#خاطرات_طنز_شهدا"
یڪبار سعید خیلے از بچہها کار کشید...
#فرمانده دستہ بود
شب برایش جشن پتو گرفتند...
حسابے کتکش زدند
من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش
دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا
شاید کمے کمتر کتک بخورد..!😕
سعید هم نامردی نڪرد، بہ تلافے
آن جشن پتو ، نیمساعت قبل از وقت #نماز صبح، #اذان گفت...
همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!😄
بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ
بچہها خوابند... بیدارشان ڪرد وَ گفت:
اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟🤔
گفتند : ما #نماز خواندیم..!✋🏻
گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟😳
گفتند : سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفت من برایِ
#نماز شب اذان گفتم نہ نماز صبح☀️
#شهید_سعید_شاهدی
#طنز_جبهه_ها
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
نیم ساعت قبل از شهادت 😔
🔴 #فرمانده بسیج دارخوین شادگان ترور شد
🔹فرمانده حوزه #بسیج دارخوین شادگان در جنوب استان #خوزستان توسط افراد ناشناس #ترور و به #شهادت رسید.😭
🔹سروان #پاسدار #عبدالحسین_مجدمی فرمانده حوزه بسیج شهر #دارخوین از توابع شهرستان #شادگان استان خوزستان بامداد چهارشنبه توسط افراد ناشناس و نقابدار مورد ضرب مستقیم #گلوله اسلحه قرار گرفته است.
بدست همان #مزدور هایی ترور شد که در #آشوبهای_خیابانی مردم و نیروهای امنیتی را میکشند تا آتش آشوبها شعله ورتر بشه
ننگ بر مزدوران #پهلوی و #رجوی و #ترامپ.. نفرین بر #وطنفروش هایی که بهترین مردان این سرزمین را نشانه میگیرند
🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
✳ فرمانده زیر کولر!
🔻 حاج حسین نشسته بود داخل قایق که چند تا از نیروها پریدند توی قایق و گفتند: «ببخشید برادر اگه میشه ما رو ببر اون طرف آب.» رسیدند به وسط آب که یکی از آنها گفت: «فکر میکنید الان توی این گرما فرمانده لشکر چه کار میکنه؟» بعد هم که جوابی نشنید ادامه داد: «من که مطمئنم با یه زیرپوش نشسته توی دفترش زیر کولر.» یکی از نیروها گفت: «بهتره حرف خودمون رو بزنیم.» ولی او ادامه داد: «آخه همهی سختیها مال ماست، اونها که کاری نمیکنند.» یکی دیگر از نیروها با عصبانیت گفت: «اگه ادامه بدی میاندازیمت تو آب، مگه نه برادر؟» حاج حسین اما با خندهی روی لبش هیچ جوابی نداد.
📚 برگرفته از کتاب #فرمانده؛ خاطراتی از سردار #شهید_حاج_حسین_خرازی
مجموعهی #ستارگان_درخشان ۱
📖 ص ۵۴
❤ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
📌 پ.ن: عکس تزئینی است.