𝑹𝒊𝒑𝒂𝒓𝒐 | ܢ݆ߺܝ̇ߺߊܣܭَߊܘ
روز اول روز دوم روز سوم .. میرسه روز نهم محرم ولی خبری از خوب شدن نبوده ؛ این خانوم رو میکنه به گنب
خلاصه میزنه زیر گریه میگه حالا که ناامیدم کردین میرم به امیرالمومنین میگم من با امید رفتم دم در خونه بچهات منو ناامید برگردوندن ؛
این خانوم اینجوری میگه بچش میزاره یه گوشه از حرم بدو با پای پیاده چشم های گریون میره سمت نجف ؛
𝑹𝒊𝒑𝒂𝒓𝒐 | ܢ݆ߺܝ̇ߺߊܣܭَߊܘ
خلاصه میزنه زیر گریه میگه حالا که ناامیدم کردین میرم به امیرالمومنین میگم من با امید رفتم دم در خونه
تو راه از دور یه اقای نورانی میبینه ک ازش میپرسه کجا میری ؟!
میگه میرم نجف چقولی کنم به آقا ؛
میگه دیگه لازم نیست برگرد حسین "ع" دخترت شفا داد ؛
خانوم عرب ک تعجب کرده بود میگه شما کی از کجا میدونی ؛
میگه من قمربنی هاشمم آقا منو فرستاد بگم نرو آبرومون پیش امیرالمونین ببر ؛ برگرد بیا دخترت شفا دادیم کسی از خونه ما ناامید برنمیگرده :)!💔🖐🏿
#التماسدعا
گذرم تا به در خانه ات افتاد حسین ؛
خانه آباد شدم ؛
خانه ات آباد حسین :)!
« + جونش در میره برام
- جونش برا بنزه در میره . .
واسه کارخونه سوسیس و کالباس!
+ معلومه،پس برای قد نیم قدی و
کله کچل و شکمم باهام باشه؟! :)' 🎥 »
#دیالوگ 📻| جهان با من برقص
تو اکنون خاصترین و بزرگترین شوقِ من
برای جنگیدن علیه این زندگیِ نامساعد،
این زندگی ناراضی کننده،
و نامراد هستی !♥️'
- وتّتّسعين في قلبي
كحبرٍ أزرقٍ في بحر أفكاري :
و در قلبم جا میگیری
همانند جوهر آبی در دریای خیالهایم💙!'
بوسیدن تو ..
حتی اگر در سطری از يك نامه هم باشد،
باز هم هیجان غریبی دارد!🤍
در من، سوالی ساده، عُمری سخت میگرید!
"از ما چرا وقتی که دلبستیم، دل کَندی؟.."🫀
گیسوانت ریخته نظم خیابان را به هم ..
آمدی گردش کنی یا کودتای مخملی؟!🤍