eitaa logo
🌸 عکسنوشته حجاب 🌸
680 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴بطلمیوس، زمین را مرکز کائنات می‌دانست. ماکیاول، قائل بود که هدف، وسیله را توجیه می‌کند. فروید، همه‌ی مشکلات بشر را گردن عقده‌های جنسی می‌انداخت. فوکویاما، لیبرال دموکراسی را سقف آمال بشر تا "پایان تاریخ" معرفی کرد. زندگی بشرِ منقطع از وحی، آمیزه‌ای از یافته‌های تجربی و بافته‌های تخیلی است. تجربه، ناموس بشر مدرن است. روکش مدنیت سکولار را که کنار بزنید، انسان غارنشینی را می‌بینید که هنوز مشغول تجربه سرد و گرم روزگار است. شهوت تجربه کردن وقتی با مالیخولیای تخیلات افسارگسیخته در می‌آمیزد، انسان ملنگی تولید می‌کند که گوسفندوار و سربزیر مشغول چشیدن طعم علفهای جدید است و تا ته دره‌ی قهقرای انسانیت می‌رود. "آگاهی"، چماق کودن‌های جنتلمن است که با آن به جنگ خداباوری می‌روند. "زایش"، فصل مشترک گیاه و حیوان و انسان است و نیاز به زایش ریشه در فطرت آدمی دارد. ترویجِ "قضاوت نکردن"، سپر بربریت مدرن برای تجربه‌های ضد فطری است. 🔻 مبارکِ آنهایی که زندگی دنیایی خود را قمار کرده و فکر می‌کنند تاس روزگار همیشه برای آنها جفت شش می‌آورد. ✍زهرا محسنی فر https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
سه دقیقه در قیامت 43.mp3
34.25M
قسمت 3⃣4⃣ "تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم" * ادامه داستان: رسیدگی به یتیم * مال یتیم آتش است * توصیه به رسیدگی یتیم * سیره امیرالمومنین علی علیه السلام در رسیدگی به یتیم * یتیم معنوی * یتیم چه کسی است؟ * عواقب خوردن مال یتیم * جایگاه ویژه برای رسیدگی‌کنندگان به یتیم در بهشت * در برخورد با یتیم، مراقب باشیم که.... * عمده عالم برزخ، صورت اعمال ماست * چه کنیم که قساوت قلب نداشته باشیم؟ @audio_ketab 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
تبلیغات نیوشا ضیغمی !!! ❓ آیا غیر از این است که بازیگران خصوصا زنان خود را کالایی در جهت بیشتر فروختن محصولات به کار میبرند ؟؟ 🔻 لبخند و اخم آنان چه تاثیری در فروش آن کالا دارد جز برای دیده شدن آن محصول و استفاده از چهره آن شخص !!! 👈 جالب اینجاست که اینان در برهه های حساس هم برای ما و کشور نیز تصمیم میگیرند ➡️ @ResanehEDU 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
تا سه نشه بازی نشه ️مصـی ‏شــبـهــا با روسری بخواب سربازای گمناممون میخــوان یهویی بیان بالاسرت نترسن... 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
🌷تبریک به لب ز ره منادی آمد 🌷که ایّام سرور و فصل شادی آمد 🌷یعنی علی النقی 🌷با علم رضا، جود جوادی آمد 🌸 میلاد_امام_هادی (ع) مبارک باد 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
بسم الله الرحمن الرحیم من زنده‌ام قسمت هفتاد و ششم من و مریم را از گروه جدا کردند و سوار ماشین شدیم. اما هر دو ترجیح می دادیم بین گوسفند ها باشیم نه بین گرگها. قبل از اینکه سوار ماشین شویم علی‌رغم میل مان حلقه های ازدواج برادران سپاه امیدیه را روی خاک ایران گذاشتیم تا شاید کسی آن را پیدا کند. چون حدس می‌زدیم عراقی‌ها حلقه ها را از ما بگیرند. ماشین حرکت می‌کرد و هرچه بیشتر می رفت مناظر اطراف و خاک و سبزه ها و آدم ها برایم ناشناس می شد. به اولین مقر که رسیدیم پیاده وارد ساختمانی شدیم که به نظر می‌آمد مقر فرماندهی باشند چون روی دوش و سینه کسانی که آنجا رفت و آمد می می‌کردند پر از درجه و عقاب و ستاره و این‌جور چیزها بود. دو عینک مخصوص امنیتی آوردند و با آن دیدمان را کاملاً کور کردند. دست هایمان را هم محکم بستند. قریب به چهار ساعت بدون هیچ گونه سوال و جوابی در اتاقی ایستاده بودیم. تلاش می‌کردم از آن همه حرف و صدا چیزی بفهمم حتی کلمه ای هم دستگیرم نشد. من و مریم هر چند دقیقه یکبار با چند تک سرفه حضورمان را به هم خبر می دادیم و هر بار صدای نکره ی سرباز بعثی را می شنیدیم که فریاد می زد: سکتم! بعد از چهار ساعت که دست هایمان را باز کردند و عینک را از چشمان مان برداشتند بازجویی مختصری که بیشتر شبیه تفتیش عقاید و شناسایی هویت ما بود آغاز شد. پرسیدند: انتن من قوات هلال الاحمر؟(شما از نیروهای هلال احمر هستید؟) - بله - وین کنتن مشغولات؟( کجا کار می کردید؟) - هر جا که به ما احتیاج باشد. - انتن حاضرات تشتغلن بالمستشفی العراقی و اتراقین جراحانا؟(حاضرید در بیمارستان عراقی ها کار کنید و از زخمی های ما پرستاری کنید؟) گفتم: کار ما انسانی است .نجات جان انسانها حد و مرز ندارد. گفت: بنات الخمینی المحتالات المجوسات!( ای دختران حیله گر مجوس خمینی!) من و مریم را به سمت سالنی هدایت کردند که در آن چند ردیف تخت و تعدادی مجروح که از نواحی مختلف آسیب دیده بودند وجود داشت. او گفت: کل هذول عراقیین. انتن اد گومن ابتمریضهم.(همه ی اینها عراقی هستند. شما از اینها پرستاری کنید.) مرد میانسالی که لباس سفید به تن داشت خودش را دکتر سعدون معرفی کرد. ظاهر مضحکی داشت. وقتی به لباس و چهره اش نگاه می‌کردم تصویر خودم را در لباس دکتر با جارو می دیدم. انگار اشتباهاً لباس یکی دیگر را به تن او کرده بودند اما جارو را از دستش گرفته بودند... پایان قسمت هفتاد و ششم 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 ماء معین سدیر صیرفی گفته است: من و مفضل ابن عمر و داوود ابن کثیر رقی و ابوبصیر و ابان ابن تغلب به محضر مولایمان امام صادق علیه السلام رسیدیم. دیدیم که حضرت روی خاک نشسته و لباسی به نام مسح خیبری که گریبان نداشته و آستین هایش کوتاه بود، پوشیده بودند و مانند زنی که فرزندش مرده باشد، گریه می‌کردند و حزن و اندوه از چهره و ظاهر و احوال ایشان معلوم می شد و اشک کاسه چشم های ایشان را پر کرده بود و می فرمودند: 🍃 ای سید من! غیبت تو خواب را از من گرفته و بستر استراحت را بر من تنگ کرده و راحتی و آسایش قلبم را گرفته است. 🍃آقای من! غیبت تو مصیبت های مرا به اندوه ابدی رسانده و فقدان و از دست دادن یکی پس از دیگری، جماعت و عدد از بین برده، از غم فراق تو اشک چشمان من خشکیده و سوز دلم فرو ننشسته است. الغیبه طوسی، فصل اول، حدیث ۱۲۹ 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏سلبریتی باید تبلیغ کند و پول بگیرد. مثل همه جا مردم باید بفهمند که سلبریتی برای پول حرف می‌زند و عکس میگیرد. مثل همه جا 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
🍃میلاد امام هادی علیه السلام مبارک 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
سه دقيقه در قیامت 44.mp3
31.61M
قسمت 4⃣4⃣ "تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم" * داستان : با نامحرم * ضرورت ارتباط با نامحرم * مرز روابط محرم و نامحرم * مثال‌های قرآنی ارتباط نامحرم . حضرت مریم (س) . حضرت سلیمان(ع) . حضرت موسی (ع) * اثر گناه در رزق * رابطه بین شهادت و چشم * مرگ چه کسی شهادت است؟ * روزی شهادت با مراقبه چشم @audio_ketab 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و من تمام علوم افاضہ شده از خداوند — از قرآن و حݪال و حرام — را به علے دادم . ای مردم! خداوند متعال تمام علوم را بہ من عطا فرمود و من هم تمام آنہا را بہ علے بن ابے طالب؛ پیشوای پرهیزگاران و امام مبین تعلیم نمودم. ای مردم از علے غافل نشوید و او را ترڪ مڪنید و از ولایتش خوددارے ننمایید، او راهنماے به حق و راستے و عامل بہ آن است. 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤میخواهیم در کنار مردم شریف لبنان باشیم و ختم صلوات میگیریم به نیت👇 ☘آرامش قلبشان ☘صبر برای خانواده های داغداراشان ☘سلامتی و پیروزی رزمندگان مقاومت 🦋 لطفا مشارکت کنید. @shahid_ahmadali_nayeri
فائزه هاشمی رفسنجانی با نقد حجاب اسلامی، حمایت از فمنیسم ، پرچم دار فرهنگ غرب در ایران بوده است. سوالی که طرح می شود این است که بزرگوار چرا با حجاب اسلامی، حجاب را می زند؟! 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
سه دقیقه در قیامت 45.mp3
32.32M
قسمت 5⃣4⃣ "تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم" * محرم و نامحرم در نگاه امام خمینی * توصیه امام خمینی به تحصیل بانوان * نظر امام درباره حضور زن در اجتماع * آموزش نظامی زن * حریم محرم‌ها * امام خمینی(ره)، الگوی تام در دوران غیبت * شاخص خانواده اسلامی در غرب * نقش شهوت در ملکوت انسان * عظمت حجاب زن @audio_ketab 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
وقتی میگیم سریال های شبکه نمایش خانگی از فیلم‌های ترکیه‌ای بدترن دقیقا منظورمون چیه! 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
‏رهبر فرزانه انقلاب همسران غصه خوردند که چرا آن‌ها نمی‌توانند به میدان جنگ بروند؛ و صبر کردند و در خانه‌ها نشستند و پشت جبهه را نگهداشتند. بعد هم که آن رزمنده شهید شد، شکر کردند و به شهادت شهیدشان افتخار نمودند! این است که شعله‌ی یک نهضت، همچنان زنده می‌ماند . شادی روح همه ی شهدا و سلامتی همسرانشان صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
بسم الله الرحمن الرحیم من زنده‌ام قسمت هفتاد و هفتم انگار اشتباهاً لباس یکی دیگر را تن او کرده بودند اما جارو را از دستش گرفته بودند. مثل رژه صبحگاهی نظامیان، بی توجه به وضعیت مجروحین جلو می‌رفت و ما پشت سر او می‌رفتیم و چهار سرباز هم پشت سر ما بودند. از بی توجهی او به ناله های مجروحین پیدا بود که حرفه اش پزشکی نیست. تخت‌های ملحفه دار که پتوهای تمیزی در کنارشان بود. کنار تخت ها، میز های کوچکی بود که روی هر کدام چند کمپوت ایرانی قرار داشت. مجروحین عراقی همگی در وضعیت چرت یا خواب یا استراحت بودند. به همه آنها سرم وصل بود اما آخر سالن چند ردیف تخت با روکش پلاستیکی و بدون هیچگونه ملحفه و پتو دیده می‌شد. مجروحینی روی این تخت ها خوابیده بودند که از سرما و درد در خود مچاله شده و پانسمان زخم هایشان از شدت خونریزی خیس بود. بوی تعفن و ادرار در آن قسمت از محوطه سالن بیداد می‌کرد. صدایی که با درد و ناله از سید عباس کمک می طلبید و استغاثه می کرد به گوشم رسید. هر بار که او سید عباس را صدا می زد، من و مریم نگاهی به هم می کردیم که یعنی او ایرانی است که منظورش سیدعباس خودمان است؟ فهمیدم ردیف آخر مربوط به اسرای مجروح ایرانی است. هنوز رد خونریزی های کهنه روی بدنشان پیدا بود. از میز و پاتختی و کمپوت و سرم هم خبری نبود. نگاه های بی رمق و لب های خشک و ترک خورده شان حاکی از ظلمی بود که طی آن مدت بر آنها رفته بود. به هرکدام که می‌رسیدیم بی اختیار سری تکان می‌دادند. نگاه مظلومانه و غریبانه شان که مملو از درد بود بر ما خیره می ماند. در میان این اسرای زخمی و بی‌حال بی اختیار چشمانم دکتر هادی عظیمی و میر ظفر جویان را جستجو می‌کرد. به ردیف آخر که رسیدیم، دکتر سعدون سرعتش را بیشتر کرده و پشت سر هم می‌گفت: یا الله، سرعه سرعه! اما با دیدن این نگاه ها و شنیدن صداهای آنها پاهایمان سست و قدم‌هایمان آهسته شده بود. از این همه دردی که می کشیدند، احساس خفگی می کردم. دلم می خواست فریاد بزنم: مجروح که ایرانی و عراقی ندارد. تمام مقنعه و سر آستین ها و پایین مانتو ام هنوز به خون میر ظفر جویان آغشته بود. لکه های خون مثل گلبرگ های خشکیده به سیاهی می رفتند. مقنعه ام قهوه ای بود و فقط بوی خون را استشمام می‌کردم. چشم هایم در میان زخمی‌ها نگاهی آشنا را می جست که یکباره به تصویر خالکوبی رستم و مار زنگی روی بازویی برخوردم. یادم آمد این همان جوانی بود که سید تکاور را به او سپرده بودم و سفارش کرده بودم زخمش را محکم فشار دهد. هنوز دستش با کمربند به گردنش آویزان بود. بی آنکه مصلحت اندیشی یا تقیه کنم از دیدن او خیلی خوشحال شدم. از مریم فاصله گرفتم و با شوق به سمت او رفتم و پرسیدم: از آن تکاور مجروح چه خبر؟ هنوز پاسخی از او نشنیده بودم که سنگینی سیلی دکتر سعدون بر صورتم، سرم را صد و هشتاد درجه چرخاند. فکر کردم مغزم از دهانم بیرون ریخته. دهانم پر از خون و لب هایم به رعشه افتاد. برادرهای مجروح ایرانی با شنیدن صدای سیلی همه نیم‌خیز شدند اما کاری از دست کسی بر نمی آمد... پایان قسمت هفتاد و هفتم 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB