امام صادق علیه السلام در شمارش وظایف منتظران فرموده اند:
«مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْيَنْتَظِرْ وَ لْيَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ؛
کسی که خوشحال میشود از یاران قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد باید منتظر بوده و در حال انتظار، عمل خود را بر اساس تقوا و اخلاق نیک انجام دهد».
الغيبةنعمانی، ص: ۲۰۰
#سلام_امام_مهربانم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
به این عکس خوب نگاه کنید
میبینید چه حس خوبی به آدم منتقل میکنه!
خانواده یعنی همین
یعنی پدربزرگ و مادربزرگ، یعنی دایی،خاله
عمو، عمه
"تک فرزندی یه ظلم در حق بچه هاست"
#جهاد_فرزندآوری
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
7.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 اشکهای بغض آلود خانم بازیگر از فساد جنسی در سینما؛ اولین افشاگری "ساناز طاری" پس از برداشتن حجابش از آزار و اذیت در سینمای ایران
♨️ تودهنی بازیگر سریال پدر، فوق لیسانسه ها و... به مسیح علینژاد
🌍 eitaa.com/shakhes1 ایتا
🌍http://sapp.ir/shakhes.1 سروش
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
حجتالاسلام مصطفی امینیخواهسه دقیقه در قیامت 54.mp3
زمان:
حجم:
35.12M
🔈 شرح و بررسی کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت
🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم
🔊 جلسه پنجاه و چهارم
* بهشت تجلی صفات و اعمال است
* نهرهای بهشتی در قرآن
* آب ، شیر ، عسل و شراب در بهشت
* ظهور نفس مومن در آخرت
* پاداش در قبال عمل یا جزای عمل؟
* نکته قرآنی، تفاوت " زوجه " و " اِمرَاه "
* تاویل اسم حی
* بهشتیان و جهنمیان از چه آبی مینوشند؟
* گذشته بد خود را چگونه جبران کنیم؟
* ماجرای متنبه شدن جوانی که قصد گناه داشت
* ذکر شریف " یا اله العاصین "
* شیطان، ما را مغرور و مایوس نکند
* مقام آیتاللهالعظمی امیرالمومنین علی علیه السلام
* محبت امیرالمومنین در عالم برزخ
* چشمه مخصوص مقربین
📅99/01/27
⏰ مدت زمان: ۱:۳۱:۴۹
#مشهد
#توبه
#بهشت
🔔 @Aminikhaah_Media
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
بسم الله الرحمن الرحیم
من زندهام
قسمت هشتاد و چهارم
انگشتر عروسی و ساعتشونو می گیرند تا بفرستنشون دست به آب. به وقت ناچاری گربه می شه خان باجی. به مو هم گفتند بلند شو بیا بیرون، فکر کردم شاید جنگ تموم شده دارن می فرستنم ایران، حالا می بینم آوردنم بین شما دخترها، دیگه چی بگم از سیری و بدبختیه.
فاطمه پرسید: کی اسیر شدی؟
- دو روزه اینجام
- کجا اسیر شدی؟
- تو همین جاده ی لعنتی، همه مون تو همین جاده اسیر شدیم.
یک دفعه به خودش آمد و دید که ما سه تا دوره اش کردهایم و تند تند سوال پیچش کردیم.
گفت: شما خو بیشتر از عراقی ها سوال پیچم کردین، بگین ببینم اصلا شما اینجا چه کار میکنین؟
خیلی ساده و بی شیله پیله بود. به فاصله ی کوتاهی به هم اطمینان کردیم و شرح دستگیری مان را گفتیم.
کمی که گذشت شروع به درددل کرد و گفت: بچه بودم که پدرم فوت کرد و مادر جوونم موند و یه بچه یتیم دو ساله روی دستش. جوونیشو گذاشت پای مو و با کلفتی و رختشویی و باجی گری توی بیمارستان O.P.D با نون یتیمی یوسف را کرد بیست ساله.
حالا که می خواست خیر از یوسف ببره و مزد جوونیش رو بگیره یوسف افتاد تو دست عراقیها. اگه سه روز بشه و ننم مونه پیدا نکنه، از غصه دق می کنه. هرچی به این بی وجدان ها می گم تا خبر مرگم نرفته بزارین برم و من خبر اسیریم و به ننم بدم و برگردم، هر چه قول شرف بهشون می دم که برمی گردم قبول نمیکنن، انگار یاسین تو گوش خر می خونم.
بعد از اینکه درد دل هایش را گفت ساکت شد. ساعت از یک نصف شب گذشته بود. هیچ کدام نمیتوانستیم روی این زمین سرد و نمور در مقابل سربازی که پشت پنجره رژه می رفت و چشمش را از داخل اتاق برنمی داشت بخوابیم.
همین طور به دیوار تکیه زده و پاهایمان را در قلب گرفته بودیم. یوسف هم به دیوار کناری تکیه زده بود. گاهی چشمانش را می بست و دو انگشت اشاره ی دو دستش را به اندازه یک بغل باز میکرد و به هم می رساند و آرام می گفت: میشه، نمیشه، میشه، نمیشه، وقتی دوتا انگشت به هم می رسید از ته دل می خندید و خوشحال میشد و فریاد زد جنگ تمام شد، آزاد می شیم اما وقتی این دو انگشت به هم نمیرسید، اشک تو چشماش جمع می شد. تمام حواسم به او بود پرسیدم: یوسف بالاخره میشه یا نمیشه؟
گفت: دد اگه بشه هم با تقلب می شه!
بالاخره یکی دو ساعتی در حال نشسته خوابید. وقتی دید روی انگشت نماز میخوانیم به هر یک از ما یک هسته ی خرما داد و گفت: روی این نماز بخونید و خودش هم مشغول نماز شد.
بعد از چند نماز دو رکعتی گفت: راستی ما دیوونه شدیم هنوز صبح نشده نماز چی می خونیم!
فاطمه گفت: نماز شکرانه می خونیم.
- آخه شکر چی را بکنیم؟ اما نه! دد چه خوب گفتی! کاشکی ننم بود و می دید که یوسف نماز خون شده و قبل از اذان صبح شش رکعت نماز می خونه.
چند دقیقه بعد پرسید: راستی دخترها شما فال هسته ی خرما بلدید؟
- گفتیم: نه
- فال نخود چی؟
- نه
- خواب تعبیر نمی کنین؟
- نه
گفت: شما چی بلدین!؟ دخترها که همه تو کار فالند، فال نخود و فال هسته ی خرما و فال قهوه و چای و کف بینی و تعبیر خواب ...
مریم گفت: حالا چی خواب دیدی؟
گفت: دیشب همین یک ساعت که خوابیدم خواب دیدم تو صبخی دارم فوتبال بازی می کنم...
پایان قسمت هشتاد و چهارم
صبخی: جایی که تمام وسایل از رده خارج را در آن نگهداری می کردند و همچنین به معنای جای بیابان مانند که عموماً بچه ها در این فضا فوتبال بازی می کردند.
#نهضت_کتاب_خوانی
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
امام حسن عسکری علیه السلام میفرمایند:
در زمان غیبت حضرت مہدی عجل الله تعالی فرجه الشریف هيچ کس نجات پيدا نمی کند غیر از دو دسته:
اول: شیعیان ثابت قدمش ،
دوم: دعا کنندگان فرجش ...
کمال الدین ، صفحه ۲۸۴
@Emamkhobiha
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
هدایت شده از 🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
دیشب جشن حافظ اینجوری با حضور سلبریتیها برگزار شد!
ماسک؟ فاصله؟
فردا همینها پست میزارن که با برگزاری هیئت باعث میشید ما مریض بشیم پس تعطیلش کنید!
#کرونا
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
#اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
3.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌خیانت مجازی
🔥کلاه گشادی که بر سر دختر پسرای مذهبی گذاشتند!!!
🚫برنده واقعی در اینستاگرام،تلگرام،فیسبوک،توئیتر و... چه کسی است؟!؟!
صحبت های صریح استاد پورآقایی در مورد وضعیت امروز شبکه های اجتماعی و دست های پشت پرده
🔺 بیدار باشید فریب دشمن رو نخوردید
#حیا
🌸 @hejabuni
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB