eitaa logo
آوای معرفت
395 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1هزار ویدیو
272 فایل
مباحثی معرفتی درباره خودشناسی و خودسازی، زمینه ساز تحقق بندگی برای فرج و ظهور و قیامت شخصی و ورود به بهشت لقای الهی ارتباط با ادمین @Elahi_alafv
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 مرحوم حاج عبدالزهرا مرد بصیری بوده که در این اواخر در یک مغازه‌ی کوچک در پشت صحن امیرالمومنین در بازار می‌نشست و انگشتر می‌فروخت. 🔸 من به یاد دارم که با ابوی به مغازه‌ی ایشان در بغداد رفتیم. حاج عبدالزهرا، اول تاجر وارد کننده‌ی لوازم خانگی بود؛ منتها عشق حسینی به سر او زد و همه را دور ریخت و کار او فقط گریه و گریه شد. ایشان از شاگردهای مرحوم آقای حداد بود. 🔹 مرحوم جعفرآقا مجتهدی ـ رحمت الله علیه ـ با لهجه‌ی ترکی می‌گفت: «آقا جان! همه خوب بودند، اما عبدالزهرا یک چیز دیگری بود.» مجلسی که علما و بزرگان در آن نشسته بودند را با روضه‌ی خود آتش می‌زد. 🔸 علامه‌ی آسید محمدحسین طهرانی، در کتاب معادشناسی، در مورد ایشان نقل می‌کند که من با یکی از بچه‌های خود، در کربلا یا نجف به خدمت ایشان می‌رفتیم. خیار یا یک میوه‌ دیگری تازه آمده بود و بچه در راه بهانه گرفت که این میوه را می‌خواهد. من هم روی دست او زدم و او را آرام کردم. 🔹 وقتی خدمت حاج عبدالزهرا رسیدیم، با ما طوری صحبت کرد که متوجه شدم لحظه به لحظه ما را زیر نظر داشته است و از تأدیب من نسبت به بچه، اطلاع دارد و کانّه در راه با ما بوده است. 🔻مرحوم حاج عبد الزهراء یک ماشین آریا قدیمی داشت که می‌گفتند که با آن ماشین و آن جاده خراب، در مسیر نجف تا کربلا یکی از مناجات خمسة عشر را می خواند، پای خود را روی گاز می‌گذاشت و می‌رفت. چند بار هم ماشین او تصادف کرده است. 🔸 یک بار ماشین او چپ می‌کند و گردن او می‌شکند. او را به بیمارستان می‌برند. موقع عمل جراحی گفته بود: من یکی از مناجات‌های خمسة‌ عشر را می‌خوانم، شما جا بیندازید. بعد عمل هم گفته بود: من اصلاً لذت می‌بردم. 🔹 در شرح‌حال مرحوم آیت الله انصاری همدانی می‌گویند: سالی که ایشان به عراق می‌روند، قسمتی از خانه‌ی ایشان خراب می‌شود. حاج عبدالزهرا که آن وقت جوان و تعمیر کار بوده است را برای تعمیر می‌آورند و ایشان شروع به کار کرده بود. مرحوم آقای انصاری که از پشت شیشه‌ها او را نگاه می‌کردند، به یکی از رفقا می‌گویند: این جوان هم از ما است. 🔸 آن شخص می‌گوید که آقا اجازه بدهید به او بگویم. آقای انصاری می‌گویند: حالا نه، چهارده سال دیگر طول می‌کشد تا ایشان ملحق به این جمع بشود. ‌ 🔸 حاج عبدالزهرا، مخصوصاً اواخر عمر خود را به سکوت و جذبه گذرانده است. ایشان، حسینی بوده است. به او گفته بودند که چه شد یک دفعه این آتش در درون تو افتاد؟ گفته بود که شب عاشورا یا تاسوعا به کربلا آمدیم. رفقا گفتند یک حاجتی خدمت امام حسین علیه السلام عرضه کن. روی پشت بام رفتم و با حال بسیار منقلب گفتم: «یا ابا عبدالله! من امشب شما را وکیل کردم که برای من یک دعا بکنید؛ هر چه خود شما می‌خواهید. از آن وقت تغییر را حس کردم.» ┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄ 🔺 حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری