هنگام غزل نوشتنم، مضمونی
ماشین زمان قصهٔ مجنونی
لیلا زد و کاسه را شکست اما تو
از اینکه تو را سروده ام، ممنونی!
#مرتضی_درزی
شاید که دلیل آخرین خنده شود
یا از غم بی شمار، آکنده شود
فعلا که به دنبال نشانش هستم
تا گور من عاقبت کجا کنده شود...
#مرتضی_درزی
@avayesokut
باید که ببُرَّم از همه تا برسم
یا سنگ شکسته ای شوم، یا برسم
باید که شبیه لاک پشتی عاشق
با خانه به دوشی ام، به دریا برسم...
. #مرتضی_درزی
@avayesokut
از هرچه بجز عشق ، رهاتر شده ام
از مردم و از خودم جداتر شده ام
تنهایی و غم، همین برایم کافی است
حالا که من از خدا، خداتر شده ام
#مرتضی_درزی
@avayesokut
مست توام و جور دگر میبینم
لبهای تو را شهد و شکر میبینم
انگار که چشم دل من باز شده
حالا که تورا عمیق تر میبینم
#مرتضی_درزی
@avayesokut
هر وقت که از شهر تنت میگذرم
لایعقل و بیخود از خودم، دربهدرم
تو مثل شراب و من سرابی خشکم
هر قدر تو را بنوشمت، تشنهترم...
#مرتضی_درزی
@avayesokut