دیگر طاقت تشنگی کودکان را نداشت
عمو العطش در چشمان سکینه موج می زد...
به امر امامش راهی علقمه شد
و ای کاش دشمن نفهمد که سردار لشکر حسین، حاضر است همه ی هستی خود را فدای او کند.
عباس،
دستها و چشمانش...
فرق سرش...
تمام دار و ندارش را...
برای امام زمانش داد!
حسین جان! میدانم که او فقط رضایت و لبخند تو را میخواست...
جون! برای یک نوکر چه چیزی با ارزش تر از لبخند رضایت ارباب است؟
محمد نصراوی
#جون_غلام_امام_حسین_علیه_السلام
#غلام_سیاه_امام_حسین
🌐شبکه مجازی #آینده_روشن
@ayande_ye_roshan
┄┄┄┅┅❅✾❅┅┅┄┄