eitaa logo
عکسنوشته فرهنگ و حجاب
687 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
عکسنوشته فرهنگ و حجاب
🌺عرفه روزى است كه حق تعالى بندگان خویش را به عبادت و طاعت خود فرا خوانده و سفره های جُود و احسان خود
🦋 ۴۴ روز تا عرفه 🦋 🌼امروز به نیت ❣شهید مدافع حرم حجت الاسلام علی تمام زاده❣ قرائت ☘ زیارت آل یاسین ☘ ✨ان شاءالله عمل گفته شده را انجام دهیم تا شفاعت شهید شامل حالمان شود✨
حنان ترک" بازیگر مصری": مدتی ستاره ی اهل زمین بودم، با حجابم از خدا می خواهم مرا ستاره ی آسمان ها کند. جواهرانه، ص ۷۰ 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید یعقوب شرافت خواهران من! حجاب را به شما توصیه می کنم. مانند عروسک نباشید؛ این حجاب شما بزرگترین سلاح شماست. حتی از بمب های اتمی و نوترونی هم برای (دشمن) خطرناک تر است؛ پس حجابتان را حفظ کنید.... 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️صحبت های خواهر در مورد کارهای خواهرش ✍توبه ی اینجور افراد خیلی سخته، چون هزاران دخترو به فساد و تباهی کشونده...و باید جوابگوی تباهی افراد باشه... 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم من زنده‌ام قسمت چهل و سوم سید درس اول را این طور شروع کرد: از این به بعد هیچ کس حق ندارد دیگری را به لقب صدا بزند. همه باید همدیگر را به اسم خوب صدا بزنیم. اینجا ما یک خانواده هستیم و همه با هم خواهر، برادریم. بزرگ ترها باید مراقب کوچکترها باشند. در همین حین رسول با یک شیشکی وسط حرف سید پرید و با صدای بلند گفت: خواهر و برادر از چند تا ننه و بابام؟ سید با خونسردی ادامه داد: کوچک ترین محبت ها از ضعیف ترین حافظه ها پاک نمی شود. ما با محبت و دوستی پیمان خواهر و برادری را تقویت می‌کنیم. همهمه به راه افتاده بود. صدیقه که از همه عاقل تر بود گفت: خفه خون بگیرید بذارید دو کلمه حرف آدمیزادی بشنویم. سید ادامه داد: بزرگ ترها به کوچک ترها را از زیر چتر خودشان بگیرند. از گوشه ی دیگر آسایشگاه صدای شیشکی دیگری بلند شد: توی این گرما و شرجی، بارون کجاست که زیر چتر بریم؟ همه زدند زیر خنده. سید ادامه داد: خداوند بزرگ که ما را خلق کرده برای چگونه زندگی کردن مامان کتاب هدایت و پیامبر را فرستاده است که بیاموزیم و راه درست را انتخاب کنیم. انسان در تعیین سرنوشت خود سهیم است. مثل اینکه همه با هم دست به یکی کرده بودند که اجازه ندهند سید سخنرانی کنه. از هر گوشه ای صدایی در می آمد و هر لحظه یکی از آنها اظهار فضل می‌کرد. حالا نوبت فریده بود که تلقینات همیشگی مادرش را فریاد بکشد: ما که جزء اشتباهات خداییم، با کتاب هم هدایت نمی شیم.بهترین حرف حساب برای ما کشیده و اردنگی است. تازه وقتی کتک می خوریم یه کم آدم می شیم. سید صبورانه و مهربان گفت: نه بچه ها، اگر کسی با کتک آدم می شد، خر تا حالا آدم شده بود. سوژه خوبی دست بچه ها افتاده بود. حالا دیگر هر کس چیزی می‌گفت. سهراب گفت: آقا من ما همان خری هستیم که از بس کتک خوردیم شبیه آدمیزاد شدیم. سید همچنان به حرف‌های خود ادامه داد: شما می‌دانید که الان در کشور، رژیم شاهنشاهی سرنگون شده و همه ما زیر سایه ی رهبری امام خمینی مسیر زندگی خودمان را پیدا کرده‌ایم و هدایت شده ایم. شما هم اگر بخواهید می توانید از این به بعد با ما باشید و از قصه زندگی امام بیشتر بدانید. یکی از آنها گفت: آقا ما اینجا شکم مون به کمرمون چسبیده.اگه بالای این قصه‌ها، نون و کباب هم هست بیا و قصه بگو، وگرنه قصه ی ما از همه گریه دارتره. بالاخره هر روز با یک سخنرانی که یا خواهر میمنت کریمی انجام می‌داد یا من یا سید، توانستیم بچه ها را آرام آرام به خودمان علاقه‌مند کرده و اعتمادشان را جلب کنیم. به خصوص اینکه بعضی وقت ها با اجازه ی مدیر پرورشگاه بچه ها را به خانه‌های خودمان می بردیم تا با محیط خانه و خانواده آشنا شوند. بچه‌ها سید را بیشتر از همه ما دوست داشتند و سخت شیفته اش شده بودند و او را عمو سید صدا می زدند... پایان قسمت چهل و سوم 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃سلام برچشم هایِ زیبایِ ابری ات هنگامی‌که‌همه چیز رامی بینندومی بارند... السلام علیک یا صاحب الزمان💕 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا