🍃شناخت ویژگی های امام
راه اینکه ما معرفتمان به امام را بالاتر ببریم این است که هر چه بیشتر صفات امام را بشناسیم.
ما هر چه بیشتر صفات امام را بشناسیم نتیجه اش بالاتر رفتن معرفت ما به امام می شود، که امام چه کسی است؟ چه جایگاه و صفاتی دارد؟
بهتـرین منبع برای این کـار زیارت جامعه کبیره است که در آن صفات و ویژگی های امام آمده.
خواندن زیارت جامعه کبیره توصیه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به سید رشتی است. علامه مجلسی هم از قول💭 پدرشان میگویند که امام زمان به پدرشان گفتند زیارت جامعه «نعم الزیارة» زیارت خوبی است.
پس خواندن این زیارت مهم در باب امام شناسی توصیه علما و بزرگان و ائمه معصومین ماست.
#سلام_امام_مهربانم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فاکتور خرید
‼️رفته خواستگاری، یه لیست از شرایطی که باید قبول کنه تا جواب مثبت بشنوه، بهش دادن!
#ازدواج_آسان
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
🦋 ۳۷ روز تا عرفه 🦋
🌼امروز به نیت
❣شهید محمود ملک محمودی❣
قرائت
☘ دعای صباح ☘
✨ان شاءالله عمل گفته شده را انجام دهیم تا شفاعت شهید شامل حالمان شود✨
#الهی_شهید_بشیم
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
🌸 عکسنوشته حجاب 🌸
💟سلام و عرض ادب خدمت همسنگران بزرگوار 🌼دوستان بزرگوار امروز اول ذی القعده روز ولادت حضرت معصومه سل
💟 دومین روز ذی القعده
🌺قرائت سوره حشر
☘ثواب قرائت امروزمون رو هدیه میکنیم به شهدای گمنام، به مادران چشم انتظارشون... خیلی از مادر و پدرها چشمشون به در خونه خشک شد تا خبری از پسرشون بشه اما..... البته بی بی دوعالم براشون مادری کرده و میکنه...
#غصه_نخور_شهدا_تنهامون_نمیذارن
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
✨حدیث قدسے✨
💠بندھ ے من
سوگند بہ خودم کہ دوستت دارم
پس بہ حق من بر تو
#تنھا مرا دوست بدار...❤️
#عاشقانہ_با_خدا💕
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
داشتم فکر میکردم تفاوت فیلم های نمایش خانگی ایرانی با فیلم های ترکیهای چی میتونه باشه؟!
آرایش غلیظ و استایلهای نامتعارف؟! که تو هر دو شون هست!
زندگیهای لاکچری و فرهنگهای دور از فرهنگ رایج جامعه؟! که تو هر دوشون هست!
موضوع فیلم با محوریت عشق و خیانت؟! که تو هر دوشون هست!
سرتونو درد نیارم کم کم داشتم ناامید میشدم که بالاخره یه تفاوتی پیدا کردم؟!🤓☝️
اونم اینکه تو فیلم های ایرانی زنها یه نوار پارچهای تحت عنوان حجاب روی سرشون میذارن😐
تا کشفیات بعدی خدا نگهدار🚶
تلاش برای بازیابی کرامت از دست رفته زنان
امروزه یک قانون کلی وجود دارد:
هر چه خواهان احترام بیشتری هستید، باید لباس عفیف تری بپوشید.
وندی شلیت، جواهرانه،ص ۶۹
#حجاب
#تمدن_نکبت_غرب
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
سه دقيقه در قيامت 08.mp3
21.61M
#شرح_کتاب_سه_دقیقه_در_قیامت
قسمت 8⃣
"تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم"
#استاد_امینی_خواه
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
بسم الله الرحمن الرحیم
من زندهام
قسمت چهل و هشتم
از بچه های پرورشگاه بی خبر بودم.
پرسیدم:
این اسرا چه می گفتن? چه خوابی برای آبادان و خرمشهر دیدن؟ فکر می کنی تا کی این وضعیت ادامه داشته باشه؟
_هدفشون فقط خرمشهر و آبادان نبوده، دنبال تهران بودن. اونم سه روزه! چه خوش خیال! چه خوابایی واسه ما دیدن! ولی چقدر مجهز اومدن که در عرض این چند روز این طوری شهر رو شخم زدن!
_مجهز آمدن اما خوب فکر نکردن. آخه فکر نمیکردن با مقاومت و دفاع مردم روبرو بشن. رژیم بعث با یه لشکر تا دندان مسلح آمده تا با بمبهای دستساز مردم بجنگه.
ممکنه جنگی یک ماه طول بکشه و تا آخر مهر این وضعیت ادامه داشته باشه. اینا خودشون که جرأت و جسارت ندارن، به تجهیزاتشون مغرورن. ما گرفتار یه همسایه ی شرور و بی حیا شدیم. همین که دیده توی خونه و خانواده کمی آشوب و چند دستگی به پا شده، از بالای دیوار سر کشیده و داره سنگ می ندازه.
مگه یادت نیست اون وقتا که ما کوچیک بودیم، هر چند وقت یک بار عراق عده ای رو با پا برهنه و دست خالی و گرسنه لب مرزه شلمچه می فرستاد و می گفت: اینا اجدادشون ایرانیه و ما به اونا می گفتیم رانده شده های عراقی.
داشتیم به آبادان نزدیک می شدیم؛ شهری که زیر بمباران های پی در پی تمام بدنش زخمی بود اما هنوز نفس می کشید و می خواست زنده بماند.
نیروهای عراقی هر چند وقت یک بار دیوار صوتی را می شکستند.
رادیو نفت پیدرپی صدای غلامرضا رهبر و محمدصدر را پخش میکرد که با شور و حرارت به مردم روحیه میدادند و سعی داشتند مردم را آرام کنند.
گاهی ابوالفضل آذرپیکان در تلویزیون مقاومت مردم را تحسین میکرد و بیبرنامه و خودجوش شعرهای حماسی میخواند.
رادیو نفت مدام در حال پخش اعلام وضعیت قرمز و سفید بود.
سلمان هر بار که وضعیت قرمز اعلام می شد اتوبوس را متوقف و جمله ها و تحلیل هایش را رها میکرد.
ما به جنگ عادت نداشتیم. جنگ میهمان ناخوانده بود. هیچ کس نمی دانست چه واکنشی نجات نشان بدهد. همه منتظر تمام شدن جنگ بودند. هر روز به فکر میکردیم روز بعد جنگ تمام می شود.
هرچه به شهر نزدیک تر می شدیم، بیشتر دچار بهت می شدم. مرتب از سلمان سوال میکردم مسیر را درست آمدهای؟ ما به آبادان میرویم؟...
پایان قسمت چهل و هشتم
#نهضت_کتاب_خوانی
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
در توقیعی که از طرف حضرت صاحب علیه السلام صادر شد؛ در آنها ( و برای پیدا کردن هدایت ) به راویان حدیث ما مراجعه کنید؛ چون انها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر شما هستم.
#سلام_امام_مهربانم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
سه دقيقه در قيامت 09.mp3
23.23M
#شرح_کتاب_سه_دقیقه_در_قیامت
قسمت 9⃣
"تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم"
#استاد_امینی_خواه
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
علی برکت الله
در مورد زنان یه کاری کردم که هر کدومشون عندالمطالبه یک سلطان سکه باشند.
#ازدواج_به_وقت
#سرطان_اصلاحات
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
درسته خیلی چیزا دست نماینده ها و مجلسه ولی گاهی خودمونم میتونیم هوای همو داشته باشیم...این روزا خوبه یکم با مستاجرین مهربون تر باشیم...
#حمایت_از_مستاجرین
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
🦋 ۳۶ روز تا عرفه 🦋
🌼امروز به نیت
❣شهید سید عباس حسینی رهنانی❣
قرائت
☘ ۱۳۵ مرتبه صلوات حضرت زهرا(سلام الله علیها) ☘
✨ان شاءالله عمل گفته شده را انجام دهیم تا شفاعت شهید شامل حالمان شود✨
#الهی_شهید_بشیم
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
🌸 عکسنوشته حجاب 🌸
💟سلام و عرض ادب خدمت همسنگران بزرگوار 🌼دوستان بزرگوار امروز اول ذی القعده روز ولادت حضرت معصومه سل
💟 سومین روز ذی القعده
🌺قرائت سوره جمعه
☘ثواب قرائت امروزمون رو هدیه میکنیم به تمامی شهدا، ان شاءالله شهدا هم امشب که شب جمعه هست و نزد ارباب هستن ما رو یاد کنن. شادی روح همه شهدا صلوات😊
#غصه_نخور_شهدا_تنهامون_نمیذارن
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
خواهر طلبه ای در شیراز حین کار غسل و کفن اموات کرونایی از غسالخانه بیرون اومده و داره امتحان آنلاین میده
اگر این کارش عشق و ایثار نیست پس چیه؟
#کرونا
#طلبه_ی_فداکار
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
⭕️ می گفت تلاش زیادی کرده تا سرایدار یه مسجد در شرق تهران بشه اما نشده چون سه تا بچه دارن و جمعیت پنج نفره خانواده از نظر هیات امنا زیاده!
بسیاری از قوانین و نگاههای ما هنوز که هنوزه نقطه مقابل سیاست افزایش جمعیت است.
جور دیگر باید دید.
#جهاد_فرزندآوری
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این نماهنگ جهانی شد...
به تو از دور سلام...
با نوای محمدحسین پویانفر
شب جمعه و شب زیارتی ارباب
🌹#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_الحسین
علیه السلام
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
بسم الله الرحمن الرحیم
من زندهام
قسمت چهل و نهم
مشعل همیشه فروزان پالایشگاه که همیشه در هوای صاف و آسمان آبی از ۲۰ کیلومتری شهر به همه لبخند می زد و خبر از رونق کسب و کار میداد و مردم را دور خود جمع می کرد، خاموش شده بود.
دود سیاه و غبار آلودی جای آسمان آبی را گرفته بود. شهر از آدم هایی با سر و صورت خونی و زخمی پر بود. باورم نم یشد شهری که تا دیروز مثل نگین انگشتری می درخشید، امروز به شهری سوخته و زخمی تبدیل شده باشد که هر کس در گوشهای از آن، میان تلی از خاک و آهن پاره ها به نام خانه زندگی میکرد.
بغض امانم را بریده بود. مردم شهر را به دندان گرفته بودند و از آن دفاع می کردند اما آبادان با همه ی صفا و محبتش می سوخت و دود می شد.
پرسیدم: این دود از کجاس؟ کجا را بمباران کردن؟
با عصبانیت گفت :کجا رو بمباران نکردن، آبادان به انبار باروت می مونه. مردم توی شهر های دیگه دور میدونای پر گل و درخت خونه می سازن و زندگی می کنن، ما دور تانکفارم زندگی می کنیم. اما باز مردم کنار این انبار باروت شاد و دلخوش بودن چون کنار هم بودن. دویست و چهل مخزن کوچیک و بزرگ نفت وسط شهر بین مردم پشت هم منفجر می شن و آتیش میگیرن.
هواپیماهای جنگنده عراقی با هم مسابقه گذاشته بودند و دو به دو همدیگر را بدرقه می کردند و روی سر مردم بی سلاح و بی دفاع مثل نقل و نبات بمب می ریختند و یکباره در میان دود و غبار گم می شدند.
شهر به دریایی پر تلاطم و طوفانی تبدیل شده بود. توپ های دور زن و کاتیوشا و توپخانه ی خمسه خمسه پشت پای هر کسی یک خمپاره میانداختند. آرامش، صفت گمشده ی شهر بود.
از هر گوشه ی شهر صدای شیون و فریاد شنیده می شد. مردم با چشم های حیرت زده و مضطرب به مناظر نگاه میکردند و انگشت حسرت به دندان گرفته بودند. دیگر خبری از آن همه زیبایی نبود.
سلمان ماشین را کنار زد و با عصبانیت رو به اسرا گفت:
به شما هم می گن مرد؟ به شما می گن سرباز؟ به شما هم می گن انسان؟ شما غیرت دارین؟ جنگ از مرز شروع می شه، سربازا با اسلحه رو به روی هم می جنگن، میکشن و کشته می شن و جنگ توی همون مرزها هم تموم می شه.اولین روز جنگ، روز اول مدرسه؛ بمب هاتون رو روی سر بچه مدرسه ای ها و معلم ها خالی کردین.
نمیدانستم سلمان با این اسرا چه کار داشت و این اسرا را میخواست به کجا تحویل بده.
از او پرسیدم و متوجه شدم که مقصد آن ها سپاه است. من هم میخواستم خودم را به سپاه معرفی کنم اما با هر انفجار و حادثه ای التماس می کردم:
منو همین جا پیاده کن، می خوام برم کمک کنم.
سلمان اجازه ی پیاده شدن از ماشین را به من نمی داد... پایان قسمت چهل و نهم
#نهضت_کتاب_خوانی
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB