eitaa logo
🌷عکسنوشته شهدا 🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
15 فایل
🌷 اینجا با شهدایی آشنا میشی که حتی اسمشونم نشنیدی کانال های دیگر ما سیاسی 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI حجاب 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/302448687Cd7ee6e0c16
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷عکسنوشته شهدا 🌷
📸 استوری همسر #شهید_پویا_اشکانی دل هوای روی ماه یار دارد جمعه ها دل هوای دیدن دلدار دارد جمعه ها #
عاشقانه‌های یک سرباز هنگام شهادت دوست ندارم منو تو این وضعیت ببینه! #شهید_پویا_اشکانی #همسران_شهدا_عاشق_ترینند 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
🌷عکسنوشته شهدا 🌷
عاشقانه‌های یک سرباز هنگام شهادت دوست ندارم منو تو این وضعیت ببینه! #شهید_پویا_اشکانی #همسران_شهدا
نحوه شهادت پست اینستاگرامی که همسر شهید به مناسبت سالروز مجروحیت وی منتشر کرد👇 🔴قسمت اول ۱۰ آبان ۹۶ صبح با صدای نحس کلاغ هابود که از خواب پاشدم گوشیم رو چک کردم تا پیام صبح بخیر پویا رو ببینم.دیدم پیام نداده.یکم دلخور شدم ولی با خودم گفتم شاید گوشیشو جا گذاشته یا شارژش تموم شده. تا ظهر هیچ خبری از پویا نشد.دلشوره داشتم که چرا پیام نداده بهم دیگه ظهر شده بود. دلشوره ام هر لحظه بیشتر میشد اما به کسی چیزی نمیگفتم و نمیتونستم هم به پویا زنگ بزنم.میترسیدم خبر بدی بشنوم.یکی دو لقمه نهار خوردم و برگشتم اتاقم. هی با خودم فکر و خیال کردم..چرا پویا زنگ نزده؟چرا پیام نداده؟ینی از دست من ناراحته؟چرا اخه؟نکنه گوشیش رو گرفتن؟ینی شارژش تموم شده؟شاید اصلا گوشیش رو باخودش نبرده..این حدس و گمان ها همه به ذهنم هجوم اورده بودن.... دوباره به خودم گفتم هیچی نشده میمونم تا پویا بیاد توضیح بده...چون هیچ کاری از دستم برنمیومد ترجیح دادم بخوابم تا از شر این افکار مزاحم راحت شم.ساعت ۵ بود که از خواب پریدم.همه جا تاریک بود.و ترسم بیشتر شد.خواب های اشفته میدیدم... گوشیمو نگاه کردم دیدم بازهم هیچ خبری از پویا نیست.دلشوره ام هزار برابر شد.لحظه شماری میکردم ساعت ۶ بشه پویا بیاد زنگ بزنه.اون یک ساعت اندازه یه سال گذشت... بالاخره ساعت ۶ شد.دیگه طاقت نیاوردم اصلا سابقه نداشت پویا طی روز زنگ نزنه اگه نمیتونست زنگ بزنه حتما پیام میداد.بالاخره یه جوری خبر میداد بهم که دیر تر میاد یا هرچی. نمیتونستم زنگ بزنم میترسیدم چیزی شده باشه.هی شماره اش رو میگرفتم دوباره گوشی رو میزاشتم زمین .بالاخره خودمو قانع کردم تا زنگ بزنم.  یه بار زنگ زدم کسی گوشی رو برنداشت  برای بار دوم که زنگ زدم پدرشهیدبرداشت گفتم :پویاااا...؟ بابا:سلام مهرناز جان :عه خوبین بابا..پویا کجاست. گفت:گوشی پویا دست منه اومد میگم زنگ بزنه  همین. قطع کرد. دلشوره ام بدتر شد که چرا بابا اینطوری صحبت کرد. با خودم گفتم آخه یعنی چی ؟پویا هرکجا باشه الان باید بیاد خونه خدایا نکنه چیزی شده.نکنه چیزی شده اینا به من نمیگن. دوباره زنگ زدم گفتم بابا پویا کجاست ؟ گوشیش چرا دست شماست ؟چیشده؟ بابا:الاناست که برسه نگران نباش.  هی باخودم میگفتم حتما متهم برده برسونه جایی میاد.میاد همه چی رو توضیح میده. گوشی به دست منتظر بودم تا پویا بیاد و زنگ بزنه...ثانیه ثانیه اش اندازه سال به سال میگذشت.انگار زمان متوفق شده بود 🔴ادامه دارد... 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
