🍃🌹مرد روزهای سخت: شهید طباطبایی از نظر تربیت، تقوا، فداکار و ..... نمونه و گره گشای مشکلات بودند. هر وقت مشکلی پیش می آمد با کمال میل و رغبت در معرکه حضور پیدا می کرد و مرد روزهای سخت بود.
🍃🌹مقتدر اما فروتن: تفکرات نظامی و خصوصیاتی چون دینداری، ولایتمداری، ساده زیستی و بی توجهی به مال دنیا از جمله ویژگی هایی بود که سردار طباطبایی مهر را به سرمایه ای بزرگ برای نیروی زمینی سپاه تبدیل کرده بود.
🍃🌹دارای کردار و گفتار نیک و در عین حال فردی جدی سختگیر بود اما در ظاهر همچون یک سرباز ساده مانده بود. در برخورد با سربازان چون پدری دلسوز و مهربان بود که در اوقات فراغت در جمع آنان و پای درد دل آنها می نشست و چه گر ه گشایی هایی که نمی کرد.
🍃🌹رها از تکبر:او در میدان، صحنه نبرد را خوب میدید و درست تصمیم می گرفت؛ تصمیم هایی چاره ساز و سرنوشت ساز؛ نوع رفتار، اخلاص و تقوای شهید طباطبایی طوری بود که هیچ وقت کبر و غرور در او ندیدیم. او همیشه دنبال مأموریت و انجام وظیفه به نحو احسن بود.
🌹🍃وصیت شهید
🌹🍃منتظر ظهور آقا نماز اول وقت میخواند
به سوی نماز می شتابد
❓دوست داریم شهید شویم؟
❌با نماز قضا کسی شهید نمی شود. با نماز دیر وقت کسی به درجه شهادت نمی رسد.
🌹🍃بشتابید به سوی نماز اول وقت
🕊شهیدعلی عابدینی
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
#شهیدانه
@axneveshteshohada
هدایت شده از 🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
7.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپسخنرانی
اگر بهت بگن امام زمانت رو توصیف کن ... 💔😭
⭕️کمی خجالت بکشیم... 😔😔
#چهل_روز_با_امام_زمان_عج
#چله_۶۹_مرتبه_صلوات_و_دعای_غریق
#شروع_از_روز_جمعه_۱۲آذر
#پایان_تا_روز_سه_شنبه_۲۱دی
🍃دعای غریق(دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان)
یا اَللَّهُ یا رَحْمن یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ
ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک .
✳️در صورت سهیم شدن ذکر #یامهدی را به ایدی زیر اعلام نمایید.
@shahid_ahmadali_nayeri
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#باید_برای_آمدنت_دعا_کنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🌹🕊🌹🕊
🎥 به مردم بگو چرا میگن کاش "حاجقاسم" بود!
🔹فرزند سردار شهید محمد ناظری: حاج قاسم در خواب به من گفت، به مردم بگو چرا میگن کاش حاج قاسم بود؟ من هستم، مگه منو نمیبینید شماها؟
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
🌹@axneveshteshohada
"به امید پیروزی واقعی
نه در جنگ
که بر جنگ..."
شعاری که غرب سرداد
و در شرق محقق شد
به یاد کسی که پژوهشگر انرژی هستهای برای تحقق صلح جهانی بود
#دانشمند_شهید
هدایت شده از 🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
مۍنـــویــسم زتـوڪہ
دار و نـدارم شـده اۍ
بـیقرارتـــ شدم و
صبـرو قــرارم شده اۍ
مـن ڪہ بیتاب توأم
اۍ همہ تاب وتبم
تو همہ دلخوشۍ
لیل ونهارم شده اۍ
السلام علیک یا ابا صالح المهدی
🌹🍃🌹🍃
ختم صلوات امروز به نیت
#شهید_امیر_سیاوشی
🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
🍃🌹زندگینامه شهید امیر سیاوشی🌹🍃
🍃🌹شهید امیرسیاوشی متولد سال 1367 از جوانان محله چیذر و از میانداران هیئت رایه العباس امام زاده علی اکبر(ع) بود که برای دفاع از حرم آل الله پاییز سال 94 به سوریه رفت و مدتی بعد پس از حضور در میدان های نبرد توسط تکفیری های وهابی به شهادت رسید. حالا مدت هاست محله چیذر همچون اکثر محله های شهر تهران به نام یکی از شهدای مدافع حرم مزین شده است. جوانی که در بهار زندگی و تنها چند روز مانده به مراسم جشن عروسی، جان خود را در راه عشق به اهل بیت (ع) فدا کرد و روز 29 آذرماه به آرزوی خود رسید.
🍃🌹یکی از همرزمان شهید امیر سیاوشی روایتی از نحوه شهادت این شهید مدافع حرم را بازگو کرده است که در ادامه آن را می خوانید.
🍃🌹در سوریه بودیم و در منطقه درگیری با دشمن قرار داشتیم. ساعت تقریبا پنج و نیم یا شش صبح بود و هوا روشن شده بود. چند کیلومتر پیاده روی کردیم تا به محل درگیری نیروها رسیدیم.
🍃🌹چند تپه کنار هم بود که روی هرکدام از تپه ها خانه ای قرار داشت. اولین تپه و خانه را از دشمن باز پس گرفتیم و به دنبال پاکسازی بقیه خانه ها جلو رفتیم. خواست خدا بود که با آن همه خستگی توانستیم همه منطقه را تحت اختیار خود درآوریم و هفت کیلومتر جلو برویم.
🍃🌹به «خان طومان» رسیدیم، گروهی از نیروهای عراقی از صبح در محل درگیری حضور داشتند، تعدادی برگشته بودند و تعدادی هم هنوز در شهر می جنگیدند. ما هم حدود 35 نفر بودیم که وارد منطقه شدیم و توانستیم نقاطی را از دشمن باز پس بگیریم.
🍃🌹بعد از بازپس گیری چند منطقه به 100متری هدف رسیدیم، یک مرتبه باران آتش از رو به رو شروع به باریدن کرد. حتی فهمیدن اینکه از کدام طرف رگبار به سمت ما نشانه گرفته شده است، سخت بود. هرکدام از ما به سختی در جایی پناه گرفت، همراه امیر دو یا سه نفر دیگر بودند که در محلی پناه گرفتند. سمت چپشان دیوار و سمت راست هم خانه بود. ما هنوز موقعیت خوبی برای پناه گرفتن پیدا نکرده بودیم.
🍃🌹من هم به سمت چپ و راست می دویدم. کمی به عقب برگشتم. در دهانه یک مغازه ایستادم، امیر هم پشت یک ماشین پناه گرفته بود. دوید و پیش من آمد. تا به سمت من آمد و پرسید میلاد چه اتفاقی برایت افتاده است؟ به پاهایش تیر خورد و روی زمین افتاد.
🍃🌹پرسیدم چه شد؟ گفت: تیر خوردم. با لی لی کردن تلاش کرد به سمت بچه ها برود تا به آنها کمک کند. تیربار توی دستش بود و آتش دشمن هم روی سرمان می ریخت در همین زمان تک تیراندازهای دشمن او را با قناسه هدف گرفتند و امیر همان جا آسمانی شد.🌹🍃