یاد پدر افتادم که میگفت:
نه با کسی بحث کن،
نه از کسی انتقاد کن.
هر کی هر چی گفت بگو حق با شماست
و خودت را خلاص کن.
آدمها که عقیدهات را میپرسند،
نظرت را نمیخواهند.
میخواهند با عقیدهی خودشان موافقت کنی.
بحث کردن با آدمها بیفایده است...
📗#چراغها_را_من_خاموش_میکنم
✍🏻#زویا_پیرزاد
📚@avardehayekhoob
#معرفی_کتاب
داستان این رمان در جنوب ایران می گذرد و ماجرای مشکلات یک زن خانه دار ایرانی-ارمنی در برآورده کردن توقعات خانواده اش را روایت می کند. کلاریس که همسر و مادری نمونه است، زندگی بسیار معمولی و بی اتفاقی دارد. او تمام چیزی که همیشه می خواسته را دارد: شوهری موفق و سه فرزند که همگی با هم در محله ای خوب و آرام در آبادان زندگی می کنند. کلاریس در روتین تسلی بخش نظافت خانه، آشپزی، خیاطی و خرید زندگی می کند و بزرگترین نگرانی او، حفظ رابطه ی خوب خود با مادر سخت گیرش، خواهر مجردش، شوهر نه چندان صمیمی اش و بچه های شلوغ و بازیگوش خود است. اما این سکون و آرامش زمانی برای همیشه از بین می رود که یک خانواده ی ارمنی اسرارآمیز همسایه ی آن ها می شوند. پس از این اتفاق، کلاریس وارد دنیای جدیدی می شود که سردرگمی های زیادی برایش به همراه خواهد داشت.
📚کتاب: #چراغ_ها_را_من_خاموش_میکنم
✍🏻#زویا_پیرزاد
📚@avardehayekhoob