کسی جرأت نداشت با شاه ایران سر میز غذا بشیند. اما طیب می نشست ، گنده لات تهران بود. شاه هر وقت میخواست مجلسی خراب بشه به طیب میگفت. 🔹️یک روز شاه گفت : این دفعه پول زیادی بهت میدهم ، برو مجلسی را خراب کن 🔸️گفت : کجاست؟ طرف کیه؟ 🔹️شاه هم گفت: فلان جا...سید روح الله خمینی. طیب جا خورد! 🔸️گفت: گفتی سید هست؟ 🔹️شاه گفت: آره. طیب 🔸️گفت: نه ما نیستیم! ما با فرزند حضرت زهرا در نمی افتیم... (این موقعی بود که امام هنوز معروف نشده بود که اسمش روی زبان مردم بیفتد) 🔹️شاه گفت : هستی تو را میگیرم، ناخن هایت را میکشم ، میدم تیکه تیکه ات کنن. 🔸️طیب گفت : هر کار میکنی بکن ، من با فرزند حضرت زهرا در نمی افتم. ️اینقدر شکنجش کردند که طیب سینه سپر شد نی قلیون. وقتی خواستن اعدامش کنند یکی آمد و گفت‌: طیب ، پیامی برای امام خمینی نداری؟ 🔺️گفت: من ایشان را نمیشناسم ، فقط به ایشان بگویید ، طیب گفت : قربان جدت بروم ، همه شما را دیدند و خریدند ، من ندیده شما را خریدم. آن دنیا شفاعتم کن. وقتی پیامش را پیش امام بردند امام گفت : طیب نیازی به شفاعت من نداره ، طیب درقیامت امت من را شفاعت میکنه!   بعد انقلاب وقتی امام رفت سر قبر طیب ، گفت: طیب ، تو که عاقبت بخیر شدی ، دعا کن خمینی هم عاقبت بخیر شود. این شد که طیبی که ۶۰ سال نه نماز خواند نه روزه گرفت ، فقط در مقابل حضرت زهرا ادب کرد و شد . و همین شد که طلبه های قم جمع شدند و نماز و روزه ۶۰ سالش را قضا کردند. تا ابد ، روضه ی او محفل طیب سازی است این چنین معجزہ ها، هست فقط ، کارِ حسین   مزار: حرم حضرت عبدالعظیم حسنی 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
﷽ آن روزها ڪہ دشمن بہ " جانمان " حملہ ڪرد، شهدا ما را خود ڪردند!  نڪند این روزها ڪہ دشمن بہ " نانمان " حملہ ڪردہ است شرمندہ شویم! 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
📣 اطلاعیه‌ی مراسمات
💌 دعوتید یادواره شهدای هیئت ثارالله سیرجان #شهادت #شهدا 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
💌 دعوتید یادواره ۴۳ شهید محله شیشگری شیراز #شهادت #شهید 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
💌 دعوتید دهمین اجتماع حماسی مدافعان حرم و گرامیداشت چهارمین سالگرد شهادت فرمانده #شهید_مصطفی_صدرزاده #شهادت #شهید 🌷 @AXNEVESHTEDHOHADA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ختم صلوات امروز به نیت : #شهید_احمد_کاکا 🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA #اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
🕊🌹سال 1357 احمد به سربازی رفت و سرباز گارد جاویدان شد. بهمن سال 57 به فرمان امام، با اسلحه و مهمات، از لشکر گارد فرار می کند و در روزهای 21 و 22 بهمن در کنار مردم ، علیه عوامل حکومت شاه می جنگد. 🍃🍃انقلاب که شد، یک عده از دوستان بد، دور و برش را گرفتند. همین هم باعث شد احمد کمی از انقلاب دور شود. جو خوبی هم در بابل نبود. منافق و چریک و فدایی و ... خیلی زیاد بودند. بچه ها را با افکار شیطانی شان فریب می دادند. این جریان تا مدتی تاثیرش را بر او گذاشته بود اما احمد با بقیه فرق داشت. 🍃🍃او همانی بود که به دستور امام از سربازی فرار کرده بود. فقط تلنگری لازم بود تا او دوباره ✅به سوی امام و انقلاب بازگردد. 🍃🍃 یک روز قاسم کاکا، برادر احمد به او می گوید می خواهم بروم به جماران. بیا با هم برویم. برادر احمد، زیاد به تهران وارد نبود و نمی خواست تنها برود؛ برای همین از احمد خواهش می کند تا او را ببرد و احمد هم به او می گوید: 🍃🍃امام، رهبر توست، رهبر من که نیست؛ قاسم برای تشویق او برای آمدن می گوید: اگر مرا ببری پول رفت و برگشتت را می دهم. موقع برگشتن هم می رویم سینما و پول ساندویچ و بستنی و تنقلات هم پای من. قاسم پول بیخودی خرج نمی کرد. احمد هم احساس می کرد، اگر بتواند پولی از او بگیرد شرط را برده است. لذا خنده ای می کند و می پذیرد. بعد ها خود احمد این ماجرا را این طور تعریف کرد: " وقتیی به جماران رسیدیم، داداشم رو تو حسینیه بردم. می خواستم بیرون بیام، ولی گفتم بمونم تا ببینم امام چی میگه. امام همون روز در رابطه با جوونایی که به گروهک منافقین می پیوستند، صحبت می کرد. امام سه بار تو صحبت هاش خطالب به اونا گفته بود: 🍃🍃نمی خواهید آدم بشوید؟ کی می خواهید برگزدید؟ یا امام سه بار گفته بود یا من سه بار شنیدم. اما مثل اینکه امام تنها به من نگاه می کرد و می گفت: 🥀🍃 احمد کاکا ! تو نمی خوای آدم بشی؟ تا کی می خوای ادامه بدی؟ من سرم رو برگردوندم و چند بار به اطرافم نگاه کردم، اما انگار چشم امام فقط به چشمای من افتاده بود. " تولد:1337- بابل شهادت: 11/8/1361 - عملیات محرم مسولیت: جانشین گردان امام محمدباقر علیه السلام لشکر ویژه 25کربلا 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#بخشی از وصیت نامه 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA #اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همه دعوتید 🌷چهارمین سالگرد شھادت سردار شھید مدافع حرم ، عزت الله سلیمانی مرغملکی 🏴شب شھادت امام حسن عسڪری (ع) زمـــان:٣شنبه۹۸/۰٨/١۴، همزمان با نماز مغرب و عشا مڪان: شهرکرد میرآباد غربی مسجد امام رضا (ع) 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
💌 دعوتید یادواره‌ی شهدای آقبقال، شیخ مهدی و هفت تیر قم 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ختم صلوات امروز به نیت : #شهید_ناصر _جواهری 🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA #اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خصوصیات اخلاقی شهید 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA #اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌹زندگینامه شهیدعلی اکبر حاجی پور🌹🍃 🍃🌹علی اکبر حاجی پور در سال ۱۳۳۰ در آذرشهر تبریز در خانواده ای مؤمن و مذهبی دیده به جهان گشود. سال ۱۳۳۶ به تهران مهاجرت کرد. در تهران وارد ارتش شد. پس از گذشت مدتی و آشنایی با وضع ارتش، استعفا داد اما با استعفایش موافقت نکردند. در ارتش، فرائض مذهبی را انجام میداد که به جرم انجام واجبات، چند بار بازداشت می شود، ولی در هر بازداشت، بیشتر به ماهیت رژیم ستم شاهی پی میبرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با دوستان خود کمیته مسجد قبا را راه می اندازد و خود به عنوان مسئول کمیته انتخاب می شود. پس از تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به عضویت این نهاد انقلابی در می آید و به دلیل تجربیات نظامی اش، به آموزش پاسداران می پردازد. وی مدتی نیز مسئولیت حفاظت از بیت حضرت امام خمینی(ره) را به عهده می گیرد. با شروع غائله کردستان با یک گردان نیرو عازم کردستان می شود و به نیروهای شهید چمران ملحق می گردد و در آزادسازی پاوه و پاکسازی دیگر شهرهای کردستان حماسه می آفریند. علی اکبر حاجی پور پس از شروع جنگ تحمیلی، همراه با گردان تحت امر خود، عازم جبهه های جنوب می شود. در عملیات فتح المبین و بیت المقدس با مسئولیت فرمانده گردان وارد عمل می شود.  🍃🍃بار دیگر برای عملیات رمضان خودش را به جبهه می رساند که در این عملیات فرماندهی گردان خط شکن عمار به او محول می شود. حاجی پور پس از انجام موفقیت آمیز این عملیات، به لبنان اعزام می شود تا در زمینه آموزش رزمندگان لبنانی فعالیت کند. بعد از بازگشت از لبنان، به عنوان فرمانده تیپ منصوب می شود. حاجی پور برای شرکت در عملیات زین العابدین(ع) و مسلم بن عقیل خود را به جبهه می رساند و به عنوان مسئول محور عملیاتی وارد عمل می شود. وی در این دو عملیات، با فرماندهی مدبرانه، شهرهای سومار و گیلان غرب را از تیررس دشمن آزاد می کند. با شروع عملیات والفجر ۴ همراه نیروهای خود، به جبهه غرب می رود و با سازماندهی نیروها به دشمن یورش می برد و به کلیه اهداف از پیش تعیین شده می رسد. از جمله ارتفاعات راهبردی ۱۹۰۴ را که مشرف بر شهر پنجوین عراق است، از چنگ دشمن خارج می کند. شهید حاجی پور پس از تثبیت مواضع به دست آمده در مرحله اول عملیات والفجر ۴ در منطقه غرب، در مرحله دوم عملیات که برای شناسایی مواضع دشمن رفته بوده در دشت پنجوین هدف تیر مستقیم تانک دشمن قرار می گیرد و در ۱۴ آبان ۱۳۶۲ به فوز عظیم شهادت دست می یابد.🍃🌹
ختم صلوات امروز به نیت : #شهید_علی اکبر_حاجی پور 🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA #اختصاصی_عکسنوشته_شهدا