eitaa logo
عکسنوشته فرهنگ و حجاب
683 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃امام صادق عليه  السلام : محبّت به ما [اهل بيت] را خداوند از خزانه هايى كه زير عرش اوست و مانند خزانه هاى زر و سيم مى باشند، از آسمان فرو مى فرستد و آن را جز به اندازه نفرستد و جز به بهترين آفريدگان عطايش نكند اين محبّت را ابرى است، همچون ابرهاى باران زا؛ پس هرگاه خداوند بخواهد آن را به بنده اى كه دوستش مى دارد اختصاص دهد به آن ابر فرمان مى دهد و باران محبّت فرو مى ريزد، همچنان كه ابرهاى باران زا مى بارند و اين باران به جنين در شكم مادرش مى رسد. تحف العقول : ۳۱۳ عن أبي جعفر محمّد بن النعمان الأحول 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Solook Ba Hosein (1397-6-15) Mashhade Moghaddas.MP3
24.98M
🔈 🔊 استقبال از محرم * مهندسی خدا در برپایی مجالس اهل‌بیت علیهم‌السلام * ارتباط ماه محرم با سلوک * اثر مجالس اهل‌بیت علیهم‌السلام در کاهش تعلقات * عظمت مجلس امام حسین علیه السلام به نقل از آیت‌الله بهجت (ره) 📅97/06/15 ⏰ مدت زمان: ۵۹:۲۰ 🔔 @Aminikhaah_Media 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
حجاب در دین یهود زنی که بدون پوشاندن سر خود به میان مردان می رود و با هر مردی از روی سبک سری به گفتگو می پردازد، ازدواجش باطل است و مهریه به او تعلق نمی گیرد. انجیل، رساله پولس، بار ۲، آیات ۹ الی ۱۵ 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
واقعاچرا؟ ‏۱۰روز قبل اعلام کردند عزاداری در مکان سربسته با ارتفاع ۶متر مصداق فضای باز است و مشکلی ندارد. حالا فقط۲روزتامحرم مانده و علیرغم نزولی شدن کرونا، می‌گویند برگزاری هرگونه مراسم در فضای سربسته ممنوع است! آیا این قبیل حرفها، از مصادیق تصمیمات نادرست و ناکارآمدی مسئولین نیست؟! 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
هو العشق کوچه به کوچه عشق تو را جار میزنم سلام ان شاءالله توفیق باشه غروبهای دهه اول محرم هر روز به یه محله و یه کوچه میرم و روضه میخونم. امروز مهمان پدر و مادر و خانواده شهیدان حسن و حسین نوبندگانی بودم. روضه های خونگی رو میکشیم به کوچه های شهرمون و عشق اربابمون رو جار میزنیم. از همه تاج سرام و روضه خونای آقا سیدالشهداء(ع) خواهش میکنم حتی المقدور بیان پای کار روضه های خونگی و محلی با فراهم کردن مقدمات بسیار ساده هر خونه ای روضشو بیاره وسط کوچه ها روضه خون میگفت: هر چی شد تو کوچه ها شد...😭😭 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
سه دقیقه در قیامت 56.mp3
30.44M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه پنجاه و ششم * ادامه کتاب؛ شهید و شهادت * مقام شهدا * تفاوت شهید با دیگران در برزخ * می‌شود کسی به اسم شهید در گلزار شهدا باشد اما منزلت شهدا را نداشته باشد * بی‌تفاوتی به قانون، حق‌الناس است * احوال ما بعد از مرگ ارتباطی با مراسم تشییع جنازه ما ندارد * قضاوت عاقلانه * حق‌الناس و قضاوت * حق‌الناس مانع شهادت است؟ * حق‌الناس شهید، شفاعت شهید * دسته‌بندی نفوس در قرآن * آدم در رهن اعمالش است * چه کسانی در رهن اعمال‌شان نیستند؟ * با چه اعمالی از رهن اعمال خود خارج می‌شویم؟ * روایت قرآن از مکالمه اصحاب یمین با مجرمین * نشانه و قواعد رحمت خدا * آیا امکان داشت که همه گناهان راوی کتاب بخشیده شود؟ * معنای تبدیل سیئات به حسنات * شفاعت در عالم برزخ * دو مدل توسل * مثال قرآنی شفاعت در دنیا * رسیدن به مقام محمود * نگرانی اهل‌بیت علیهم‌السلام از برزخ شیعیان * نقل ماجراهایی زیبا از شهید دستغیب 📅99/03/16 ⏰ مدت زمان: ۱:۲۴:۲۸ 🔔 @Aminikhaah_Media 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم من زنده‌ام قسمت هشتاد و ششم گفتم: ما با سه نفر اسیر شدیم. دکتر هادی عظیمی و میر احمد میرزا جعفر جویان و مجید جلالوند که اصلاً نمی‌دانم چه بلایی سرشان آمده. استدلال فاطمه منطقی بود اما تشنج عصبی و شوک شدیدی به من وارد شده بود. سراسر بدنم خیس عرق بود، احساس تهوع و دل آشوبه شدیدی داشتم. بی‌صدا به گوشه‌ای از اتاق خزیدم و در حالی که دلم را به شدت می فشردم از درد جسمی و اضطراب روحی به خود می پیچیدم. مریم با چشمان محزون و مضطرب کنارم نشست و سعی می‌کرد با شوخی از کنار پیشنهاد و نگاه های کثیف آنها بگذرد. غذا خوردن با دست های آلوده، کار خودش را کرده بود. مبتلا به دل پیچه و اسهال شدیدی شده بودم که توان برخاستن را هم از من سلب کرده بود. صبح روز بعد با صدای همهمه ی بیرون، سراسیمه بلند شدیم و برای اینکه از اخبار جدید مطلع شویم از پشت پنجره بیرون را نگاه کردیم. کامیونی پر از اسیران ایرانی از نظامی گرفته تا غیرنظامی و پیر و جوان، وارد زندان کردند. پلاک ماشین شماره ی اهواز بود. هر کسی که پایین می آمد با یک لگد به سمت دیگر پرتابش می کردند. استقبال تحقیرآمیزی بود. تمام وجودم چشم شده بود تا شاید آشنایی را پیدا کنم. خدایا این همه آدم را از کجا می گیرند. اگر آقا یا رحیم یا سلمان یا محمد یا هر کدام از برادرانم را ببینم چه عکس العملی نشان بدهم؟ او را صدا بزنم یا ساکت باشم؟ در همین حین دختر دیگری را به سمت اتاق ما آوردند. باورمان نمی شد روز ۲۶ مهر است و اینها هنوز در جاده اسیر می گیرند. بی اعتنا به همه ی محدودیت‌ها و ملاحظات به استقبالش رفتیم. برای اینکه با هم ارتباط نگیریم، او را از ما ترسانده بودند. احتیاط می‌کرد و کمتر به سمت ما می آمد. اما بعد از چند ساعت خودش را معرفی کرد: - حلیمه آزموده، کارمند بهدادی و مامای بیمارستان نهم آبان ( بیمارستان شهید بهشتی فعلی ) هستم. از اول جنگ شبانه روز در بیمارستان درگیر مداوای مجروح های جبهه و بمباران‌ها بودیم. خانم دلگشا مترون بیمارستان گفتند شما برای چند روز بروید استراحت و چند روز دیگر برگردید. من هم رفتم پیش نامزدم نادر ناصری باهم بیاییم. متاسفانه زمانی که جاده در دست عراقی ها افتاده بود هر دومان اسیر شدیم. نادر را به اتاق برادران بردند و مرا آوردند اینجا. اگر چه نمی خواستیم تنهایی ما با اسارت خواهران دیگر پر شود اما حالا یک جمعه چهار نفره شده بودیم. هرچند عقاید و سلایق متفاوتی داشتیم اما سعی کردیم در مقابل دشمن یک دست و یک صدا باشیم. به هم امید می‌دادیم و ترس را از هم دور می کردیم، به هم کمک می کردیم و با هم شادی می کردیم. با هم گریه می کردیم و تنهایی های همدیگر را پر می‌کردیم به سرعت در همه چیز همدل و همزبان شدیم... پایان قسمت هشتاد و ششم 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا