eitaa logo
کانال آیت الله مجتهدی تهرانی (ره)
2.4هزار دنبال‌کننده
55 عکس
313 ویدیو
11 فایل
️❤️آیت الله مجتهدی تهرانی (ره)❤️ ✔ این کانال شاید نیاز مذهبی شما را برطرف کند 💐 ارتباط با ادمین @sasani5942
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🌺 (۱/۳)🌿🌺 🌿 در کتاب بحارالانوار و اصول کافی از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده که آن حضرت می فرمایند: 🙌 عابدی بود که همیشه سرگرم عبادت بود. به قدری در عبادتش کوشا بود که شیطان هرکاری می کرد که او را سست کند، نمی توانست. النّهایه شیطان آخر نعره ای زد. 👿بچّه هایش اطرافش جمع شدند، گفتند: تو را چه شده که فریاد می زنی؟ گفت: از دست این عابد عاجز شده ام! آیا شما راهی سراغ دارید؟ یکی از آن ها گفت: من او را وسوسه می کنم که به شهوت آید و زنا کند. شیطان گفت: فایده ای ندارد؛ زیرا اصل میل به زن در او کشته شده است. دیگری گفت: از راه خوراکی های لذیذ او را می فریبم تا به حرام خواری و شراب کشیده شود و او را هلاک کنم. گفت: این هم فایده ندارد؛ زیرا در اثر ریاضت چند ساله، شهوت خوراکی نیز در او کشته شده است. سوّمی گفت: از راه عبادت، همان راهی که در آن الان به سر می برد، چون عبادت می کند امّا آگاهانه نیست، می توانم او را گول بزنم. شیطان گفت: آفرین! مگر از راه تقدّس کاری کنی!👌 بالاخره نتیجه ی این شورا این شد که خود همین شیطانک مأموریت پیدا کرد. (در اغلب متدیّنین از همین راه و نظایرش وارد می شود.) شیطانک به صورت جوانی به صومعه رفت و در زد. آمد در صومعه را باز کرد دید یک جوان است. آقا چه می خواهی؟ شیطان گفت: من جوان مسلمانی هستم ولی متأسّفانه پدر و مادر من گبر و بت پرست هستند. نمی گذارند، من نماز و عبادت کنم. شنیده ام عابدی در این جا مشغول عبادت است . گفتم بیایم نزد شما و بهتر به بندگی برسم. مگر شما نمی خواهید تمام مردم خدا پرست شوند؟ یکی از آن ها من هستم. 😯عابد به ناچار راهش داد. آمد جلوی ایستاد به نماز خواندن. ادامه دارد.... 🔻 🔻 🔻 https://eitaa.com/joinchat/2013659171C5b2d884d14
🌿🌺 (۲/۳)🌿🌺 آن قدر نماز خواند و خواند و خواند تا نزدیک غروب🌙، عابد روزه دار بود. سفره ی کوچکی پهن کرد به جوان تعارف کرد. جوان گفت: نه نمی خورم. حالا دیر نمی شود. الله اکبر! ایستاد به نماز. عابد یک مقدار نان خشک خورد و دوباره به نماز ایستاد. بعد خوابش گرفت. به جوان گفت: بیا یک مقدار استراحت کن! جوان گفت: نه! الله اکبر! و دوباره نماز بعدی را شروع کرد. عابد یک مقدار خوابید. نیمه های شب بیدار شد، دید این جوان بین زمین و آسمان نماز می خواند. عابد به خودش گفت: عجب! عابدتر از من هم هست که به این مقام نماز رسیده و اصلاً خسته نمی شود. این چه شوقی است؟ این چه نیرویی است که خدا به این جوان داده که غذا نخورد و خواب نداشته باشد و دائم به عبادت مشغول باشد؟ بالاخره گفت: بروم از او سؤال کنم که چه کرده که به این مقام رسیده؟ شیطانک سرگرم بود و اصلاً اعتنایی به عابد نمی کرد. سلام نماز را داد، فوراً به نماز بعدی سرگرم می شد. تا بالاخره عابد او را قسم داد که فقط سؤالی دارم، جواب مرا بده. شیطانک صبر کرد و عابد پرسید: چه کردی که به این مقام رسیدی؟! گفت: من که به این مقام رسیدم، به واسطه ی گناهی بود که مرتکب شدم و بعد هم توبه کردم و حالا هر وقت به یاد آن گناه می افتم، توبه می کنم و در عباداتم قوی تر می شوم و صلاح تو را هم در همین می بینم که بروی و با زنی نامحرم زنا کنی و بعد توبه نمایی تا به این مقام برسی. عابد گفت: من چطور زنا کنم؟ اصلاً راه این کار را نمی دانم و پول هم ندارم. شیطانک دو درهم به او داد و نشانه ی محلّه ی فاحشه ای را در شهر به او داد. 