💠 راوی: مادر محترمه شهید ⬇️
🍃🌹حجت با خمپاره شهید شده بود، اما آنطور هم که میگفتند نبود. سر و صورتش کامل بود اما #دستش مانند حضرت عباس(علیه السلام) قطع شده بود. بقیه بدنش را ما ندیدیم و من همان جا گفتم هیچ کس حق ندارد از جنازه او حرفی بزند و من راضی نیستم.
🍃🌹حجت فرزند نمونه خانه من بود. اهل هیئت و مراسم عزاداری بود و ارادتی خاص به اباعبدالله الحسین(علیه السلام) و ایام عاشورا داشت.
🍃🌹روابط عمومی بالایی داشت. هیأتی به نام «جوانان متوسل به حضرت زهرا(سلام الله علیها)» تشکیل داده بود و چند گروه هم در فضای مجازی داشت که البته آنجا به اسم «طاها» او را میشناختند و حتی بعد از شهادتش هم که بعضی از دوستانش به منزل ما میآمدند او را به اسم طاها میشناختند.
🍃🌹یکبار پدرش به او گفت: بهتر نیست به شهر بروی و در ستاد لشکر مسئولیت بگیری؟ میگفت: کار اداری را هر کسی میتواند بکند، اما کار ما اینجا حساس است. مسئول #آتشبار_پدافند بود. در پادگان هم خیلی از او راضی بودند. حجت ۲_۳بار پیش از آن قرار بود به سوریه اعزام شود اما قسمت نمیشد و برمی گشت. بچههای من هیچ وقت این قدر از من دور نشده بودند.
🍃🌹بیشتر با من درد دل میکرد. میگفت: اگر جنگ بشود میروم و بعد برای اینکه من را راضی کند میگفت: مگر شما مسلمان نیستید و نمیبینید که حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) را به آتش میکشند و زنها و بچههای بیگناه را میکشند؟ فردا اگر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه و الشریف) بیاید چطور میخواهید با او روبهرو شوید؟ من هم راضی بودم و اجازه دادم که برود.
🍃🌹خواهر بزرگوار شهید ⬇️
حجت همیشه به من می گفت حسی دارم که هیچ تعلقی به این دنیا ندارم و تعلقات دنیوی که امثال ما داریم، مانعی برای او، در دفاع از حرم نشد.
🍃🌹فرازی از وصیت نامه شهید ⬇️
اگر تونستید هر چند ماه یک بارخونمون روضه حضرت زهرا(سلام الله علیها) بگیرید چون من روضه حضرت زهرا (سلام الله علیها) خیلی دوست دارم به بچههای هیئت بگید تا چهلم هر شب سر قبرم زیارت عاشورا بخونند.
#یادش_با_صلوات
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA