eitaa logo
آیه گرافـی 🇵🇸
9.8هزار دنبال‌کننده
28هزار عکس
19.8هزار ویدیو
279 فایل
﷽ آشتی با قرآن به سبک »آیه گرافی« تفسیر مختصر برخی آیات شاخص قرآن و احادیث ناب 🍃قرآن را جهانی معرفی کنیم! تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab 💞حضور شما مایه دلگرمی ماست😊
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤 نذر کردم دور تسبیحی، بخوانم اهدنا تا صراطم افتد به سمت کربلا ✨ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃 در قابوس نامه عنصرالمعالی داستانی است که : متوکل خلیفه عباسی غلامی به نام فتح داشت و به او انواع فنون آموخته بود. روزی که شنا می آموخت, فتح دور از چشم مربیان خود در دجله مشغول شنا شد که آب طغیان کرد و او را با خود برد. متوکل وقتی خبر را شنید بسیار غمگین شد و اعلام کرد تا او را نیابید غذا نخواهم خورد، شناگران ماهر جستجو آغاز کردند ولی اثری از او نیافتند پس از یک هفته ملاحی او را زنده در یکی از شکاف های کنار دجله به سلامت یافت. ملاح فتح را گرفت و پیش خلیفه آورد. خلیفه بسیار خوشحال شد و دستور داد غذا آماده کنند زیرا می پنداشت که فتح هفت شبانه روز غذا نخورده است. فتح گفت: یا امیرالمومنین من سیرم. متوکل گفت : مگر از آب دجله سیری؟ فتح گفت: نه من این هفت روز گرسنه نبودم که هر روز نانی بر طبقی نهاده ،بر روی آب فرود آمدی و من جهد کردمی و بگرفتمی و زندگانی من از آن نان بود و بر هر نانی نبشته بود: "محمد بن الحسین الاسکاف" متوکل فرمود که:در شهر منادی کنید که آن مرد که نان در دجله می افکند کیست؟ روز دیگر مردی بیامد و گفت: منم. متوکل گفت:به چه نشان ؟ مرد گفت: بدان نشان که نام من بر روی هر نانی نبشته بود : محمدبن الحسین الاسکاف. خلیفه گفت این نشان درست آمد اما چند گاهیست تو نان در دجله می افکنی ؟ گفت: یک سال است. گفت: غرض تو از این چه بوده است؟ گفت: شنیده بودم که نیکی کن و به رود انداز که روزی بر دهد. به دست من نیکی دیگر نبود آنچه توانستم کردم. متوکل گفت: آن چه شنیدی کردی و بدانچه کردی ثمرت یافتی . وی را بر در بغداد دهی داد و مرد بر سر مِلک رفت و محتشم گشت. جالب اینکه عنصرالمعالی در پایان داستان اضافه می کند در سفری که به حج مشرف شدم فرزندزادگان این مرد را دیدم... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💚حضرت علی علیه السلام: ✨چهار چيز است كه به هر كس داده شود خير دنيا و آخرت به او داده شده است: 🔻راستگويى 🔻اداء امانت 🔻حلال خورى 🔻خوش اخلاقى 📚 تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص217 ، ح 4282 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 یکی از سرمایه داران مدینه وصیت کرد که انبار خرمای او را پیامبر اسلام (ص) به بینوایان انفاق کند. پس از مرگ او، رسول خدا تمام خرماها را به فقرا داد، آن گاه یک عدد خرمای خشکیده و کم مغز برداشت و به مسلمانان فرمود: سوگند به خدا که اگر خود این مرد، این یک دانه خرما را به بدبخت و گرسنه ای می داد، پاداش آن نزد پروردگار بیش از همه این انبار خرما بود که من به دست خود که پیامبر خدا هستم، به فقرا و بینوایان دادم. 💥لذا در یک حدیث دیگری پیغمبر اکرم(ص) می فرماید: اگر مرد در زمان حیات خود یک درهم صدقه بدهد، بهتر از یکصد درهم صدقه در موقع مردنش است 📚نمونه معارف اسلامی، ص 419 📚جامع احادیث شیعه، ج 8 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
👌ابلیس به ۵ علت بدبخت شد: ➊اقــرار به گــناه نڪرد ➋از ڪرده پشـیمان نشد ➌خـود را مـلامـت نڪرد ➍تصـمیم به تـوبه نگرفت ➎از رحـمت خدا نامید شد. 👌آدم به ۵ علت سعادتمـند شد: ➊اقــرار به گـــناه ڪرد ➋از ڪرده پشــیمان شد ➌خـود را ســرزنش ڪرد ➍تعـجیل در تـوبه ڪرد ➎به رحمت حق امید داشت. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
شخصى نزد امام صادق رفت و گفت من از بسيار ميترسم چــه کنــم؟ امام صادق(ع) فرمودند⇩ را زيـاد بخوان.. آن مرد گفت: چگونه با خواندن زيارت عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟ امام صادق فرمود: مگر در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد؟ •{ اَللّهُمَّ‌ارْزُقْنی‌شَفاعَهَ‌الْحُسَیْنِ‌یَوْمَ‌الْوُرُودِ }• یعنی خدايا علیـه‌السلام را هنگام ورود به قبر روزى من کن... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود. از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟ مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم. حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی. 🐜مورچه گفت: تمام تلاشم را می کنم... حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشت کار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد. 🐜مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدائی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می آ ورد. وأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى و اينكه براى انسان جز حاصل تلاش او نيست وأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى و [نتيجه] كوشش او به زودى ديده خواهد شد 📚سوره نجم آیات 39 و 40 💥ما در راه عشقمون، مولایمان،سرورمان امام زمان علیه السلام چه تلاشی کردیم؟ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سازنده ترین کلمه صبر است برای داشتنش دعا کن روشنترین کلمه امیدست به آن امیدوارباش❤️ ضعیف ترین کلمه حسرت ست آنرا نخور محکمترین کلمه پشتکارست آنرا داشته باش •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
‍ بانـــــوی چـــــادرے بدان‼ دامنـــــے پاک چون کعبه باید مولودی چون علـــــے(علیه السلام) در آن زاییده شود.. . پس بانو‼ به پرورش نسلے مطهر از دامن پـــــاڪ خویش بیاندیش .😌 بانو... تو با چادرت میروی تا آتش نفس خویش و آتش هوس دیگری را بنشانی!!! ✨چادر بوی حیـــا و عفت می دهد... *یعنی نـــــگاه و فکـرت را کنترل کن * ️ چـــــادر را بو کن 💚 و عطر زهـــ😍ــرا این ریــحانه بهشتـے را استشمام کن... ️ خوش بحالتــ که میراثــ دار حجبــ و حیــاے فاطمـــــہ(سلام الله علیها) هستی 😇 سفیر عفت فـــــاطمـہ زین پس چـــــادرت را با نیـــــت سر کن .🙏🏻 •✾❀🕊یامهدی ادرکنی🕊❀✾ 💜✨↶ ⊰᯽⊱┈─°╌❊╌─°┈⊰᯽⊱ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ⊰᯽⊱┈•─╌❊╌─•┈⊰᯽⊱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جرعه‌ای نور از کلام وحی 💫📗 ـ﷽ـ و زكريا را [ياد كن] هنگامى كه پروردگار خود را خواند: پروردگارا مرا تنها مگذار و تو بهترين ارث برندگانى (۸۹) ما هم دعای او را پذیرفتیم، و یحیی را به او بخشیدیم؛ و همسرش را (كه نازا بود) برایش آماده (بارداری) كردیم؛ چرا كه آنان (خاندانی بودند كه) همواره در كارهای خیر به سرعت اقدام می‌كردند؛ و در حال بیم و امید ما را می‌خواندند؛ و پیوسته برای ما (خاضع و) خاشع بودند(۹۰) 🔸سوره انبیا (آیه ۸۹ -۹۰) •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍مرحوم حاج اسماعیل دولابی : همین که گردی بر دلتان پیدا می شود یڪ《سبحان الله》بگویید آن گرد ڪنار می رود . هر وقت خطایی انجام دادید ‌《استغفرالله》بگویید که چارہ است. هر جا هم نعمتی به شما رسید 《الحمدلله》بگویید چون شکرش را به جا آوردی گرد نمی‌گیرد . 💥با این سه ذڪر باخدا صحبت ڪنید. صحبت ڪردن با خدا غم و حزن را از بین می برد ... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
⚡️ 🍂بین همه کسایی که منتظرن تا براشون اتفاق خوب بیفته 🍃تو اونی باش که خودش اتفاق خوبشو رقم میزنه •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌 مرحوم اسماعیل دولابی (ره) •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨ ✍امـام علے عليه السلام مے فرمايد : ✨شش چيز نيكوست، ولے از شش كس نيكوتر است :✨ ⇐عدل و داد نيكوست، ولے از زمامداران و اميران نيكوتر است ... ⇐صبر و بردبارے نيكوست ، امّا از فقرا نيكوتر است ... ⇐پارسايے و تقوا نيكوست ، امّا از علما و دانشمندان نيكوتر است ... ⇐سخاوت و بخشش نيكوست ، ولے از ثروتمندان نيكوتر است ... ⇐توبه و به سوے خدا برگشتن نيكو و زيباست ، امّا از جوانان زيباتر است ... ⇐حيا و عفت نيكوست ، ولے از زنان نيكوتر است ... 📚زبدة الاحادیث ؛ ج 2؛ ص 127 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
❤️بوسه پیامبر اکرم(ص)❤️ ☘ مرحوم حاج شیخ علی اکبر نهاوندی از علماء مشهد بود ، که در کتاب شریفش فرمود : یکی از زهّاد و پرهیزگاران می فرمود : من با خودم عهد کردم که هر شب قبل از خوابیدن به اندازه ی معینی بر محمد و آل محمد (ص) صلوات بفرستم. ☘ یک شب یک عده از رفقا و دوستان به اتاق و حجره ام آمدند ، با اینکه حجره ام شلوغ بود و تا دیر وقت طول کشید و خسته بودم ولی مثل هرشب صلوات هایم را فرستادم و بعد خوابیدم. ☘ خواب دیدم ، آقا رسول الله (ص) وارد حجره شدند و از تشریف فرمائی وجود مقدس حضرت در و دیوار منور شده بود. به سوی من تشریف آورند و فرمودند: ☘ کجاست آن دهانی که بر من صلوات می فرستاد؟ می خواهم ببوسم . من خجالت کشیدم که بگویم من . چون لیاقتی در خودم نمی دیدم ، ولی آنقدر آقا رسول الله (ص) بزرگوار بودند که صورت مبارک را جلو آوردند و به صورت من بوسه زدند. از شدت خوشحالی از خواب پریدم بطوری که همه ی دوستان و رفقا از خواب بیدار شدند. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
