📕 معرفی کتاب «مربع های قرمز»
📜خاطرات شفاهی «حاج حسین یکتا» از دوران کودکی تا پایان دفاع مقدس
✏️مولف : زینب عرفانیان
🔊راوی کتاب : محمدحسین حسینی یکتا
📖ناشر کتاب : شهید کاظمی
📃تعداد صفحات : 544
💬این اثر به خاطرات حاج حسین یکتا، فرمانده قرارگاه فرهنگی خاتم الاوصیاء (ص) از دوران کودکی تا پایان دفاع مقدس پرداخته و برهه حضور وی در دفاع مقدس در این کتاب برجسته شده است.کتاب «مربع های قرمز»، عنوان سؤال برانگیزی است که جلد کتاب نیز بر اساس آن طراحی شده است.
📌* حاج حسین یکتا، در مقدمه خود بر این کتاب می نویسد:
پنج سال می شد که قصد کرده بودم خاطراتم را مکتوب کنم. مخصوصا وقتی مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای (حفظه الله) مطلبی را مبنی بر ناتمام ماندن جنگ یک رزمنده تا نوشتن خاطراتش، فرمودند، برای نوشتن و نشر خاطراتم مصمم تر شدم. هر چه از رشادت همرزمانم و غربت و مظلومیتشان می دانستم در روایت گری هایم گفته بودم. با مکتوب کردن خاطراتم دنبال ناگفته ای از بچه ها بودم. دنبال سبک بندگی کردنشان، سبک عبادتشان، سبک رفاقتشان، دنبال سبک زندگی کردنشان در جنگ. سبکی که این روزها جایش بین جریان زندگی جوانان به شدت خالی است.
امیدوارم این کتاب که تنها گوشه ای از جهاد همرزمانم در لبیک به ندای هل من ناصر امام خمینی (ره) نایب امام عصر (عج) است، مورد رضایت حضرتش واقع گردد و در روز حسرت، رفقای شهیدم دستم را بگیرند. رفقایی که در روزهای مصاحبه و بازخوانی خاطراتم، میان این ورق ها، دوباره دیدمشان، کنارشان جنگیدم، کمین کردم، سنگر گرفتم، زخمی شدم، نماز خواندم، خندیدم، شوخی کردم، بوسیدمشان، بوییدمشان و دوباره ایستادم و رفتنشان را نگاه کردم. دوباره تنها شدم. جانم از تنهایی و دلتتنگی پر است. از حسرت آسمان.
امید که این کتاب پلی باشد میان من و رفقای شهیدم. پلی باشد برای همه تشنگان و جویندگان حقیقت. پلی باشد به آسمان.
🔖گزیده کتاب:
سید مهدی من را روی زمین خواباند. تا تنم به خاک رسید، چشم هایم دوباره بسته شد. فقط گرمی بوسه اش را روی پیشانی ام حس کردم. دوید و از من دور شد. صداهای دور و برم کم رنگ می شد. در خلسه سنگینی فرو رفتم. نفهمیدم چقدر در آن حالت بودم که سرفه ای پرخون خیزاند و خواباندم.
دوباره به جان دادن افتادم. روی زمین پا می کشیدم. با هر حرکت، چاله ای که زیر پایم درست شده بود، گودتر می شد. نمی دانم چند جان داشتم که خلاص نشدم. از هوش می رفتم و به هوش می آمدم. دوباره به التماس افتادم:
- خدایا غلط کردم گناه کردم!
#دفاع_مقدس
#خاطرات
#تاریخ_معاصر
#شنبه_های_کتاب
🆔 @ayare_mahalle
🍂 تعلیم و تعلم در اسارت
خسرو میرزائی
دوران اسارت در کنار همه سختی و ناملایماتش، فرصت خوبی برای آموزش و یادگیری بود. اکثر اوقات چه در آسایشگاه و چه در محوطه، زمان هوا خوری اسرا در حال تعلیم و تربیت، نظافت و ... بودیم. برای آموزش زبان عربی بیشتر از کتاب قرآن که در اختیار بود و یا زبان انگلیسی از روزنامه انگلیسی که در اختیار اسرا قرار میگرفت و یا افراد باسوادتر به افراد کم سوادتر آموزشهای لازم را میدادند.
اسارت خودش به نوعی یک دانشگاه بود که از این نعمت فراگیری خیلی از اسرا استفاده کردند. حالا ابزار نگارش این یاد گیری نیز خیلی جالب بود. در داخل آسایشگاه توسط یک تیکه چوب که به شکل قلم ساخته شده بود و آب که بر روی کف سیمانی آسایشگاه نوشته میشد و در محوطه روی زمین خاکی اردوگاه مطالب نوشته میشد.
البته مسئله آموزش در کمال احتياط که دشمن حساس نشود انجام میشد. لازم بهذکرست اسرا از داشتن قلم و کاغذ محروم بودند.
#آزادگان
#خاطرات
•••🇮🇷•••
•➜@ayare_mahalle჻ᭂ࿐