eitaa logo
🌷عکسنوشته شهدا 🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
15 فایل
🌷 اینجا با شهدایی آشنا میشی که حتی اسمشونم نشنیدی کانال های دیگر ما سیاسی 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI حجاب 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/302448687Cd7ee6e0c16
مشاهده در ایتا
دانلود
عملیات والفجر هشت ( محور کارخانه نمک) حاج حسین بصیر؛ از کل نیروهایش پنجاه و سه-چهار نفر بیشتر نمانده بودند، پشت بی سیم به من گفت: «دو تا اسیر گرفتیم، بیا آن ها را ببر عقب.»من مسئول محور اطلاعات بودم، وقتی به آن جا رسیدم، شرایط بحرانی و سختی که بچه های ما در آن به سر می بردند، مرا متحیر کرد، رزمنده ها چطور در این اوضاع و احوال مشقت بار طاقت می آورند ؛ تا زانو در آب بودند و پشت سنگرهایی که با کلوخ و گونی های پاره پاره ساخته شده بود پناه گرفته بودند. حاجی گفت: «اسیرها را بده یک نفر ببرد پشت، تو بمان.»ماندم، آن شب عراقی ها تک سنگینی کردند، از همین تعداد باقیمانده هم هفت-هشت نفر به شهادت رسیدند و یازده نفر هم مجروح شدند، فشار دشمن هر لحظه سخت تر می شد، یکی از بچه ها را دیدم که با سر و صورتی خونی وارد سنگر شد، یک دستش هم با چفیه محکم بسته شده بود، چیزی را میان روزنامه ای پیچیده بود، گفتیم:«چی هست؟» گفت:«سوغاتی، می خواهم ببرم پشت جبهه.» اصرار کردیم، روزنامه را باز کرد، دیدیم دستی است که از آرنج به پایین قطع شده است، دست خودش بود، آن شب تا صبح با همان وضعیت پیش ما ماند، بچه ها در جواب تک عراقی ها پاتک سنگینی را طراحی و اجرا کردند، یادم نمی رود وقتی تعدادی از بچه ها آمدند و به شهید بصیر گفتند: شرایط سخت شده، ما نمی توانیم مقاومت کنیم. حاجی به آن ها گفت: امشب، شب عاشورای ماست، این جا جنگ است، ما را توی این تنگه گذاشتند تا دشمن از آن رد نشود؛ پس ما کنیم ( راوی عسکری معیلی)