eitaa logo
عکسنوشته فرهنگ و حجاب
686 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 راه حل اربعین امسال ✨رهبری عزیز فرمودند: از خانه‌هایتان زائر باشید و بگویید: 🍃🕊گرچه دوریم به یاد تو سخن می‌گوییم 🍃🕊بُعد منزل نبوَد در سفر روحانی ⬅️ معنایش این است که اگر سال‌های قبل می‌گفتیم حب الحسین یجمعنا، الان می‌گوییم حب الحسین فی بیوتنا و فی قلوبنا. 🦋 الحمدالله تا الان 🕊🍃 ۹۵/۰۰۰ صلوات🕊🍃 اعلام شده است... طرح تا روز اربعین ادامه دارد... از قافله زوار عراقی عقب نمونیما....
⭕️ سمانه حمیدی قهرمان موتورسواری: با حمایت آیت‌الله علم‌الهدی مجوز فعالیت بانوان در موتورسواری را گرفتیم، اما رسانه های اصلاح طلب وقتی موفقیتی مرتبط با تفکر دینی باشد، یا آن را بایکوت می کنند و یا از کنارش عبور می کنند، برای آن ها موفقیت زن خارج از تفکر دینی مورد پسند است. @TWTenghelabi 🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
فراق اربعین.mp3
2.56M
🎙 ▪️اَللَّـهُمَّ اِنّا نَشْكوُ اِلَيْك.... 📌برگرفته شده از جلسات @Aminikhaah 🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
عکسنوشته فرهنگ و حجاب
⭕️ سمانه حمیدی قهرمان موتورسواری: با حمایت آیت‌الله علم‌الهدی مجوز فعالیت بانوان در موتورسواری را گ
سلام و عرض ادب لطفا توجه بفرمائید متن خبر این عکسنوشته تصحیح می شود:: آیت الله علم الهدی با مجوز ساخت پیست موتور سواری مخصوص بانوان موافقت کرده اند نه صرفا موتور سواری بانوان. 🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
06 Namaze Khandani -Namaze Khastani (1395- 7-17) Tehran.mp3
20M
🔈 🔊 جلسه ششم * دو نوع لذتی که در عالم می‌بریم! * لذتی که انسان را، انسان می‌کند! * راه لذت بردن از نماز * تزاحم تعقل و تعلق * چرا عده‌ای از نماز خواندن اذیت می‌شوند؟ * اهمیت نماز در سیره امیرالمومنین علی علیه السلام * ماجرای عذاب هدهد حضرت سلیمان * رابطه نماز و مرگ * قاعده لذت بردن در عالم 📆 1395/07/17 ⏰ مدت زمان: ۴۸:۲۰ 🔔 @Aminikhaah_Media 🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
✨گر چه دوریم به یاد تو سخن میگوییم ☘سلام و عرض ادب✋ زیارت های با پای دلتون قبول حق و خیلی التماس دعا🤲 🍃الحمدالله به لطف خدا و همکاری شما بزرگواران ۴۳۱ عمود به نیت شهدا ثبت شد. ✳️ان شاءالله امشب()، به نیت و قرائت ❣دعای هفتم صحیفه سجادیه و دعای الهی عظم البلاء❣و در به تبعیت از فرمایش رهبر عزیزمان، قرائت ❣زیارت اربعین و ۱۲۸صلوات❣
فراق اربعین2- @Aminikhaah.mp3
3.74M
🎙 ▪️یادش بخیر .... 📌برگرفته شده از جلسات @Aminikhaah 🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
💠شب ها بالشت سفت می گذاشت زیر سرش می گفتم روی زمین کمرت درد می گیره، بلندشو روی تخت بخواب می گفت؛ نه ممکنه برای نماز صبح خواب بمونم نباید جای خواب راحت باشه 🌷شهید پویا ایزدی نشر با ذکر 🌹 🌹 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
