بسم الله الرحمن الرحیم
من زنده ام
قسمت دوازدهم
همیشه پشت مرغ کاکلی ده دوازده تا جوجه در حال دویدن بود. او نمی گذاشت یک دانه برنج در راه آب برود. با وجود ده تا بچه، ته سینی هیچ وقت چیزی نمی ماند و آقا با آشغال سبزی به مرغ و خروس ها آب و دانه می داد. هر شب جمعه برای پدر و مادر و رفتگان خاک به اهل مسجد خیرات می داد. از صبح جمعه کاچی سیدعباسش به راه بود چند شاخه شمع روشن می کرد و در طول هفته روزی نبود که یک بشقاب غذا برای همسایه به نیت به جا آوردن حق همسایه گری و رد مظلمه از خانه بیرون نرود. خانه ما سر قفلی مسکینان بود. اگر گدایی در خانه را می زد تا به او آب خنک نمی داد و سیرش نمیکرد و پا پوشش نمیداد نمیگذاشت دست خالی برود. می گفت: بعضی اولیا در لباس ژنده و ژولیده و با هیبت مسکینان در خانه را میزنند و ما نمیدانیم. غفلت نکنید. همه را راه دهید و در راه خدا خیرات بدهید. امام زمان در بین ماست. به همه سلام کنید شاید یکی از آنها باشد.
حالا از باغچه ی حیاط که پژمرده شده بود تا مرغ و خروس ها و مدرسه و مسجد و همسایه و گدا و ... همه می دانستند که دیگر آقا نیست. یادم نمی آید بعد از این حادثه دوباره کی نخودچی کشمش خوردم اما می دانم هرگز طعم نخودچی کشمش های بابا را نداشت.
کریم و رحیم که برادرهای بزرگ خانه بودند برای اینکه فضای مغموم خانه را عوض کنند غروب که می شد توپ دو پوسته و بساط گل کوچیک راه می انداختند و من هم دروازهبان میشدم. دروازهبان هر گروهی که می شدم برنده ی حتمی همان تیم بود ب.ا هیجان و شدت دنبال توپ می دویدند اما وقتی توپ به دروازه نزدیک میشد، سرعتشان را کم می کردند و توپ به آرامی در بغل من جا می گرفت و من هیجان زده مورد تشویق قرار میگرفتم. اول فکر میکردم دروازهبان ماهری هستم اما بعدها فهمیدم که نه، آنها میخواهند من شاد باشم و هورا بکشم.
بعضی وقت ها با برادر ها، خانه بازی میکردم. اگر چه روزها به رفت و آمد بین خانه و بیمارستان میگذشت اما همه سعی میکردند فشار غیبت آقا را به نوعی جبران کنند. رحمان کشتیگیر محلی بود. همه ی زیر انداز ها را تشک کشتی کرده بود. دائما زیر خم یکی از بچهها را می گرفت و به من میگفت: مصی تو داور!
من که حسابی خودم را باور کرده بودم با خودم فکر میکردم: مصی تو که در کار دروازه بانی گل کردی حتما می تونی داور کشتی هم باشی.
رحمان کشتیگیر با مرامی بود. میگفت همه چیز قاعده دارد. وزن و اندازه دارد. به همه فرصت و لذت پیروزی و قهرمان شدن را می چشاند. آنقدر با گوش های شکسته اش زمین زد و زمین خورد تا در وزن ۵۲ کیلوگرم کشتی فرنگی قهرمان خوزستان شد.
