🔥آثار وحشتناک آزار پدر و مادر
🔸رسول خدا صلی الله فرمودند:
از ستم بر پدر ومادر بپرهیزید زیرا بوی بهشت از راهی هزار ساله به مشام میرسد ولی عاق والدین آن را نمی یابد.
{ کافی ج2 ص 349 }
🔸امام صادق علیه السلام:
پایین ترین مرتبه عاق والدین شدن اف گفتن است. هرکس به پدر و مادر خود در حالی که به او ستم کرده اند، خشمگینانه بنگرد. خدا نمازش را نمی پذیرد
{ کافی ج 2 ص 49}
✨خداوند در حدیث قدسی فرموده:
به عزت و جلالم سوگند اگر نافرمان از پدر و مادر، به اندازه همه پیامبران عبادت انجام دهد از او نمیپذیرم.
{ جامع السعادت ج 2 }
🔸امام صادق علیه السلام:
کسی که پدر و مادر خویش را آزار دهد دعای او مستجاب نمیشود.
{ کافی ج 2 ص 448 }
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
بازيهای کودکی حکمت داشت
لي لی : تمرین تعادل درزندگی
سرسره : سخت بالارفتن و راحت پایین آمدن
هفت سنگ : تمرین نشانه گرفتن به هدف
آلاكلنگ : ديدن بالا و پايين زندگي
گل يا پوچ : دقت در انتخاب
خاله بازي : آيين مهمانداري
آسيا بچرخ : حمايت از همديگر و متحد شدن
يادش بخير، اون روزا.....
ياد گرفتن زندگي چه ساده بود.....
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🍂🍂🍂🍂🍂
#سخنناب👌
اسٺادپناهیاݩ:
دنیا محلِ صبࢪ است
و انساݩ موجودۍ عجؤݪ؛
خدا اجازه نمۍدهد خیلۍ از کارها
بھ سرعٺ انجام پذیرد
چون صبࢪ پایھ اصݪۍ
امتحاناټ و ࢪشد انسان اسٺ🦋
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽ـ
فَلا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ
إِنَّا نَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ
پس گفتارشان
تو را اندوهگین نکند...
بی تردید ما آنچه را پنهان میکنند
و آنچه را آشکار میکنند میدانیم...
#سورهیس_۷۶ 🌱
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌷🌷🌷
تا به حال با کسی همسفر شدهاید، صبحانه بخورد بپرسد ناهار چه بخوریم، ناهار بخورد بپرسد شام چه بخوریم؟ شام هم بخورد و نگران صبحانه فردا باشد؟
چند وقت پیش سفری پیش آمد، با یک گروه همسفر شدم، یک خانمی توی گروه بود نیقلیان، مثل مداد. خوب هم میخورد، اما مدام نگران وعده بعدی بود.
سالها پیش، یک دوستی داشتم هر روز صبح، نگران زنگ میزد که فلانی، اگر فلانی نباشد من میمیرم، شوهرش را میگفت. من هر روز دلداریاش میدادم که نگران نباش، نمیمیری. یک روز به شوخی گفتم همان بهتر که او نباشد و تو بمیری، که اگر او باشد هم تو، با این ترسهایت میمیری.
امروز مثنوی معنوی را که ورق میزدم یادشان افتادم، هم آن همسفرم، هم آن دوست قدیمی.
مثنوی یک قصهای دارد حکایت یک گاو است که از صبح تا شب، توی یک جزیره سبزِ خوش آب و علف مشغول چراست. خوب میچرد، خوب میخورد، چاق و فربه میشود، بعد شب تا صبح از نگرانی اینکه فردا چه بخورد، هرچه به تناش گوشت شده بود، آب میشود.
حکایت آن گاو، حکایت دل نگرانیهای بیخود ما آدمهاست. حکایت همان ترسهایی، که هیچوقت اتفاق نمیافتد، فقط لحظههایمان را هدر میدهد. یک روز چشم باز میکنی، به خودت میآیی، میبینی عمری در ترس گذشته و تو لذتی از روزهایت نبردی.
معتاد شدهایم، عادت کردهایم هر روز یک دلمشغولی پیدا کنیم. یک روز غصه گذشته رهایمان نمیکند، یک روز دلواپسی فردا.
مدتی است فکرم مشغول این تک بیت «باید پارو نزد وا داد» شده است.
خوب است گاهی، دلمان را به دریا بزنیم، توکل کنیم و امیدوار باشیم موج بعدی که میآید ما را به جاهای خوب خوب میرساند. باور کنید همان فکرش هم خوب است، شما را به جاهای خوب خوب میرساند.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💕روزی شیـخی می گفت من هر وقت ڪه نماز می خواندم ، از خـداوند حاجتی میخواستـم .
یک روز گفتـم : بگذار یک بار برای خود خدا نماز بـخوانم و حاجتی نخواهم .
همان شب شیـخ در عالم خواب دید که به او گفتنـد : چرا دیـر آمدی ؟! گفتـم منظورتان چیـست ؟
گفتنـد : یعنی تو باید سی سال پیش به فڪر این کار می افتـادی ، حالا سر پیـری باید بـفهمی و نماز بخوانی و حاجتی طلب نـکنی !
ما هر وقت با خـدا کار داریم خدا را صـدا می زنیم .
چه قـدر خـوب است که وقتی هم که کاری نـداریم ، بگوییـم : خُــــــدا👌👌
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🍂🍂🍂🍂🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرزوهای دختر زباله گرد که جوانیش را در سطلهای زباله بازیافت میکند!
دختری 25 ساله که برای سه برادر و سه خواهرش، پدری میکند. پول داروهای پدرش را در میآورد و همه آرزویش این است که روزی صاحب یک مغازه شود...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🍂🍂🍂🍂🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از بوسیدن دو جا
انسان به عرش میرسہ
♡بوسیدن دست پدر
♡بوسیدن پای مادر
نیکی به پدر و مادر
داستانی است که تو آن
را مینویسی وسالها
بعد فرزندانت آن را
برایت حکایت میکنند!
پس خوب بنویس 🌺🍃
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🍂🍂🍂🍂🍂
داستان های کوتاه و اموزنده🌸💐💙
حکیم بزرگ ژاپنی روی شن ها نشسته
و در حال مراقبه بود...
مردی به او نزدیک شد و گفت:
مرا به شاگردی بپذیر!
حکیم با انگشت خطی راست
بر روی شن کشید و گفت: کوتاهش کن!
مرد با کف دست نصف خط را پاک کرد.
حکیم گفت: برو یک سال بعد بیا!
یک سال بعد باز حکیم خطی کشید و گفت: کوتاهش کن!
مرد این بار نصف خط را با
کف دست و آرنج پوشاند.
حکیم نپذیرفت و گفت: برو یک سال بعد بیا!
سال بعد باز حکیم خطی روی شن کشید و از مرد خواست آن را کوتاه کند. مرد این بار گفت: نمی دانم!
و از حکیم خواهش کرد تا پاسخ را بگوید.
حکیم، خطی بلند کنار آن خط کشید و گفت:
حالا کوتاه شد!
این حکایت، یکی از رموز فرهنگ ژاپنی ها را در مسیر پیشرفت نشان می دهد: نیازی به دشمنی و درگیری با دیگران نیست. با رشد و پیشرفت تو، دیگران خود به خود شکست می خورند.
به دیگران کاری نداشته باش؛ کار خودت را درست انجام بده
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🍂🍂🍂🍂🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥زندگی کردن را از حضرت فاطمه (س) و امام علی (ع) بیاموزیم
✍استاد حسین انصاریان
↶【به ما بپیوندید 】↷
____________________________
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عقاب درحالی که یک کوسه را شکار کرده است در میان چشمان متعجب مردم در آسمان مشغول پرواز است!!!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🍂🍂🍂🍂🍂
✨﷽✨
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
✍روزی کشاورزی متوجه شد ساعت طلای ميراث خانوادگی اش را در انبار علوفه گم کرده بعد از آنکه در ميان علوفه بسيار جستجو کرد و آن را نيافت از گروهی کودک که بيرون انبار مشغول بازی بودند کمک خواست و وعده داد هرکس آنرا پيدا کند جايزه ميگيرد.
به محض اينکه اسم جايزه برده شد کودکان به درون انبار هجوم بردند و تمام کپه های علوفه را گشتند اما باز هم ساعت پيدا نشد. همينکه کودکان نااميد از انبار خارج شدند پسرکی نزد کشاورز آمد و از او خواست فرصتی ديگر به او بدهد.
کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود انديشيد:چرا که نه؟ کودک مصممی به نظر ميرسد، پس کودک به تنهايی درون انبار رفت و پس از مدتی به همراه ساعت از انبار خارج شد. کشاورز شادمان و متحير از او پرسيد چگونه موفق شدی درحالی که بقيه کودکان نتوانستند؟
کودک پاسخ داد: من کار زيادی نکردم، روی زمين نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تيک تاک ساعت را شنيدم و در همان جهت حرکت کردم و آنرا يافتم...
"ذهن وقتی در آرامش است، بهتر از ذهن پرمشغله، کار ميکند. هر روز اجازه دهيد ذهن شما اندکی آرامش يابد تا ببينيد چطور بايد زندگی خود را آنگونه که می خواهيد سروسامان دهيد.
↶【به ما بپیوندید 】↷
________________________
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔴 زندگی کَلَمی
✍شخصی گرسنه بود برایش کلم آوردند اولین بار بود که کلم میدید. با خود گفت: حتما میوهای درون این برگها است اولین برگش را کند تا به میوه برسد اما زیرش به برگ دیگری رسید. و زیر آن برگ یک برگ دیگر و... با خودش گفت: حتما میوهی ارزشمندی است که اینگونه در لفافهاش نهادند. گرسنگیاش بیشتر شد و با ولع بیشتر برگها را میکند و دور میریخت. وقتی برگها تمام شدند متوجه شد میوهای در کار نبود! آن زمان بود که دانست کلم مجموعهی همین برگهاست.
ما روزهای زندگی را تند تند ورق میزنیم و فکر میکنیم چیزی اونور روزها پنهان شده که باید هرچه زودتر به آن برسیم درحالی که همین روزها آن چیزی است که باید دریابیم و درکش کنیم! زندگی، همین روزهایی است که منتظر گذشتنش هستیم بنابراین قدر فرصتها را ثانیه به ثانیه و ذره به ذره بدانیم.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
🌼 کیفیت ثبت گناهان توسط فرشتگان 🌼
سوال – مي گويند : بعد از گناه بلافاصله توبه کنيد تا ملائک آنرا ثبت نکرده اند . در اين مورد توضيحاتي بفرماييد .
پاسخ –دو ملک که اعمال خوب و بد ما را ثبت مي کنند يعني آن عمل را نگه مي دارند نه اينکه با قلم آنرا مي نويسند . در سوره ي انفطال داريم : مردم بر شما ملائکه اي هستندکه ناظر و حافظ هستند که اعمال شما را حفظ مي کنند . کاتبين و ثبت کنندگان بزرگواري هستند و هر کاري شما بکنيد آنها مي دانند . اينکه مي گويند اين کاتبين بزرگوار هستند بخاطر اين است که وقتي شخصي کار خيري انجام مي دهد ملکي که حسنات را ثبت مي کند فورا آن عمل خير را ده برابر مي نويسد .
اگر کسي گناهي انجام بدهد ملک رحمت به ملک شقاوت مي گويد که عجله نکن ، ننويس ،هفت ساعت ( در بعضي روايت دايم به اندازه يک شب تا صبح ) مهلت بده که اگر توبه کرد چيزي نوشته نشده باشد . يعني در نامه ي عمل فرد ثبت نمي شود. بخاطر همين مي گويند که توبه واجب فوري است . بعد از هفت ساعت اگر فرد توبه نکرد ملک سمت راست که حکم رئيس را دارد مي گويد که ثبت کن . انصاري همداني استاد شهيد دستغيب موقع نماز مغرب به موذن گفت که اذان را بگو . موذن گفت : هنوز موقع اذان نشده است .ايشان فرمودند که مگر نمي بيني ملائک جايشان را عوض کرده اند .
از امام صادق (ع) سوال شد ، با اينکه خدا خودش ناظر است اين ملائک چکاره هستند ؟ امام فرمود : هر چه چشم بيشتر باشد مراقبت انسان از اعمالش بيشتر است . اگر انسان بفهمد که علاوه بر خداوند متعال چشمان ملائکه هم دائما ناظر اوست و معصومين هم او را مي بيند بيشتر مراقب خودش است . پس فلسفه ي وجودي اين ملائکه مراقبت بييشتر ما از اعمال مان است . انشاء الله ملکي که اعمال خير ما را بالا مي برد پرکار باشد و ملکي که اعمال بد ما را به پايين مي برد بيکار باشد.
〖از بیانات حجت الاسلام عالی〗
↶【به ما بپیوندید 】↷
________________________
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از 💚 تبلیغات آیه گرافی🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به علت درخواست تعدادی زیادی از شما دوستان یبار دیگه لینک کانال #کلیپ ویدیو رو میذاریم بفرمایید دوستان اینم لینکش👇🏿👇🏿👇🏿
♥️جدیدترین کلیپ ها 🎬
https://eitaa.com/joinchat/282787854C2363667467
♥️برترین موزیک ها🎶🎵🎧
https://eitaa.com/joinchat/282787854C2363667467
.
✳چرا از مرگ بدمان میآید؟
🔻این حدیثی که میخوانم شنیدهاید اما باز یک بار دیگر بشنوید و توجهاتی تازه بکنید رفقا: جاء رجلٌ إلی أبی ذَرٍّ فَقالَ: یا أبا ذَرٍّ ما لَنا نَکرَهُ المَوت؟ چرا ما از #مرگ بدمان میآید؟ یا اباذر! چرا حالت نوع مردم این است که از مردن بدشان میآید؟ فقال: لِأنّکُم عَمَّرتُم الدُّنیا و أخرَبتُم الآخرة فَتَکرَهونَ أن تُنقَلوا مِن عُمرانٍ إلی خَرابٍ. فرمود: چون #دنیا را آبادان و معمور کردید! هی ساختمان، هی ساختمان! دنیا را از هر جهت تعمیر کردید؛ اما #آخرت خراب است، برای ساختمان آخرت کاری نکردید؛ بهخاطر همین کراهت دارید، بدتان میآید از اینکه از جای آباد به جای خراب بروید.
👤 #آیت_الله_حقشناس
📚 از کتاب #مواعظ ج۱
📖 ص ۷۴
#یک_جرعه_کتاب
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💕منتظر نباش که عطسه بزنی تا «الحمدلله» بگویی
منتظر نباش که عصبانی شوی تا «لاإله إلا الله» بگویی
منتظر نباش تا چیز تعجب آوری ببینی تا «سبحان الله» بگویی
منتظر نباش تا به تو ظلم کنند تا «حسبی الله و نعم الوکیل» بگویی.
در ناراحتی ،
خوشی ،
رضایتمندی،
مظلومیت،
در اوقات فراغت و مشغولیت
خدا را ذکر کن
در هر حالتی و در هر مکانی خدا را ذکر کن
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
☘امام جعفر صادق علیه السلام:
سلامتى كمياب است بطورى كه محل بدست آوردن آن پنهان شده! اگر بتوان آن را بدست آورد ممكن است در گمنامى باشد! اگر در گمنامى نيافتى ممكن است در خاموشى باشد! اگر به جستجويش در خاموشى رفتى و نيافتى ممكن است در خلوت پيدا كنى! و اگر در خلوت گزينى نيافتى ممكن است در ميان سخنان گذشتگان پاك جايش را پيدا كنى! سعادتمند كسى است كه در دل خود خلوتى بيابد كه به آن اشتغال ورزد!
📚بحارالأنوار جلد75 صفحه202
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🍃🌺🍃🌺
رهایی_از_ناامیدی
جول_اوستین
🌺🍃نا امید نشید، اجازه ندید که شرایط منفی و چیزی که نمی بینید شما رو قانع به قبول شرایط بکنه،
دوباره و دوباره و دوباره نگاه کنید
وقتی به نگاه کردن ادامه میدید در واقع میگید خدایا میدونم که تو بزرگ تر از این بیماری هستی،
بزرگ تر از این اعتیاد هستی،
و قدرتمندتر از این مشکل هستی
باور دارم که تو سلامتی را به من باز خواهی گرداند
باور دارم که من قرض خواهم داد و مقروض نخواهم بود
باور دارم که من و تمام اعضای خانوادم به پروردگار خدمت خواهیم کرد
من ازتون میخوام که ایمان خودتون رو بازیابی کنید
نسبت به چیزهایی که تسلیم شده اید و قول هایی که به جا نیاورده اید
رویاهایی که فکر میکنید خیلی دورند
دوباره اونها رو باور کنید خداوند قراره همه رو سر راه شما قرار بده
اون خونه ای که میخواستید بخرید و نشد خونه ی مناسب شما نبوده، دوباره نگاه کنید
اون ارتقای شغلی که نتونستید به دست بیارید.عادلانه نبود خدا برات یه چیز بهتر داره،دوباره نگاه کن
کسی رابطه اش با شما رو قطع کرده، و به شما بد کرده این پایان داستان شما نیست،دوباره نگاه کن
یک فصل جدید در زندگی تون وجود داره و یک شروع جدید با فردی بهتر از آنچه که تصور میکردید
اگر خدا در آینده کار شگفت انگیزی برای شما نداشت الان زنده نبودید
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#روایتشهدا❤️
⭕️از سیلی «سرباز» به گوش بروجردی، تا سیلی آقای نماینده به گوش «سرباز»
🔹خودش را برای رفتن به ماموریت آماده میکرد که یک «سرباز» وارد اتاق شد و به مسئول دفتر فرمانده گفت که مرخصی لازم دارد و وقتی با جواب منفی روبرو شد، با ناراحتی پرسید: بروجردی کجاست؟ می خواهم با خودش صحبت کنم.
🔹محمد رو کرد به سرباز و گفت: فرض کن که الان داری با بروجردی صحبت میکنی و او هم به تو میگوید که نمیشود به مرخصی بروی. شما سرباز اسلام هستید و به خاطر عدم موافقت با یک مرخصی که نباید اینطور عصبانی بشوید.
🔹این حرف انگار بنزینی بود که بر آتش درون سرباز ریخته شد و او را شعله ورتر کرد و ناگهان #سیلی محکمی به گوش محمد زد و گفت: اصلا به شما چه ربطی دارد که دخالت میکنی و با همان عصبانیت هر چه از دهانش در آمد نثار محمد کرد.
🔹محمد به او نزدیک شد و خواست بغلش کند، سرباز گمان کرد میخواهد او را کتک بزند؛ مقاومت کرد و خواست از خودش دفاع کند، محمد بوسهای بر پیشانی سرباز زد و گفت بیا داخل دفتر بنشینیم و با هم صحبت کنیم.
🔹اما سرباز که هنوز نمیدانست با چه کسی طرف است، با همان عصبانیت گفت اصلا تو چه کارهای که دخالت میکنی؟! من با بروجردی کار دارم.
🔹محمد لبخندی زد و گفت خب بابا جان بروجردی خودم هستم.
🔹سرباز جا خورد و زد زیر گریه. گفت هر کاری کنی حق با توست و اگر میخواهی تبعیدم کن یا برایم قرار زندان بنویس.
🔹اما بروجردی نه تبعیدش کرد و نه برایش زندان برید و به سرباز گفت: حالا برو مرخصی، وقتی برگشتی بیا تا بیشتر با هم صحبت کنیم تا ببینیم میشود این عصبانیتت را فرو نشاند.
🔹از آن روز به بعد سرباز عصبانی شد مرید محمد. وقتی که از مرخصی برگشت، به خط مقدم رفت و عاقبتش ختم به شهادت شد.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#عارفانه🕊
از علامه طباطبائى نقل شده:
در نجف هزينه زندگيم به تاخير افتاد. به اين فكر افتادم كه تا كى مى توان صبر كرد؟
به محض اين فكر درب خانه كوفته شد، مردى داخل شد و گفت: من شاه حسين ولى هستم و فرمود:
خداى تعالى مى فرمايد در اين هيجده سال چه وقت تو را گرسنه گذاشته ام كه مطالعه خود را رها و به فكر روزى افتادهاى؟
سالها گذشت و آمدم تبریز بر حسب عادت همانگونه که در نجف بعد از نماز شب و صبح به وادى السلام نجف مى رفتم، در تبريز هم به قبرستان تبريز می رفتم...
یک بار سنگ قبرى را خواندم، نوشته بود، زبدة العرفا جناب شاه حسين و معلوم شد اين همان است كه در نجف از طرف خداى تعالى برايم پيام آورده بود، تاريخ فوتش را خواندم، ديدم سيصد سال قبل از آمدنش به درب خانه من از دنيا رفته بود...
📗منبع: کتاب در محضر علامه طباطبایی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•