eitaa logo
🌷عکسنوشته شهدا 🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
15 فایل
🌷 اینجا با شهدایی آشنا میشی که حتی اسمشونم نشنیدی کانال های دیگر ما سیاسی 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI حجاب 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/302448687Cd7ee6e0c16
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸مزایای تحصیل در حوزه علمیه خواهران ✅اعطای مدرک رسمی سطح 2(کارشناسی) ✅ادامه تحصیل در مدارج بالاتر حوزوی و دانشگاهی ✅معافیت از آزمون ✅بهره مندی از اساتید مجرب ✅برخورداری از تحصیل رایگان ✅ وجود مهد کودک استاندارد برای فرزندان 🔸 مدارک مورد نیاز جهت ثبت نام ☑️ اصل آخرین مدرک تحصیلی ☑️اصل کارت ملی، شناسنامه و یک قطعه عکس 4✖️3 🔸ثبت نام از طریق مجازی یا مراجعه به حوزه علمیه 👈 بلوار شهید ناصری - حوزه علمیه فاطمه الزهرا سلام الله علیها 2-42442390
🌷عکسنوشته شهدا 🌷
ابراهیم میگفت: کاری که برای خداست گفتن ندارد. 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA #اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
عصر یکی از روزها بود. ابراهیم از سرکار به خانه می‌آمد. وقتی وارد کوچه شد برای یک لحظه نگاهش به پسر همسایه افتاد. با دختری جوان مشغول صحبت بود. پسر، تا ابراهیم را دید بلافاصله از دختر خداحافظی کرد و رفت! می‌خواست نگاهش به نگاه ابراهیم نیافتد. چند روز بعد دوباره این ماجرا تکرار شد. این بار تا می‌خواست از دختر خداحافظی کند، متوجه شد که ابراهیم در حال نزدیک شدن به آن‌هاست. دختر سریع به طرف دیگر کوچه رفت و ابراهیم در مقابل آن پسر قرار گرفت. ابراهیم شروع کرد به سلام و علیک کردن و دست دادن. پسر ترسیده بود، اما ابراهیم مثل همیشه لبخندی بر لب داشت. قبل از اینکه دستش را از دست او جدا کند با آرامش خاصی شروع به صحبت کرد و گفت: ببین، تو کوچه و محله ما این چیزها سابقه نداشته. من، تو و خانواده‌ات را کامل می‌شناسم، تو اگه واقعا این دختر رو می‌خوای من با پدرت صحبت می‌کنم که... جوان پرید تو حرف ابراهیم و گفت: نه، توروخدا به بابام چیزی نگو، من اشتباه کردم، غلط کردم، ببخشید. ابراهیم گفت: نه! منظورم رو نفهمیدی! ببین، پدرت خونه بزرگی داره، تو هم که تو مغازه او مشغول کار هستی، من امشب تو مسجد با پدرت صحبت می‌کنم. ان‌شاالله بتونی با این دختر ازدواج کنی، دیگه چی می‌خوای؟ جوان که سرش را پایین انداخته بود خیلی خجالت‌زده گفت: بابام اگه بفهمه خیلی عصبانی میشه. ابراهیم جواب داد: پدرت با من، حاجی رو من می‌شناسم، آدم منطقی و خوبیه. جوان گفت: نمی‌دونم چی بگم، هرچی شما بگی. بعد هم خداحافظی کرد و رفت. شب بعد از نماز، ابراهیم در مسجد با پدر آن جوان شروع به صحبت کرد؛ اول از ازدواج گفت و اینکه اگر کسی شرایط ازدواج را داشته باشد و همسر مناسبی پیدا کند، باید ازدواج کند. در غیر این‌صورت اگر به حرام بیفتد باید پیش خدا جواب‌گو باشد؛ و حالا این بزرگترها هستند که باید جوان‌ها را در این زمینه کمک کنند. حاجی حرف‌های ابراهیم را تایید کرد. اما وقتی حرف از پسرش زده شد اخم‌هایش رفت تو هم! ابراهیم پرسید: حاجی اگه پسرت بخواد خودش رو حفظ کنه و تو گناه نیفته، اون هم تو این شرایط جامعه، کار بدی کرده؟ حاجی بعد از چند لحظه سکوت گفت: نه! فردای آن روز مادر ابراهیم با مادر آن جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر دختر و بعد یک ماه از آن قضیه گذشت. ابراهیم وقتی از بازار برمی‌گشت شب بود. آخر کوچه چراغانی شده بود. لبخند رضایت بر لبان ابراهیم نقش بست. رضایت، بخاطر اینکه یک دوستیِ شیطانی را به یک پیوند الهی تبدیل کرده، این ازدواج هنوز هم پابرجاست و این زوج زندگی‌شان را مدیون برخورد خوب ابراهیم، با این ماجرا می‌دانند. 📎علمدار کانال کمیل 🌷 ولادت : ۱۳۳۶/۲/۱ تهران شهادت : ۱۳۶۱/۱۱/۲۲ فکه ، عملیات والفجرمقدماتی 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
هدیه شهید ابراهیم هادی به شما https://digipostal.ir/cz13iu1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ختم صلوات امروز به نیت : 🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
🍃🌹زندگي نامه سردار شهيد حاج حسين بصير🌹🍃 🍃🌹در شام غريبان عاشوراي حسيني سال ۱۳۲۲ در يكي از روستاهاي «فريدونكنار» به دنيا آمد. او اولين فرزند زوج «محمد حسن بصير» و سيده «سكينه طيبي نژاد» بود كه در دورة ارباب و رعيتي به عنوان يك رعيت در زمين هاي ارباب كشاورزي مي كردند. 🍃🌹 مادرش مي گويد : «در آن دوره ما رعيت مردم بوديم و گندم و پنبه مي كاشتيم. ما كار مي كرديم و ارباب مي برد. حتي خانه اي كه زندگي مي كرديم مال ارباب بود.» 🍃🌹«حسين» در مهر ماه ۱۳۲۹ در سن ۷ سالگي به مدرسه فرستاده شد و دوره شش ساله ابتدايي نظام قديم را در مدرسه «سنايي» فريدونكنار گذراند. بعد از اتمام دوره ششم ابتدايي نظام قديم ترك تحصيل كرد و نزد يكي از بستگانش در "بابل» به آهنگري مشغول شد. در كنار اين كار در امور كشاورزي به پدرش كمك مي كرد. 🍃🌹اول شهريور ۱۳۴۱ براي انجام خدمت وظيفه به «تهران» اعزام شد و در آنجا به دليل فعاليت هاي سياسي و پخش اعلاميه هاي امام خميني(ره) به پادگان منظريه قم تبعيد گرديد. شرايط سخت و دشوار خدمت سربازي را در اول شهريور ۱۳۴۳ به پايان رساند. در سال ۱۳۴۶ در بيست و چهار سالگي ـ با خانم «آمنه براري» ازدواج كرد. 🍃🌹در دوم مرداد ۱۳۵۰ در شركت باطري سازي وزارت جنگ در تهران مشغول به كار شد ولي به علت فعاليتهاي سياسي در اول مهر ۱۳۵۳ اخراج گرديد. به دنبال آن به زادگاهش «فريدونكنار» بازگشت و مشغول آهنگري شد. مدتي بعد به كمك پدرش يك كارگاه ساخت در و پنجره آلومينيومي راه اندازي كرد و مشغول كار شد. 🍃🌹او در رژيم پهلوي به طور گسترده و همه جانبه مبارزه مي كرد به همين خاطر چند بار دستگير و روانه زندان شد درسال ۱۳۵۷ برنامه راهپيمايي «فريدونكنار» را با تظاهرات مردم در «تهران» هماهنگ مي كرد و در شهر هسته مبارزه و راهپيمايي را سازمان داد. 🍃🌹تا ۳۰ دي ماه ۱۳۵۹ در جبهه حضور داشت و بعد از دو ماه مراجعت به زادگاهش بار ديگر در اول فروردين ۱۳۶۰ به جبهه اعزام شد.مدتي در منطقه «گيلان غرب» مسئول حفاظت از قله هاي «صدفي»،«ابرويي» و «كرجي» بود. 🍃🌹حسين از اول فروردين تا پنجم تيرماه ۱۳۶۰ در مناطق مرزي بود و در عمليات طريق القدس و فتح بستان شركت داشت. پس از عمليات ها براي مدت كوتاهي بازگشت.اما بار ديگر در ۸ بهمن ۱۳۶۰ به جبهه اعزام و تا شهرير ۱۳۶۲ به عنوان بسيجي و به طور مستمر در جبهه ها بود. 