سال تحصیلی با همه سنگینی و فشار و فراقی که داشت به پایان آمد و زمان گرفتن کارنامه رسید. کریم کارنامه همه ی بچه ها را گرفت و ما را به خرج خودش برای بستنی خوردن به شکرچیان ادیبی دعوت کرد. فقط رحمان با ما نبود. او سرسختانه به کار نانوایی چسبیده بود.آن روز هرچه پرسیدم چرا رحمان نیامده، کسی چیزی نگفت. کریم نمی خواست طعم و مزه بستنی در کام ما تلخ شود اما بعدها شنیدیم که باهاش دعوا کرده که:
لامصب این همه تجدیدی رو چطوری بار می کنی! فقط نقاشی و ورزش تجدید نشدی که اونم حتماً در حقت ارفاق کردن. وقتی کارنامه ات رو گرفتم، حتی نمی شناختنت. منو با تو عوضی گرفتن، یه پس گردنی گرم خوردم و با لگد از مدرسه پرتم کردن بیرون. اینم پاداش برادر رحمان بودن و برادر تنبل داشتن.
آن سال کریم و رحیم و آبجی فاطمه خیلی سعی کردند رحمان را پای درس و کتاب بنشانند تا به قول خودشان یک قطار تجدیدی را پشت سر بگذارد اما اصلاً گوشش بدهکار نبود...
پایان قسمت دوازدهم
#نهضت_کتاب_خوانی
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
2512870.mp3
24.9M
🔹دعای افتتاح🔹
حاج مهدی سماواتی
♦️هرشب ساعت ۲۲
#سی_روز_افتتاح_بخوانیم
#ماه_رمضان
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
✨﷽✨
🔴۹سفارش از قران که اگر عمل کنیم خیلی از رفتارهایمان شاید شکل دیگری بخود گیرد
*👌فَتَبَيَّنُوا:*
اهل تحقیق و بررسی باشید، قبل از اینکه سخنی بگویید، خوب در باره آن تحقیق کنید.
*👌فَأَصْلِحوُا*
اگر بین دوستان و آشنایان شما کدورتی هست، میان ایشان صلح و سازش برقرار کنید و خود نیز اهل صلح و سازش باشید.
*👌وَأَقْسِطُوا:*
عادل باشید و براساس حق قضاوت کنید و در اجرای حق، میان دوست و آشنا با غریبه فرقی نگذارید.
*👌لَا يَسْخَر:*
دیگران را مسخره نکنید، مردم و اقوام گوناگون را به سُخره نگیرید.
*👌وَلَا تَلْمِزُوا:*
به دیگران طعنه نزنید و از آنها عیب جویی نکنید.
*👌وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَاب:*
لقبهای زشت و ناپسند بر یکدیگر مگذارید و از اینکه یکدیگر را با القاب زشت و ناپسند صدا بزنید، شدیداً اجتناب کنید.
*👌اِجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ:*
از بسیاری از گمانها دوری کنید، همچنین از گمان بد در مورد دیگران به شدت خودداری کنید.
*👌وَلَا تَجَسَّسُوا:*
اهل جاسوسی و پرده دری نباشید و در کار و زندگی دیگران سرک نکشید.
*👌وَلَا يَغْتَب:*
اهل غیبت پشت دیگران نباشید و جلساتی را که در آن غیبت کسی می شود، ترک کنید.
🌹این سفارشات ۹گانه در سوره مبارکه حجرات آمده و برخی از رهنمودهای الهی در تعامل با سایر انسانها را به اختصار بیان فرموده است.
هدایت شده از 🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
🦋با آرزوی قبولی طاعات و عبادات، الحمدالله سوره ناس۱۷۴۴ مرتبه قرائت شد.
🔰همسنگران روزه دار در روز #چهارم_ماه_مبارک قرائت #سوره_فلق به نیات⤵
🔸تعجیل در فرج امام زمان(عجل الله تعالی فرجه و الشریف)
🔹سلامتی رهبر عزیزمان(دامت برکاته)
🔸شادی روح شهیدان⤵️
🌹 شهدای گردان کمیل و حنظله
🌹 شهید ابراهیم هادی
🌹 شهید سردار سلیمانی
🌹 شهید ابو مهدی المهندس وهمراهان
🌹 شهید داریوش سوری
🌀در صورت سهیم شدن تعدادی که برایتان مقدور هست قرائت کرده و اعلام نمایید.
@shahid_ahmadali_nayeri
⏳ مهلت قرائت : تا اذان صبح روز بعد
#اجرتان_با_امام_حسن_علیه_السلام
#دعای_خیر_شهدا_روزیتان
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
وصیت من به دخترانی که عکس هایشان را در شبکه های اجتماعی می گذارند، این است که این کار شما باعث می شود امام زمان علیه السلام خون گریه کند.
بعد از این که وصیت و خواهشم را شنیدید به آن عمل کنید. زیرا ما میرویم تا از شرف و آبروی شما زنان دفاع کنیم .مانند خانم حضرت زهرا سلام الله علیها باشید.
مهدی محسن رعد شهید مدافع حرم
#کوچه_شهید
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
عبدالله بن قدامه گوید امام کاظم علیه السلام فرمود:
کسی که در چهار چیز شک کند به جمیع کتاب های خدای تعالی کافر شده است.
یکی از آنها معرفت امام است که در هر عصر و زمانی بایستی او را به شخص و صفاتش بشناسد.
کمال الدین و تمام النعمه، باب ۳۹، حدیث۱۴
#سلام_امام_مهربانم
#اللهم_عجل_لولیک__الفرج
#امام_زمان_علیه_السلام
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
Joze 04.mp3
4.22M
تلاوت تحدیر (تندخوانی)
جزء چهارم قرآن کریم
«در ۳۰ دقیقه یک جزء تلاوت کنید»
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منطق مسیح علی نژاد در ۲۵ ثانیه
بدن خودمه، دوست ندارم ...
#دلقک_خائن
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
دعای توسل معروف به دعای دوازده امام خواجه نصیر رحمه الله علیه
🍃 الصلاه و السلام علیک یا اباالحسن، یا امیرالمومنین
یا علی بن ابی طالب، یا اخ الرسول، یا زوج البتول
یا ابا السبطین، یا حجه الله علی خلقه، یا سیدنا یا مولانا
انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله، و قدمناک بین یدی حاجاتنا فی الدنیا و الآخره، یا وجیها عندالله، اشفع لنا عندالله
#توسل
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
🌸 عکسنوشته حجاب 🌸
🦋با آرزوی قبولی طاعات و عبادات، الحمدالله سوره ناس۱۷۴۴ مرتبه قرائت شد. 🔰همسنگران روزه دار در روز #چ
🌼 رسول اکرم(ص): آیاتی بر من نازل شد که مانند آن را هرگز ندیده اند و آنها سوره های ناس و فلق هستند. معوذتین از بهترین سوره ها نزد خداوند است.
📚بحارالانوار، ج۸۹، ص۳۶۹
🌺 الحمدالله تا الان ۸۲۰ مرتبه سوره فلق اعلام شده است. طرح تا اذان صبح ادامه دارد.
#اجرتان_با_امام_حسن_علیه_السلام
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
نظام تقديم 82.mp3
7.62M
#شرح_و_بررسی_کتاب_آن_سوی_مرگ
جلسه نهم
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دهن خودمه ماسک نمیزنم..بدن خودمه قرنطینه نمیشم..دستای خودمه نمیشورمش!!
به کسی مربوط نیست
مهم خودمم...حقوق بهداشتی مردم جامعه کیلو چند!!
شما چی میگید؛ درسته یا غلط؟
#نه_به_ماسک_اجباری
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
هدایت شده از 🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
🌺 قرائت دسته جمعی قرآن کریم به نیات⤵️
🌼تعجیل در فرج مولا(عجل الله تعالی فرجه و الشریف).
🍃سلامتی پدر و مادر و هسران شهدا.
🌼شادی روح پدر و مادر شهدا که آسمانی شدند.
🍃سلامتی و صبر جمیل برای مادران چشم انتظار.
🌼عاقبت بخیری فرزندان شهدا
❣سهم هر بزرگوار یک صفحه از کلام الله مجید(هر صفحه به امامی هدیه میشود). در صورت مشخص شدن صفحه ای که باید قرائت کنید به آیدی زیر مراجعه نمایید.
@shahid_ahmadali_nayeri
#دعای_خیر_مادر_سادات
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
#شهید_شناسی🌷
✍وقتی میخواستند چادر عروسیاش را برش بزنند، عصمت زیر لب چیزی میگوید، مادر میپرسد: با خودت چه میگویی؟ عصمت در#پاسخش میگوید: به خدا میگویم، خدایا من لیاقت دارم زیر این چادر شهید شوم یا نه؟!
عصمت شب#عروسیاش همراه همسرش رفت و در مراسم دعای کمیل شرکت کرد. زندگیاش را اینگونه آغاز کرد. در شرایطی که همه چیز زیر بمباران و توپخانههای دشمن بود رفت و در دعای کمیل شرکت کرد. آن زمان ۱۹ سال داشت و تنها ۶۶ روز بعد از ازدواجش به شهادت رسید.
⚜پنجشنبه ۱۹ آذر ماه سال ۱۳۶۰ بود. ما برای زیارت قبور شهدا به مزار شهیدان میرفتیم. دزفول دو قبرستان دارد. که یکی بهشت علی و یکی هم شهید آباد است. بهشت علی نزدیک خانه عصمت بود. او به همراه مادرشوهر و جاریاش برای زیارت قبور شهدا به سمت بهشت علی حرکت میکنند. عصمت قبل از رفتن غسل شهادت میکند. گویی به عصمت الهام شده بود.#غسل شهادت کرده و راهی شده بود.
⚜نزدیک پل قدیمی عصمت و همراهانش با مردمی که برای زنده نگه داشتن یاد شهدای بستان راهپیمایی کرده بودند، ملحق میشوند. هواپیماهای دشمن که مردم را روی پل میبینند، بمباران میکنند.#بمبها داخل آب میافتد، اما ترکشهایش به مردم اصابت میکند.#ترکش به#پهلو و چند قسمت دیگر بدن عصمت اصابت میکند و#شهید میشود. جاریاش هم مرضیه بلوایه شهید میشود
عصمت و جاریاش در چادرهایشان پیچیده شده بودند و در آن لحظات آخر هم چادرشان از آنها جدا نشده بود. ما در زمان جنگ با مانتو، شلوار و رو سری میخوابیدیم. برخی هم با چادر. آنقدر حجاب را دوست داشتیم که میگفتیم اگر شهید شدیم با حجاب باشیم
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
هدایت شده از 🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌶 #دیرین_دیرین
🔻این قسمت: #جوجههای_معدوم
🔸دیریندیرین به تازگی مطلع شده که دولت به سختی با مقصرین موضوع "دفن کردن جوجههای یک روزه" برخورد کرده است. در کارتون امروز، چگونگی این برخورد را میبینید.
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
2512870.mp3
24.9M
🔹دعای افتتاح🔹
حاج مهدی سماواتی
♦️هرشب ساعت ۲۲
#سی_روز_افتتاح_بخوانیم
#ماه_رمضان
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB
بسم الله الرحمن الرحیم
من زندهام
قسمت سیزدهم
آقا خوب حساب کلاس های درس ما را داشت. بچه ها نمی خواستند در غیاب او کسی درجا بزند. اما رحمان لای هیچ کتابی را باز نکرد و شهریور هم از راه رسیده بود. حتی نمی پرسید الان چه ماه و روزی است و امتحان ها از کی شروع می شود. کریم که احساس مسئولیت بیشتری داشت تصمیم گرفت همه ی درس ها را جای رحمان امتحان بدهد. ولی کسی در جریان این تصمیم نبود. فقط خودش و رحیم می دانستند و یک کمی هم من باخبر شده بودم. یک بار شنیدم که می گفت: ما که به جاش چک و لگد رو خوردیم خودش هم که اصلاً آفتابی نشد ه که کسی بشناسدش پس بسم ا....
شب قبل کریم و رحیم رفتند سید عباس و به تعداد تجدیدی هایش هفت شمع روشن کردند و نذر کردند بعد از هر امتحان، تا آخر امتحانات هرشب هفت شمع روشن کنند. همه چیز به خوبی پیش می رفت. کریم هر روز که می آمد خوشحال و سرحال می گفت: عالی بود.
رحمان هم شب ها خسته و درمانده از نانوایی می آمد و می خوابید و صبح زود دوباره ر می رفت و تقویم زمان را گم کرده بود. در غیاب پدر رحمان بیشتر از همه ما زیر بار مشکلات کمر خم کرده بود. رحمان مانده بود با مسئولیت خانه. از نظر عاطفی رحمان به پدر خیلی وابسته بود و ندیدن پدر برایش سخت. کریم هم میگفت: بهروش نیارین تا ببینیم کی از رو می ره و سراغ درس و کتاب رو می گیره. ما میخواهیم آقا ناراحت نشه.
همه چیز خوب پیش می رفت تا روز آخر که امتحان جغرافیا بود. کریم می گفت :در جلسه روی صندلی نشسته بودم و منتظر توزیع برگه های امتحان بودم که یهو دیدم رحمان از دور می آد. دم در ورودی اسم و فامیلش رو پرسیدن و اونو به سمت صندلی خودش هدایت کردن. آقای رحمتی که مدیر بود و من روز گرفتن کارنامه یک چک و اردنگی ازش خورده بودم، مثل اینکه با قیافه من آشناتر بود. با رحمان اومد بالای سرم، دید من روی صندلی نشستم از رحمان پرسید: پسر اسمت چیه؟ جواب نداد. دوباره پرسید. مات و مبهوت به من نگاه کرد و بازم جواب نداد. از من پرسید: اسمت چیه؟ گفتم: عبدالرحمان آباد. یک باره گوش رحمان رو گرفت و به بیرون پرت کرد. دست و پاش رو به میله ی وسط حیاط بستن. با ترکه ی نخل به دست و پاش می زدن و آقای رحمتی با صدای بلند می گفت: ای متقلب! میخواستی به جای عبدالرحمان آباد وارد جلسه ی امتحان بشی؟
تا اونجا چه کتفش باز میشد ترکه رو بلند می کرد و رو تن و بدن رحمان پایین میآورد.
بعد از کلی کتک کاری رحمان رو به اداره آموزش و پرورش تحویل دادند. یکی از بستگان نزدیک ما آقای گنجه ای که از مسئولین آموزش و پرورش بود و خانواده، کریم و رحمان را به خوبی میشناخت، وقتی موضوع را فهمید؛ چون میدانست کریم شاگرد زرنگ و درس خوان و رحمان بازیگوش و اهل کار و معاش است، برای رحمان به جرم اینکه میخواسته به جای کس دیگری وارد جلسه امتحان شود با یک فامیل جعلی و ساختگی پروندهسازی میکند و بعد هم پرونده به فراموشی سپرده میشود. رحمان آن سال با تلاشهای کریم با معدل بالا قبول شد. اما ساله بعد درجا زد.
با آمدن پاییز آقا از بیمارستان مرخص شد. مدتی در منزل تحت مراقبت بود و حال و هوای خانه دوباره رونق گرفت. تا مدت ها ما می گفتیم و می شنید .بعضی وقت ها ساکت می شد و در خودش فرو می رفت و بعضی وقت ها می خندید. به همین راضی بودیم. همین که آقا بود و او را میدیدیم برایم کافی بود. دلم می خواست دوباره بلند می شد و می ایستاد تا دختر تو جیبی بابا از جیبش نخودچی کشمش بر دارد...
پایان قسمت سیزدهم
#نهضت_کتاب_خوانی
🌸 @AXNEVESHTEHEJAB