#تجربه_نزدیک_مرگ
نویسنده معروف همینگوی از تجربۀ شخصیاش -اینکه روح بدن را ترک میکند، پرواز میکند، و بعد باز میگردد- برای داستان کوتاه مشهور «برفهای کلیمانجارو» استفاده کرد. این داستان دربارۀ یک وحشگشت آفریقایی است که به نحو فاجعهباری راه را اشتباه رفته است. قهرمان داستان بیماری قانقاریا دارد و میداند در حال موت است. ناگهان دردهای او ناپدید میشوند و کومپی، خلبان نجات، به او میرسد. هر دو سوار میشوند و باهم در دل بوران پرواز میکنند. بوران چنان سنگین بود که «شبیه پرواز در دل یک آبشار بود» و درنهایت هواپیما از دل روشنایی بیرون میآید: پیش روی آنها «قلعۀ چهارگوش کلیمانجاور است که بهنحوی باورنکردنی زیر پرتوی خورشید سفید به نظر میرسد. قهرمان داستان میفهمد که آنجا مقصد اوست». توصیفات این داستان عناصر یک تجربۀ نزدیک به مرگ کلاسیک را در خود دارد: تاریکی، توقف درد، سر برآوردن از دل روشنایی و بعد
.