بسم الله الرحمن الرحیم من زنده‌ام قسمت صد و سی و پنجم - قطعا آنها قصد تخریب روحیه ی ما را دارند. - وعده ی خدا حق است. - ما در معامله با خدا هستیم و در این معامله ضرر نمی‌کنیم. اما آنها هر روز خوشحال تر از روز پیش بودند. در آن مدت هیچ کلمه‌ای در آن محیط از حلقوم یک ایرانی یا یک دوست نشنیدیم. نیمه آبان ماه بود، راهرو شلوغ بود و آنها هلهله سرداده و پایکوبی می کردند. صدای رادیو نیز در راهرو می‌پیچید. از خوشحالی بی حد در پوست خود نمی گنجید دیدند و درجه ی شادی شان را با شدت ضربه هایی که به در و دریچه ها می زدند نشان می‌دادند. آنها بدون اجازه رئیس زندان در اتاق ما را باز نمی کردند. اما آنروز مرتب دریچه را باز می‌کردند و به ما سلام می دادند. هر بار که سلام می کردند فاطمه با خشم می‌گفت: بمیرید انشاالله! چی شده، چی می خواهید؟ آن شب بعد از آن آب گوجه که حکم شام را داشت دو بار چای دادند. چای دوم مشکوک بود و نشان می داد حتماً خبری شده. من که اصلاً اهل چای نبودم. هر وقت هم به بچه‌ها می‌گفتم اهل چای نیستم فاطمه می پرسید: پس اهل چی هستی؟ من هم با خنده می گفتم:اهل آبادانم. سهم چای من معمولاً نصیب مریم می‌شد. او علاقه و عادت شدیدی به چای خوردن داشت اما آن شب هیچ کس چای دوم را نخورد. هر چهار نفرمان گوشمان را تیز کرده و به در چسبانده بودیم تا شاید کلمه‌ ای بشنویم که توجیه گر این رفتار بعثی ها باشد. دوباره صدای پوتین ها و قهقهه های مستانه شان به گوشمان رسید. دوباره به سلول ما نزدیک شدند. هرچی بود دور سلول ما بود. صداها قطع شد. از ترس اینکه دریچه باز شود عقب رفتیم اما نه، در سلول روبه‌رو را باز کردند و یک زندانی جدید و مهم آوردند. هنوز در را نبسته بودند. گویی بازجویی‌ها انجام نشده بود. از میان آن همه سر و صدا و حرف و صحبت عبارت نحس "ایران خلاص" را به کرات می‌شنیدیم. در لابلای صداها، صدای کسی را شنیدیم که به فارسی پرسید: همراهان من کجا هستند؟ ما تعجب به هم نگاه کردیم: یک اسیر ایرانی آورده‌اند! - پس یعنی هنوز جنگ تمام نشده؟ دو ساعت گذشت اما ما هنوز فالگوش ایستاده بودیم. این بار که دریچه باز شد و کسی از او به انگلیسی پرسید: - What ś your name? - I am Mohammad Javad Tondgooyan - What ś your occupation? - I am the minister of oil - Where were you captured? - On Ahwaz road. - اسمت چیه؟ - محمد جواد تندگویان - شغلت چیه؟ - وزیر نفت - کجا اسیر شدی؟ - جاده ی اهواز در بسته شد. مات و مبهوت به هم نگاه می‌کردیم. نمی خواستیم باور کنیم چه چیزی شنیده ایم آقای محمد جواد تندگویان، وزیر نفت ایران هم در آن جاده ی لعنتی اسیر شده است. از خودم پرسیدم چرا اینقدر بلند از او سوال کردند و چرا به او نگفتند آرام صحبت کن و یا از لای دریچه از او نمی پرسیدند و یا... پایان قسمت صد و سی و پنجم 🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃بشارت امام باقر به منتظران مهدی امام باقر علیه السلام: «بر مردم زمانى مى‏‌آید که امام‌شان از منظر آنان غایب مى‏‌شود. خوشا به حال آنان ‏که در آن زمان در امر [ولایت] ما اهل‌ بیت(علیهم‌السلام) ثابت ‏قدم و استوار بمانند! کمترین پاداشى که به آنان مى‏‌رسد، این است که خداى متعال خطاب‌شان مى‏‌کند و مى‏‌فرماید: «بندگان من! شما به حجت پنهان من ایمان آوردید و غیب من‌را تصدیق کردید. پس بر شما مژده باد که بهترین پاداش من در انتظارتان است». کمال الدین، ج ۱، ص ۳۳۰ 🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 اعمال اربعین @Aminikhaah 🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسمه تعالی السَّلامُ عَلَے الْحُسَیْنِ وعَلے عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْن وعَلے اَوْلادِ الْحُسَیْن و عَلے اَصْحابِ الْحُسَیْن 🏴امسال محرم رنگ و بوے غربت مولایمان را میداد... ❤پویش چله عاشورا همراه با کاروان عمه سادات (۱۳۹۹/۰۷/۱۷) نیات👇 🌾🕊تعجیل در فرج مولا 🌾🕊سلامتے حضرت آقا 🕊🌾به نیابت از شهدا میخوانیم 🌾🕊دفع بلایا از تمامے مسلمین جهان 🌾🕊شادے روح همه اموات،معلوم نیست سال بعد ماه محرم باشیم یانه؟! 