🍃🌹در اين مدت به عنوان جانشين فرمانده گردان در لشكر ۲۵ كربلا انجام وظيفه مي كرد و در عمليات فتح المبين، بيت المقدس، رمضان، محرم و والفجر مقدماتي شركت كرد. 🍃🌹در بيست و هشت شهريور ماه ۱۳۶۲ در منطقه جنگي به عضويت رسمي سپاه پاسداران در آمد. از آن پس فرماندهي گردان يا رسول (ص) لشكر كربلا را عهده دار شد. يكي از همرزمانش مي گويد : به ندرت لباس فرم سپاه را مي پوشيد و اكثر وقت ها لباس خاكي بسيجيان بر تن داشت. 🍃🌹روزي در قرارگاه با فرماندهان عالي رتبه جنگ مانند محسن رضايي و علي شمخاني جلسه داشت. مشاهده كردم كه با همان لباس خاكي بسيج مي رود تا در جلسه شركت كند. گفتم بهتر نيست تا لباس فرم سپاه را بپوشيد ؟ در جوابم گفت : فرزندم ! من اين لباس را دوست دارم و به آن افتخار مي كنم و از خدا مي خواهم كه همين لباس را كفنم قرار دهد. دوست دارم لباس رزم كفنم شود و در آن روز بزرگ كه همه در پيشگاه محبوب سرافكنده مي ايستيم در قافله پر شور شهيدان سربلند بر حرير خويش مباهات كنم. 🍃🌹عاقبت در شب عملیات کربلای 10 دوم اردیبهشت‌ماه سال 1366 خمپاره‌ای بر سنگر او فرود آمد و بصیر جبهه‌ها با بصیرت تمام بر قله‌های ماووت تا جایی اوج گرفت.🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😎پَس فَردا تَۅَݪُّدِه🎁شَہـیـ😍ـدِہ چِرا سَنگِ تَمۅم نِمیزارین؟😔 میگی صَݪَۅاٺ فِرِسٺادے؟😳 خُب بازَم شِرڪَت ڪُن✅ گُناهِش پاےِ مَن😁 ٺِعداد صَݪَۅاٺِٺ🎁رۅ بِہ آے دے زیر بِفرِسٺ 📩 @cha2re_khaki
🌹میخواهیم در ماه مبارک رمضان به یاد باشیم ان شاءالله همانند شهدا زندگی کنیم و دعای خیر شهدا روزیمان شود😊 ✨هر روز به نیت ۵شهید بزرگوار سوره ای را قرائت میکنیم. دوستان بزرگوارای که میخواهند شهیدشان در این ماه مبارک یاد شود لطفا نام شهیدشان را اعلام نمایند. @shahid_ahmadali_nayeri 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
🔴 فرزند «سرتیم حفاظت حاج قاسم»۳ماه بعد از شهادت پدرش به دنیاآمد. ▪️شهروز مظفری نیا از مدافعان حرم حضرت زینب(س) و سرتیم حفاظت سردار قاسم سلیمانی بود که روز ۱۳ دی ماه سال ۹۸در فرودگاه بغداد همراه حاج قاسم،ابومهدی و چند تن دیگر از همرزمانش توسط آمریکا مورد حمله تروریستی قرار گرفته و به شهادت رسیدند.  از این شهید عزیز دو دختر به یادگار ماند و پسری به نام علیرضا که امروز پس از ۳ماه و ۱۸ روز که از شهادت پدرش می گذرد قدم به دنیا گذاشت. ▪️شهید مظفری نیا دوست داشت اگر فرزند جدیدش دختر بود نامش را «فاطمه» بگذارد و اگر پسر «علیرضا» زیرا او را هدیه ای از جانب امام رضا(ع) می دانست.  ▪️شهروز درحالی هم اکنون در رواقی از حرم حضرت فاطمه معصومه(س) آرمیده است که امروز علیرضا به دنیا آمد، بدون اینکه لحظه ای حضور فیزیکی پدرش را در این دنیا درک کرده باشد. ▪️شهروز به یکی از دوستانش گفته بود دوست ندارم بعد از حاج قاسم زنده باشم وچقدر هم به حرفش وفادار ماند... ✍"محمدصالحی" 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
سپاه بهشت است که استشمام می‌شود سپاه معراج شهداسـت سپاه معراج مجاهدین است سپاه مجموعه‌ای از منتظران شهادت است... 🌷 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA