eitaa logo
آینده روشن*هشتگ‌بانو
224 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
3هزار ویدیو
9 فایل
با ما همراه باشید کانال تلگرام️ ️https://t.me/joinchat/AAAAAEb676lenWYpk2QsUA کانال ایتا https://eitaa.com/joinchat/936509474C6a0f8f3496
مشاهده در ایتا
دانلود
 ✅ پیشنهاد میکنم مجموعه تلویزیونی "خاتون" را حتما ببینید. 📽"خاتون" یک مجموعهٔ تلویزیونی ایرانی محصول سال ۱۴۰۰ در ژانر عاشقانه تاریخی به کارگردانی تینا پاکروان و تهیه‌کنندگی علی اسدزاده است. از بازیگران اصلی سریال می‌توان به نگار جواهریان، اشکان خطیبی، میر سعید مولویان، شبنم مقدمی، بابک حمیدیان، رضا بهبودی و ستاره پسیانی اشاره کرد. 🌐شبکه مجازی 🔆 @ayande_ye_roshan
بریده ای از کتاب✂️📙 💕 خودش را روی صندلی انداخت.. قلبش شروع کرده بود به نقاره زدن..🫀 دست روی سینه گذاشت..👋 شاید آمده بودند نمایشگاه را ببینند.. از جا پرید. دست پاچه شده بود.. نمی دانست توی آشپزخانه قایم شود یا اتاق خواب. به خودش گفت: «برای چی باید مثل دزدها قایم بشم؟ کار بدی که نکرده م. با این کارهای بچگونه، خودمو رسوا می کنم.‌.🥲 خبری نشد.. با احتیاط به پنجره نزدیک شد.. صدای خنده شنید. از گوشۀ پرده به حیاط نگاه کرد. باورش نمی شد! پس از دو هفتۀ سخت، بالأخره داشت او را می دید. نگین و خواهرش هر کدام، خوشه ای انگور را زیر شیر حوض شستند و رفتند روی تاب نشستند... می گفتند و می خندیدند و آرام تاب می خوردند. نگین شبیه رامین می خندید...🌻 ❤️ 🌐شبکه مجازی @ayande_ye_roshan ┄┄┅┅❅✾❅┅┅┄┄
3.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 _داستانش چیه؟!!🙄 +داستان عاشقانه ی آلا و یه پسر مسیحی..❤️🌱 پ ن:داستان واقعی🌻 شبکه مجازی @ayande_ye_roshan ┄┄┅┅❅✾❅┅┅┄┄
آینده روشن*هشتگ‌بانو
مــــرا با خودت ببر✨🌻 کتاب را که میخوانی ایمان می آوری که لحظه هایی از زندگی که چنان نفس گیر است و
-------🕊------- این کتاب رمانی پر حادثه است که از دوران امام جواد علیه‌السلام روایت می‌شود..🌻 رمان داستانی 🫀 دارد و درباره سه شخصیت بزرگ تشیع در زمان امام جواد علیه‌السلام گفتگو می‌کند... 🌱🌱🌱 شبکه مجازی @ayande_ye_roshan ┄┄┅┅❅✾❅┅┅┄┄
. بریده ای از کتاب📙🕊 🌻 اسب سواری گذشت🏇 و دختر چشم باز کرد...خواست خمیازه بکشد که با دیدن ابراهیم، جلو خود را گرفت.. راست نشست و چادرو روسری‌اش را مرتب کرد۔. تارهای مویش را انگار تنبیه کند، با پشت دست، از جلو چشمانش ‎کنار زد..خیره به ابراهیم نگاه کرد۔.😐 انگار می خواست از قصد و غرضش سردرآورد.. - چه می خواهی؟ ‏ابراهیم بادبزن را روی لاوک گذاشت و ایستاد. سکه ای مسین به سویش دراز کرد... - یک ذرت و یک کلوچه..🍪 هنوز خمیازه سماجت می کرد و دختر کنارش می‌زد.. با انبر، ذرتی ازدیگ بیرون آورد. آن را بالای دیگ نگه داشت تا آبش بچکد.. روی برگی تازه گذاشت و به دستش داد، به لاوک اشاره کرد.. ۔ هر کدام را می خواهی بردار! ابراهیم کلوچه ای را که کوچک تر بود برداشت، دختر با انبر، سکه را گرفت و توی پیاله‌ای انداخت که سه سکه در آن بود. صدای قشنگی داد...✨ - خیر پیش! شبکه مجازی @ayande_ye_roshan ┄┄┅┅❅✾❅┅┅┄┄
پنجره چوبی✨🌸 داستان این کتاب از وقایع تاریخی پیش از آغاز می شود و در ادامه به روایت دوران تحمیلی عراق علیه ایران می پردازد و ماجراهای آن تا سال ۶۵ ادامه پیدا می کند.. تمام این وقایع در قالب یک داستان بیان شده است...❤️ ✍🏻نویسنده:فهیمه پرورش شبکه مجازی @ayande_ye_roshan    ┄┄┄┅┅❅✾❅┅┅┄┄