06 Namaze Khandani -Namaze Khastani (1395- 7-17) Tehran.mp3
20M
🔈 #نماز_خواندنی_نماز_خواستنی
🔊 جلسه ششم
* دو نوع لذتی که در عالم میبریم!
* لذتی که انسان را، انسان میکند!
* راه لذت بردن از نماز
* تزاحم تعقل و تعلق
* چرا عدهای از نماز خواندن اذیت میشوند؟
* اهمیت نماز در سیره امیرالمومنین علی علیه السلام
* ماجرای عذاب هدهد حضرت سلیمان
* رابطه نماز و مرگ
* قاعده لذت بردن در عالم
📆 1395/07/17
⏰ مدت زمان: ۴۸:۲۰
#محرم95
#تهران
🔔 @Aminikhaah_Media
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
✨گر چه دوریم به یاد تو سخن میگوییم
☘سلام و عرض ادب✋
زیارت های با پای دلتون قبول حق و خیلی التماس دعا🤲
🍃الحمدالله به لطف خدا و همکاری شما بزرگواران ۴۳۱ عمود به نیت شهدا ثبت شد.
✳️ان شاءالله امشب(#شب_اربعین)، به نیت #فرج و #رفع_بلای_کرونا قرائت ❣دعای هفتم صحیفه سجادیه و دعای الهی عظم البلاء❣و در #روز_اربعین به تبعیت از فرمایش رهبر عزیزمان، قرائت ❣زیارت اربعین و ۱۲۸صلوات❣
#شهدا_رو_یاد_کنیم_یادمون_میکنن
#زیارت_با_پای_دلتون_قبول_حق
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
💠شب ها بالشت سفت می گذاشت زیر سرش می گفتم روی زمین کمرت درد می گیره، بلندشو روی تخت بخواب می گفت؛ نه ممکنه برای نماز صبح خواب بمونم نباید جای خواب راحت باشه
🌷شهید پویا ایزدی
نشر با ذکر #صلوات🌹
#به_امید_شفاعت_شهدا🌹
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
بسم الله الرحمن الرحیم
من زندهام
قسمت صد و سی و پنجم
- قطعا آنها قصد تخریب روحیه ی ما را دارند.
- وعده ی خدا حق است.
- ما در معامله با خدا هستیم و در این معامله ضرر نمیکنیم.
اما آنها هر روز خوشحال تر از روز پیش بودند. در آن مدت هیچ کلمهای در آن محیط از حلقوم یک ایرانی یا یک دوست نشنیدیم.
نیمه آبان ماه بود، راهرو شلوغ بود و آنها هلهله سرداده و پایکوبی می کردند. صدای رادیو نیز در راهرو میپیچید. از خوشحالی بی حد در پوست خود نمی گنجید دیدند و درجه ی شادی شان را با شدت ضربه هایی که به در و دریچه ها می زدند نشان میدادند.
آنها بدون اجازه رئیس زندان در اتاق ما را باز نمی کردند. اما آنروز مرتب دریچه را باز میکردند و به ما سلام می دادند. هر بار که سلام می کردند فاطمه با خشم میگفت: بمیرید انشاالله! چی شده، چی می خواهید؟
آن شب بعد از آن آب گوجه که حکم شام را داشت دو بار چای دادند. چای دوم مشکوک بود و نشان می داد حتماً خبری شده. من که اصلاً اهل چای نبودم. هر وقت هم به بچهها میگفتم اهل چای نیستم فاطمه می پرسید: پس اهل چی هستی؟ من هم با خنده می گفتم:اهل آبادانم. سهم چای من معمولاً نصیب مریم میشد. او علاقه و عادت شدیدی به چای خوردن داشت اما آن شب هیچ کس چای دوم را نخورد.
هر چهار نفرمان گوشمان را تیز کرده و به در چسبانده بودیم تا شاید کلمه ای بشنویم که توجیه گر این رفتار بعثی ها باشد.
دوباره صدای پوتین ها و قهقهه های مستانه شان به گوشمان رسید. دوباره به سلول ما نزدیک شدند. هرچی بود دور سلول ما بود. صداها قطع شد. از ترس اینکه دریچه باز شود عقب رفتیم اما نه، در سلول روبهرو را باز کردند و یک زندانی جدید و مهم آوردند. هنوز در را نبسته بودند. گویی بازجوییها انجام نشده بود. از میان آن همه سر و صدا و حرف و صحبت عبارت نحس "ایران خلاص" را به کرات میشنیدیم. در لابلای صداها، صدای کسی را شنیدیم که به فارسی پرسید: همراهان من کجا هستند؟
ما تعجب به هم نگاه کردیم: یک اسیر ایرانی آوردهاند!
- پس یعنی هنوز جنگ تمام نشده؟
دو ساعت گذشت اما ما هنوز فالگوش ایستاده بودیم. این بار که دریچه باز شد و کسی از او به انگلیسی پرسید:
- What ś your name?
- I am Mohammad Javad Tondgooyan
- What ś your occupation?
- I am the minister of oil
- Where were you captured?
- On Ahwaz road.
- اسمت چیه؟
- محمد جواد تندگویان
- شغلت چیه؟
- وزیر نفت
- کجا اسیر شدی؟
- جاده ی اهواز
در بسته شد.
مات و مبهوت به هم نگاه میکردیم. نمی خواستیم باور کنیم چه چیزی شنیده ایم آقای محمد جواد تندگویان، وزیر نفت ایران هم در آن جاده ی لعنتی اسیر شده است. از خودم پرسیدم چرا اینقدر بلند از او سوال کردند و چرا به او نگفتند آرام صحبت کن و یا از لای دریچه از او نمی پرسیدند و یا...
پایان قسمت صد و سی و پنجم
#نهضت_کتابخوانی
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 سرنوشت جالب کودکی که در پیادهروی اربعین گم شد ....
استاد پناهیان
#اربعین
#جا_مانده
🆔 @takhribchi110
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
🍃بشارت امام باقر به منتظران مهدی
امام باقر علیه السلام: «بر مردم زمانى مىآید که امامشان از منظر آنان غایب مىشود. خوشا به حال آنان که در آن زمان در امر [ولایت] ما اهل بیت(علیهمالسلام) ثابت قدم و استوار بمانند!
کمترین پاداشى که به آنان مىرسد، این است که خداى متعال خطابشان مىکند و مىفرماید: «بندگان من! شما به حجت پنهان من ایمان آوردید و غیب منرا تصدیق کردید. پس بر شما مژده باد که بهترین پاداش من در انتظارتان است».
کمال الدین، ج ۱، ص ۳۳۰
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سلام_امام_مهربانم
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
هدایت شده از 🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
بسمه تعالی
السَّلامُ عَلَے الْحُسَیْنِ
وعَلے عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْن
وعَلے اَوْلادِ الْحُسَیْن
و عَلے اَصْحابِ الْحُسَیْن
🏴امسال محرم رنگ و بوے غربت مولایمان را میداد...
#نماز_اول_وقت_را_ترک_نکنیم
❤پویش چله عاشورا همراه با کاروان عمه سادات
#چهلمین_روزختم_مصادف_با_بیستم_صفر
(۱۳۹۹/۰۷/۱۷)
نیات👇
🌾🕊تعجیل در فرج مولا
🌾🕊سلامتے حضرت آقا
🕊🌾به نیابت از شهدا میخوانیم
🌾🕊دفع بلایا از تمامے مسلمین جهان
🌾🕊شادے روح همه اموات،معلوم نیست سال بعد ماه محرم باشیم یانه؟!
🌾🕊عاقبت بخیریمون
🌾🕊حاجت روایے همه حاجتمندان
🌾🕊مختص حاجت روایے بزرگواران ذیل
⬇⬇⬇⬇
۱)بزرگوار فاطمه خدا خواه
۲)بزرگوار پانیسا
۳)بزرگوار معصومه اکرمیان
۴)بزرگوار کوثر
۵)بزرگوار زهرا بهرامی
۶)بزرگوار مینا خسروی
۷)بزرگوار بدلی
۸)بزرگوار خانم اسدی
۹)بزرگوار سارا اسلامی_درانتظار یار
۱۰)بزرگوار علی دوستانی_نوکرنوکرای اهل بیت (ع)
۱۱)بزرگوار رقیه موسوی
۱۲)بزرگوار بیسیم چیه شهید جاویدی
۱۳)بزرگوار گمنام _خانم خلیل پور
۱۴)بزرگوار فاطمه محمدی_ولی پور
۱۵)بزرگوار اکرم حق پرست _صدیقه ولیزاده
۱۶)بزرگوار #خانواده(شهیدان غلامرضا زمانیان_سید مهدی رضوی_حاج قاسم سلیمانی_حاج حسین همدانی_محسن حججی)
۱۷)بزرگوار ما می توانیم
۱۸)بزرگوار حلیمه
۱۹)بزرگوار مهربان
۲۰)بزرگوار ثریا هاشملو
۲۱)بزرگوار پریوش بینش
#اللهمصلعلیمحمدوالمحمدوعجلفرجهم
#اللهمعجللولیکالفرج
#چله_قرائت_زیارت_عاشورا
#زمان_شروع_روزعاشورا
#زمان_ختم_روزاربعین
شمسے:پنجشنبه - 17 مهر 1399
قمرے: 20 صفر 1442
#جبلالصبریازینبکبرے
#آجرڪاللهیاصاحبــالزمان
هدایت شده از 🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#باحسین_حرف_بزن
میگم کربلا
میگن که راها بستس
میگم امام رضا
میگن رواقها بستس....
🔴#اطلاعیه
#هدیه_معنوی
بسم رب الحسین(ع)
🏴به خدمت بزرگوارانی که در پویش چله قرائت زیارت عاشورا همراه با کاروان عمه سادات شرکت کردند میرسانیم.
در طول چهل روز از عاشوراحسینی تا اربعین حسینی #هرروز دو رکعت نماز نیابتی وزیارت نیابتی در #نجف_اشرف در حرم مطهر انجام شده است.
و لذا به نیابت از شما بزرگواران دو رکعت نماز نیابتی وزیارت نیابتی در #کربلای_معلی در #اربعین_حسینی انجام خواهد گرفت .
#حلالمان_کنید
#اللهمصلعلیمحمدوالمحمدوعجلفرجهم
#اللهمعجللولیکالفرج
#التماس_دعای_فرج
#التماس_دعای_شهادت
#پویش_چله_قرائت_زیارت_عاشورا_همراه_باکاروان_عمه_سادات
هدایت شده از 🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🕊 الحمدالله جمیعا ۱۲۰ هزار و دویست صلوات اعلام شده است.
#زیارت_با_پای_دلتون_قبول_حق
#طرح_تمام_شد
#حلالم_کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ برای کاهش جمعیت جایزه گرفتیم و پز دادیم که پدر مردم را درآوردیم!
اکبری "مشاور عالی وزارت بهداشت":
🔻 در نظام بهداشت و درمان اگر خانم ۴۰ سالهای تصمیم به باروری بگیرد، نظامِ بهداشتِ بنده به غلط پدرِ او را در میآورند که چرا تصمیم به بارداری گرفتهای؟
🔻 غربالگری کار غلطی است ولی ما به زور به مردم حقنه کردیم. مدیران مملکت در کلیهی دولتها و مجلس شورای اسلامی نفهمیدند که جمعیت سرمایهی اصلیِ ماندگاری و بالندگیِ کشور است.
🔻 ما برای کاهش جمعیت جایزه گرفتیم و پز دادیم که پدر مردم را درآوردیم و به این امر مفتخر شدیم! در زمان حاضر هنوز هم برخی مقامات اصلی مملکت میگویند وضعیت جمعیت اورژانسی نیست!
#سرطان_اصلاحات
#پیری_فرزندآوری
🆔 @takhribchi110
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
بسم الله الرحمن الرحیم
من زندهام
قسمت صد و ششم
برای صبر و سلامتی اش دعا کردیم. "امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء" می خواندیم. تلاش می کردیم ما هم یک جمله ی فارسی از دریچه به بیرون پرتاب کنیم. شاید او هم پیام ما را بگیرد. به همین جهت صبح روز بعد، بعد از نماز صبح با صدای بلند ده بار امن یجیب خواندیم و بعد شعار وحدت سر دادیم. نگهبان دریچه را باز کرد و فریاد زد: سکتن، اگرایت الدعاء ممنوع. ( ساکت، دعا خواندن ممنوع.)
اما بی اعتنا به فریادهای نگهبان که دریچه را باز نگه داشته بود و تشر می زد، به خواندن دعا، به خصوص سایه وحدت ادامه دادیم. میدانستیم با این کارمان حتما او متوجه ایرانی بودن ما می شود. بعد از آن آن روز، بعد از نمازهای یومیه؛ دعا خواندن برنامه ی همیشگی مان شد. ساعت ها به امید شنیدن یک کلمه ی دیگر زیر در چمباتمه می زدیم.
چند روزی گذشت تا اینکه یک روز وقت آوردن آش شوربا با بسته شدن دریچه های ردیف ما و باز شدن دریچه روبرو صدای بلند دیگری شنیدیم که گفت: صبح نزدیک است.
این پیام از کجا برای کی و از چه کسی بود؟ نمی دانستیم قطعاً از جبهه دشمن نبود و از جبهه ی دوست بود و این یعنی اینکه ما تنها نبودیم. این پیام مثل نوری بود که در ظلمت آن سیاهچال و قلبمان تابید.
اسرا را دو دسته کرده بودند. به عده ای میگفتند: عبدت النار المجوسین (آتش پرستان مجوس) و به عده ای دیگر می گفتند: دجالین.
مثل اینکه بعد از بازجویی های مفصل، ما را جزء دسته اول گذاشته بودند. بازجویی از ما متوقف شده بود اما بگیر و ببندها از همسایه های ما روز به روز بیشتر میشد. از نوع صحبتهایشان تنها چیزی که دستگیرمان شده بود اینکه این همسایه ها زمان طولانی ای را در آنجا بودهاند که باعث شده بود همه ی نگهبانها را بشناسند.
سر و صدایی که از راهرو به گوش میرسید روز و شب نداشت و همیشه در رفت و آمد بودند. اگر چه وضعیت روحی و رفتارهایشان شاد و سرحال بود اما شرایط سلولها را هر روز سخت تر از روزهای پیش می کردند. هرچه آستانه ی تحمل مان را برای پذیرش شرایط کثیف و متعفن و تنگ و تاریک سلول بیشتر می کردیم آنها هم دایره مشقت را تنگ تر می کردند.
فاطمه می گفت: معمولاً تغییر فصل و سرما به جنگ ها خاتم می دهد.
سرما زودتر از موعد، از آن دریچه ی لعنتی که نبض حیات ما در آن میتپید به استقبالمان آمد.
اصلا نمیشد به این سرما بی اعتنا بود و آن را حس نکرد. سرما لحظه به لحظه بیشتر می شد آنچنانکه به فصل پاییز بودن تردید کردیم. در عین حال نمیخواستیم سرما را به یکدیگر تلقین و تحمیل کنیم.
فاطمه پرسید: بچه ها شما هم سرد تونه؟
- نه، مگه بچه های آبادان سردشون میشه؟
- ما خورشید تو جیبامونه!
- اصلاً گرمای اینجا به خاطر سه تا آبادانی خونگرمه!!!
- نمی شه با این خونگرمی تون سلول به این کوچکی رو گرم کنید؟
اما همان لحظه به لحظه سرد و سردتر می شد. نمی شد با این سرما شوخی کرد. فک هایمان می لرزید و دندان هایمان به شدت به هم میخورد. هرچه هوای گرم نفس هایمان را در مشت ها یمان جمع میکردیم تا قندیل های دماغمان آب شود فایده ای نداشت. نفس هایمان یخ زده بود. دست ها و پاهایمان کبود شدند. احساس میکردیم، خون در بدنمان منجمد شده. در خود مچاله شده بودیم هر یک از ما سهم پتویم آن را دور خودمان پیچیدیم و در خودمان فرو رفتیم حتی سرمان را نمیتوانستیم بیرون نگه داریم...
پایان قسمت صد و سی و ششم
#نهضت_کتابخوانی
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
🍃 انتظار
به راستی قائم ما که او است مهدی آنست که باید در حال غیبتش انتظار او را بکشند و در ظهورش فرمان او را برند.
منتخب الاثر، باب ۱۸، ح ۱، ص ۲۸۲
🍃انتظار یک دوره آماده سازی و زمینه سازی است و هر انقلاب و حرکتی که این دوره را پشت سر نگذاشته باشد ناقص و بی ثمر است.
🍃این خاصیت انتظار است که انسان را وادار می کند تا کمبودها را حدس بزند و برای فراهم آوردن آن بکوشد.
🍃این خاصیت انتظار است که انسان را به آمادگی و حضوری می رساند که مانع ها را بشناسد و برای زدودن آن ها برنامه بریزد.
#انتظار
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
🔴تجلی واقعی عقلانیت....
علی مسجدیان از رزمندگان پر سابقه ی لشکر ۱۴ امام حسین(صلوات الله علیه) چنین روایت میکند:اواسط اردیبهشت ماه سال ۶۱،مرحله ی دوم عملیات (الی بیت المقدس)،حسین خرازی نشست ترک موتورم و گفت:(بریم یک سر به خط بزنیم).بین راه، به یک نفربر پی ام پی برخوردیم که در آتش میسوخت و چند بسیجی هم عرق ریزان و مضطرب،سعی میکردند با خاک و آب،شعله ها را مهار کنند.حسین آقا گفت:(اینا دارن چیکار میکنن؟وایسا بریم ببینیم چه خبره).
هُرم آتش نمیگذاشت کسی بیشتر از دو-سه متر به نفربر نزدیک شود.از داخل شعله ها سر و صدای می آمد.فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده میسوزد.من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم.گونی سنگرها را برمیداشتیم و از همان دو-سه متری،میپاشیدیم روی آتش.جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده،با این که داشت میسوخت اصلا ضجه و ناله نمیزد و همین پدر ما را درآورده بود.بلند بلند فریاد میزد:(خدایا!الان پاهام داره میسوزه میخوام اونور ثابت قدمم کنی.خدایا! الان سینه ام داره میسوزه،این سوزش به سوزش سینه حضرت زهرا نمیرسه.خدایا! الان دستام سوخت،میخوام تو اون دنیا دستام رو طرف تو دراز کنم،نمیخوام دستام گناه کار باشه.خدایا!صورتم داره میسوزه،این سوزش برای امام زمان، برای ولایت ،اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت.)
اگر به چشمان خودم ندیده بودم،امکان نداشت باور کنم کسی بتواند با چنین وضعی،چنین حرف هایی بزند.انگار خواب میدیدم اما آن بسیجی که هیچ وقت نفهمیدم کی بود،همان طور که ذره ذره کباب میشد،این جمله ها را خیلی مرتب و سلیس فریاد میزد.
آتش که به سرش رسید،گفت:(خدایا دیگه طاقت ندارم دیگه نمیتونم،دارم تموم میکنم.لااله الا الله،لااله الا الله،خدایا خودت شاهد باش،خودت شهادت بده آخ نگفتم).
به این جا که رسید سرش با صدای تَقّی ترکید و تمام.
آن لحظه که جمجمه اش ترکید،من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم.بقیه هم اوضاعشان بهم ریخت.یکی با کف دست به پیشانی اش میزد،یکی زانو زده و روی سرش میزد،یکی با صدای بلند گریه میکرد.سوختن آن بسیجی همه ما را سوزاند.حال حسین آقا از همه بدتر بود.دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه میکرد و میگفت:(خدایا ما جواب اینارو چجوری بدیم؟ما فرمانده ایناییم؟اینا کجا و ما کجا؟اون دنیا خدا مارو نگه نمیداره،بگه جواب اینارو چی میدی ؟)حالش خیلی خراب بود.آشکارا ضعف کرده بود و داشت از حال میرفت.زیر بغلش رو گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم.تمام مسیر را،پشت موتور ،سرش را گذاشت روی شانه ی من و آنقدر گریه کرد که پیراهن کُره ای و حتی زیرپوشم خیسِ اشک شد.دو ساعت بعد از همان مسیر برمیگشتیم،که دیدیم سه-چهار نفر دور یه چیزی حلقه زده و نشسته اند.
حسین گفت:(وایسا به اینا بگو از هم جدا بشن.یه چیزی بیاد وسطشون(خمپاره)،همه باهم تلف میشن.همون یکی بس نبود؟).
نزدیکشان ترمز زدم.یکی شان بلند شد و گفت:(حسین آقا جمعش کردیما!).حسین گفت:(چی چی رو جمع کردین؟)
طرف گفت:(همه ی هیکلش شد همین یه گونی).
فهمیدیم،جنازه ی همان شهید را میگویدکه دو ساعت قبل داخل نفربر سوخت.دور گونی نشسته بودند و زیارت عاشورا میخواندند.حسین آقا از موتور پیاده شد و گفت:(جا بدید ماهم بشینیم،با هم بخونیم.ان شاالله مثل این شهید،معرفت پیدا کنیم).
#کوچه_شهید
@bidariymelat
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB
#جانم_حسن
🍃کرامت از سراپایش هویداست
اگرچه عالمی هست ریزه خوارش
ولی مظلومترین فرزند زهراست
❤پویش قرائت سوره حدید و ۱۱۸صلوات در روز شهادت امام حسن علیه السلام
#به_خاطر_فرج_مولا_گناهی_را_ترک_کنیم
نیات👇
🌾🕊تعجیل در فرج مولا
🌾🕊سلامتی حضرت آقا
🌾🕊دفع بلایا از تمامی مسلمین جهان
🌾🕊شادی روح همه اموات
🌾🕊عاقبت بخیریمون
🌾🕊حاجت روایی همه حاجتمندان
🌾🕊شفای همه بیماران به ویژه بیماران کرونایی
🖤هرکسی تمایل دارد در طرح سهیم شود ذکر #امام_حسنی_ام را در آیدی ذیل اعلام کند.
↕↕↕↕↕↕↕↕↕↕↕↕
@shahid_ahmadali_nayeri
↕↕↕↕↕↕↕↕↕↕↕↕
#الهی_عاقبتتون_ختم_به_شهادت
#الهی_مولا_برامون_دعا_کنه
بد خوابی برای بشریت دیده اند...
به زودی روابط جنسی چنان آشکار می شود که در نظر جوان، دیگر هیچ چیز مقدسی مفهوم نداشته باشد.
دائره المعارف بریتانیکا، ج ۲، ص ۸۴۳
#تمدن_نکبت_غرب
🏴 @AXNEVESHTEHEJAB