﮐﻪ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻨﺶ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﻨﺪ ﺭﻭح‌هاﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ ﻗﺎﻧﻊ ﻭ ﺭاضی‌اند ﻭ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﻭ ﮐﺎﻫﺶ ﺭﻭﺯﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎن‌ها ﻧﺴﺒﺖ ﻧﻤﯽ‌ﺩﻫﻨﺪ... ⬅️ برای مطالعه‌ی داستان‌ها و مطالب کوتاه و پندآموز کانال، هشتگ را دنبال کنید. 🆔 @avapress 🌐 اخبار فوری و مهم افغانستان ، جهان ، مهاجرین و پناهندگان در آوا
خبرگزاری صدای افغان (آوا)
📚 #مطلب_شبانه حکایتی‌ زیبا و خواندنی مرﺩﯼ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭ، ﻫﻤﺴﺮ ﻭ فرزندش ﺭﺍ ﺑﺮ ﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻧﺰﺩ اربابی
📚 حکایت پند آموز پدربزرگم حرف خیلی قشنگی به من زد که با طلا باید حکش می‌کردم. می‌گفت‌: ‏«شیرین‌ترین توت‌ها، پای درخت‌ها می‌ریزند. در حالی که ما برای چیدنِ توت‌هایِ کال، چشم به بالاترین شاخه‌ها می‌دوزیم. این دقیقا حکایت ندیدن‌هاست.» زیادی بودن، زیادی خوب بودن، زیادی در دسترس بودن و زیادی تحمل کردن فقط باعث می‌شود که زیادی نادیده گرفته شویم. ⬅️ برای مطالعه‌ی داستان‌ها و مطالب کوتاه و پندآموز کانال، هشتگ را دنبال کنید. 🆔 @avapress 🌐 اخبار فوری و مهم افغانستان ، جهان ، مهاجرین و پناهندگان در آوا
خبرگزاری صدای افغان (آوا)
📚 #مطلب_شبانه حکایت پند آموز پدربزرگم حرف خیلی قشنگی به من زد که با طلا باید حکش می‌کردم. می‌گفت
📚 عبادت خالصانه مردی نزد بایزید بسطامی رفت و گفت که سی سال روزه گرفته و مشغول عبادت بوده اما هیچ نشانی از نزدیکی به خداوند در خود نمی‌بیند. بایزید در پاسخ گفت: اگر صد سال دیگر هم به این کار ادامه دهی اتفاقی برای تو رخ نخواهد چون کارت خالصانه نبود و مرد محاسبه‌گری هستی، در غیر این‌صورت چگونه می‌توانستی لحظات عشق و عبادت را بشمری؟! وقتی معامله در کار باشد عشق و عبادت ارزشی ندارد. و تو را به جایی نمی‌رساند. بی دلیل و محاسبه عشق بورزید و بی‌ریا عبادت کنید تا همه چیز را به دست بیاورید. ⬅️ برای مطالعه‌ی داستان‌ها و مطالب کوتاه و پندآموز کانال، هشتگ را دنبال کنید. 🆔 @avapress 🌐 اخبار فوری و مهم افغانستان ، جهان ، مهاجرین و پناهندگان در آوا