🌾🕊عاقبت بخیریمون 🌾🕊حاجت روایے همه حاجتمندان 🌾🕊مختص حاجت روایے بزرگواران ذیل ⬇⬇⬇⬇ ۱)بزرگوار فاطمه خدا خواه ۲)بزرگوار پانیسا ۳)بزرگوار معصومه اکرمیان ۴)بزرگوار کوثر ۵)بزرگوار زهرا بهرامی ۶)بزرگوار مینا خسروی ۷)بزرگوار بدلی ۸)بزرگوار خانم اسدی ۹)بزرگوار سارا اسلامی_درانتظار یار ۱۰)بزرگوار علی دوستانی_نوکرنوکرای اهل بیت (ع) ۱۱)بزرگوار رقیه موسوی ۱۲)بزرگوار بیسیم چیه شهید جاویدی ۱۳)بزرگوار گمنام _خانم خلیل پور ۱۴)بزرگوار فاطمه محمدی_ولی پور ۱۵)بزرگوار اکرم حق پرست _صدیقه ولیزاده ۱۶)بزرگوار (شهیدان غلامرضا زمانیان_سید مهدی رضوی_حاج قاسم سلیمانی_حاج حسین همدانی_محسن حججی) ۱۷)بزرگوار ما می توانیم ۱۸)بزرگوار حلیمه ۱۹)بزرگوار مهربان ۲۰)بزرگوار ثریا هاشملو ۲۱)بزرگوار پریوش بینش شمسے:پنجشنبه - 17 مهر 1399 قمرے: 20 صفر 1442
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگم کربلا میگن که راها بستس میگم امام رضا میگن رواقها بستس.... 🔴 بسم رب الحسین(ع) 🏴به خدمت بزرگوارانی که در پویش چله قرائت زیارت عاشورا همراه با کاروان عمه سادات شرکت کردند میرسانیم. در طول چهل روز از عاشوراحسینی تا اربعین حسینی دو رکعت نماز نیابتی وزیارت نیابتی در در حرم مطهر انجام شده است. و لذا به نیابت از شما بزرگواران دو رکعت نماز نیابتی وزیارت نیابتی در در انجام خواهد گرفت .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ برای کاهش جمعیت جایزه گرفتیم و پز دادیم که پدر مردم را درآوردیم! اکبری "مشاور عالی وزارت بهداشت": 🔻 در نظام بهداشت و درمان اگر خانم ۴۰ ساله‌ای تصمیم به باروری بگیرد، نظامِ بهداشتِ بنده به غلط پدرِ او را در می‌آورند که چرا تصمیم به بارداری گرفته‌ای؟ 🔻 غربالگری کار غلطی است ولی ما به زور به مردم حقنه کردیم. مدیران مملکت در کلیه‌ی دولت‌ها و مجلس شورای اسلامی نفهمیدند که جمعیت سرمایه‌ی اصلیِ ماندگاری و بالندگیِ کشور است. 🔻 ما برای کاهش جمعیت جایزه گرفتیم و پز دادیم که پدر مردم را درآوردیم و به این امر مفتخر شدیم! در زمان حاضر هنوز هم برخی مقامات اصلی مملکت می‌گویند وضعیت جمعیت اورژانسی نیست! 🆔 @takhribchi110 🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
بسم الله الرحمن الرحیم من زنده‌ام قسمت صد و ششم برای صبر و سلامتی اش دعا کردیم. "امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء" می خواندیم. تلاش می کردیم ما هم یک جمله ی فارسی از دریچه به بیرون پرتاب کنیم. شاید او هم پیام ما را بگیرد. به همین جهت صبح روز بعد، بعد از نماز صبح با صدای بلند ده بار امن یجیب خواندیم و بعد شعار وحدت سر دادیم. نگهبان دریچه را باز کرد و فریاد زد: سکتن، اگرایت الدعاء ممنوع. ( ساکت، دعا خواندن ممنوع.) اما بی اعتنا به فریادهای نگهبان که دریچه را باز نگه داشته بود و تشر می زد، به خواندن دعا، به خصوص سایه وحدت ادامه دادیم. می‌دانستیم با این کارمان حتما او متوجه ایرانی بودن ما می شود. بعد از آن آن روز، بعد از نمازهای یومیه؛ دعا خواندن برنامه ی همیشگی مان شد. ساعت ها به امید شنیدن یک کلمه ی دیگر زیر در چمباتمه می زدیم. چند روزی گذشت تا اینکه یک روز وقت آوردن آش شوربا با بسته شدن دریچه های ردیف ما و باز شدن دریچه روبرو صدای بلند دیگری شنیدیم که گفت: صبح نزدیک است. این پیام از کجا برای کی و از چه کسی بود؟ نمی دانستیم قطعاً از جبهه دشمن نبود و از جبهه ی دوست بود و این یعنی اینکه ما تنها نبودیم. این پیام مثل نوری بود که در ظلمت آن سیاهچال و قلبمان تابید. اسرا را دو دسته کرده بودند. به عده ای می‌گفتند: عبدت النار المجوسین (آتش پرستان مجوس) و به عده ای دیگر می گفتند: دجالین. مثل اینکه بعد از بازجویی های مفصل، ما را جزء دسته اول گذاشته بودند. بازجویی از ما متوقف شده بود اما بگیر و ببندها از همسایه های ما روز به روز بیشتر می‌شد. از نوع صحبت‌هایشان تنها چیزی که دستگیرمان شده بود اینکه این همسایه ها زمان طولانی ای را در آنجا بوده‌اند که باعث شده بود همه ی نگهبان‌ها را بشناسند. سر و صدایی که از راهرو به گوش می‌رسید روز و شب نداشت و همیشه در رفت و آمد بودند. اگر چه وضعیت روحی و رفتارهایشان شاد و سرحال بود اما شرایط سلول‌ها را هر روز سخت تر از روزهای پیش می کردند. هرچه آستانه ی تحمل مان را برای پذیرش شرایط کثیف و متعفن و تنگ و تاریک سلول بیشتر می کردیم آنها هم دایره‌ مشقت را تنگ تر می کردند. فاطمه می گفت: معمولاً تغییر فصل و سرما به جنگ ها خاتم می دهد. سرما زودتر از موعد، از آن دریچه ی لعنتی که نبض حیات ما در آن می‌تپید به استقبالمان آمد. اصلا نمی‌شد به این سرما بی اعتنا بود و آن را حس نکرد. سرما لحظه به لحظه بیشتر می شد آنچنان‌که به فصل پاییز بودن تردید کردیم. در عین حال نمی‌خواستیم سرما را به یکدیگر تلقین و تحمیل کنیم. فاطمه پرسید: بچه ها شما هم سرد تونه؟ - نه، مگه بچه های آبادان سردشون میشه؟ - ما خورشید تو جیبامونه! - اصلاً گرمای اینجا به خاطر سه تا آبادانی خونگرمه!!! - نمی شه با این خونگرمی تون سلول به این کوچکی رو گرم کنید؟ اما همان لحظه به لحظه سرد و سردتر می شد. نمی شد با این سرما شوخی کرد. فک هایمان می لرزید و دندان هایمان به شدت به هم می‌خورد. هرچه هوای گرم نفس هایمان را در مشت ها یمان جمع می‌کردیم تا قندیل های دماغمان آب شود فایده ای نداشت. نفس هایمان یخ زده بود. دست ها و پاهایمان کبود شدند. احساس می‌کردیم، خون در بدنمان منجمد شده. در خود مچاله شده بودیم هر یک از ما سهم پتویم آن را دور خودمان پیچیدیم و در خودمان فرو رفتیم حتی سرمان را نمی‌توانستیم بیرون نگه داریم... پایان قسمت صد و سی و ششم 🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃 انتظار به راستی قائم ما که او است مهدی آنست که باید در حال غیبتش انتظار او را بکشند و در ظهورش فرمان او را برند. منتخب الاثر، باب ۱۸، ح ۱، ص ۲۸۲ 🍃انتظار یک دوره آماده سازی و زمینه سازی است و هر انقلاب و حرکتی که این دوره را پشت سر نگذاشته باشد ناقص و بی ثمر است. 🍃این خاصیت انتظار است که انسان را وادار می کند تا کمبودها را حدس بزند و برای فراهم آوردن آن بکوشد. 🍃این خاصیت انتظار است که انسان را به آمادگی و حضوری می رساند که مانع ها را بشناسد و برای زدودن آن ها برنامه بریزد. 🏴 @AXNEVESHTEHEJAB