🏡عابد به شهر داخل شد. از مردم سراغ خانه ی فاحشه را گرفت. مردم گمان کردند که او می خواهد آن زن را ارشاد و راهنمایی کند. جایش را نشان دادند. وقتی که بر فاحشه وارد شد، تقاضای حرام نمود. این جا لطف خدا به یاری عابد می آید و به دل فاحشه می اندازد که او را هدایت کند. زن به سیمای عابد نگریست، دید زهد و تقوی از آن می بارد. آمدنش به این جا عادّی نیست. از او پرسید: چطور شد به این جا آمدی؟ گفت: چه کار داری تو پول را بگیر و تسلیم من شو! زن گفت: تا حقیقت را نگویی، تسلیم تو نمی شوم! بالاخره به ناچار جریان را گفت. زن گفت: ای عابد هر چند به ضرر من است و من الان به این پول نیاز دارم ولی بدان این شیطان بوده که تو را به سوی من راهنمایی کرده است. عابد گفت: او به من قول داده که به مقام او برسم. زن گفت: نه چنین نیست که تو می گویی. ای عابد! 📛 از کجا معلوم که پس از زنا توفیق توبه پیدا کنی یا توبه ات پذیرفته شود و یا اگر یک وقت در حال زنا عزرائیل آمد و جانت را گرفت. تو جواب خدا را چه خواهی داد؟ یا این که جنب از حرام بودی، فرصت غسل و توبه و انابه پیدا نکردی. جواب حق را چه خواهی داد؟! از آن گذشته پارچه ی پاره نشده، بهتر است یا پاره شده و دوخته و وصله کرده شده؟! این شیطان بوده که تو را فریفته است. باز نپذیرفت. زن در آخر کار گفت: من این جا هستم. برای این شغل آماده هستم. تو برگرد اگر دیدی آن جوان همان جاست و همین طور سرگرم عبادت است، بیا من در خدمت هستم ادامه دارد.... 🔻🔻🔻 https://eitaa.com/joinchat/2013659171C5b2d884d14
🌿🌺 (۳/۳)🌿🌺 البته دزد تاشناخته شد، فرار می کند. تا مؤمن فهمید و به این مرحله از شناخت رسید که وسوسه ی شیطان است، در می رود.) سرانجام قبول کرده و به صومعه برمی گردد، می بیند کسی نیست و می فهمد که این ملعون(شیطان) می خواسته او را در چه دامی بیندازد، از کرده ی خود پشیمان گشته و توبه می نماید و به عبادت مشغول و به آن زن فاحشه دعا می کند. مرویست که شب آخر عمر آن زن فاحشه رسید و از دنیا رفت. صبح به پیغمبر آن زمان وحی رسید که به تشییع جنازه ی او برود. وقتی که بر در خانه ی زن می رسد، مردم می گویند: ای پیغمبرخدا! برای چه به در خانه ی این زن فاحشه آمده ای؟ می گوید: برای تشییع جنازه ی زنی از اولیاء حق آمده ام. مردم می گویند: او زن فاحشه ای بیش نبود. پیغمبر سرش را به سوی آسمان می کند و می گوید: خدا تو می گویی یکی از اولیای من مرده! تشییع جنازه اش کن! این مردم می گویند این زن فاحشه بوده، قضیه چیست؟ خطاب رسید: ای پیغمبر! هم مردم راست می گویند و هم من! چون این زن تا چندی پیش فاحشه بوده، امّا آن عابد را از گناه دور می کند. بعد از رفتن در خانه را می بندد و پشت در می نشیند و کلاه خود را قاضی می کند و می گوید: ای بدبخت و بیچاره! تو به عابد گفتی شاید در حال زنا عزرائیل به سراغت آید و تو توفیق توبه کردن پیدا نکنی! چه خاکی بر سر خواهی ریخت؟ تو که خودت از او پست تر هستی و یک عمر دامنت کثیف و آلوده است. تو چرا توبه نمی کنی؟ شاید عزرائیل یک وقت به سراغ تو هم بیاید. با دامن آلوده جواب خدا را چه خواهی داد؟! از آن شب توبه کرد و از گناه برگشت و نادم و پشیمان گردید و با ما آشتی کرد و مشغول عبادت گردید. 🔻باغبانا زخزان بی خبرت می بینم 🔻آه از آن روز که بادت گل رعنا ببرد 🔻رهزن دهر نخفتست مشو ایمن از او 🔻اگر امروز نبردست که فردا ببرد 💠 عزیزان من! بیایید قدر خود را بدانیم و در مبارزه با شیطان و طی نمودن مراحل تکامل تمام تلاش و توان خود را به کار گیریم وگرنه فرصت و وقت ما تنگ است و زمان مرگ نامعلوم! 📚گناهان کبیره، ج2، ص412 🔻🔻🔻 https://eitaa.com/joinchat/2013659171C5b2d884d14