در تورات درباره سلیمان چنین نقل شده که آمده دو زن نزد سلیمان می آیند و هردو ادعا می کنند مادر کودکی هستند؛ سليمان براى اينكه مادر واقعى كودك مشخص شود تدبيرى می‌انديشد و ميگويد با شمشیر كودك را دو نیم كرده و نصفش را به هرکدام از شما ميدهم! اما یکی از آن دو زن از ادعای خود برگشته و درخواست می کند کودک به زن دیگر داده شود! سلیمان اعلام میکند همان زن مادر واقعی کودک است چون به هرقیمتی ترجیح داد کودک زنده بماند...! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍(خراب کردن خانه شیخ حسینعلی راشد،، واعظ مشهور) 🔸در زمان شاه مى خواستند در منطقه بهارستان تهران، اطراف ساختمان مجلس شوارى ملّى را بسازند و بايد 35 خانه خراب مى شد به اطلاع صاحبان خانه ها رساندند كه خانه شما را مترى فلان مقدار مى خريم. هر كس اعتراض دارد، بنويسد تا رسيدگى شود 🔹هيچكس به جز مرحوم راشد اعتراض نكرد. اين جريان خيلى بر مسؤولين گران آمد، و گفتند: «فقط اينكه آخوند است، اعتراض كرده!» بعد مرحوم راشد را دعوت كردند و آماده شدند براى اينكه به او حمله كنند و (خار) خفيفش نمايند 🔸راشد آمد و بعد از سلام و احوالپرسى از او پرسيدند كه اعتراض شما چيست؟ گفت: حقيقتش اين است كه اين خانه را من سالها قبل و به قيمت خيلى كم خريده ام و در اين مدت زمان طولانى مخروبه شده و به نظر من قيمتى كه شما پيشنهاد كرده ايد، زياد است!! ✨من راضى نيستم از بيت المال مردم قيمت بيشترى براى خانه ام بگيرم✨ بُهت و تعجّب همه را فرا گرفت و يكى از اعضاى كميسيون كه از اقليتهاى دينى بود، از جا برخاست و راشد را بوسيد و گفت: «اگر اسلام اين است، من آماده ام براى مسلمان شدن...» 📙جرعه‌ای از دریا •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍(دو قضيه عجيب!!) از مرحوم "حاج شيخ مرتضى طالقانى" در مدرسه سيد نجف اشرف ، شنيدم كه فرمود در اين مدرسه در زمان مرحوم آقاى "سيد محمد كاظم يزدى" دو قضيه عجيب و متضاد مشاهده كردم: 🔹يكى آنكه در فصل تابستان كه عده اى از طلاب در صحن، و عده‌اى بالای پشت بام مى خوابيدند، شبى از صداى هياهوى طلاب از خواب بيدار شدم، ديدم همه طلاب به سمت صحن مى روند و دورِ يك نفر جمعند، پرسيدم چه خبر شده؟ گفتند فلان طلبه‌ی خراسانى (بنده اسم او را فراموش كرده ام) پشت بام خوابيده بوده و غلطيده و از بام افتاده است..! 🔸من هم به بالين او رفتم، ديدم صحيح و سالم است و تازه مى خواهد از خواب بيدار شود، گفتم او را خبر ندهيد كه از بام افتاده است... خلاصه او را در حجره برديم و آب گرمى به او داديم تا صبح شد و به اتفاق او به درس مرحوم سيد حاضر شديم و قضيه را به مرحوم سيد خبر داديم سيد خوشحال شد و امر فرمود گوسفندى بخرند و در مدرسه ذبح كنند و گوشتش ‍ را بين فقرا تقسيم نمايند، 🔹بعد از چند روز در همين مدرسه، همان طلبه يا طلبه ديگر (ترديد از بنده است) در سرداب، به روى تختى كه ارتفاعش از دو وجب كمتر بود خوابيده و در حال خواب مى غلطد و از تخت مى‌افتد و بلافاصله مى ميرد و جنازه اش را از سرداب بالا مى آورند..! 🍀اين دو قضيه عجيب و صدها نظير آن به ما مى آموزد كه تاثير هر سببى، موقوف به خواست آن خداوندى است كه اسباب رامؤثر قرار داده است، زيرا مى‌بينيم سبب قوى كه یقین به تاثير آن است مانند افتادن از پشت بام دوطبقه كه قاعدتا بايد خورد شود و بميرد، كوچكترين اثرى از آن ظاهر نمى شود چون خداى عالم نخواسته، و بالعكس، افتادن از تخت كوتاه يك وجبى –كه قاعدتا نبايد صدمه اى را وارد آورد چه برسد به كشتن– سبب مردن مى گردد... 📙داستانهای شگفت •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
داستانی زیبا 👌 (رؤیای صادقه) 🔸مرحوم حاج مُعتمد نقل کرد روزی برای مجلس روضه در تکیه شاه داعی اللّه دعوت داشتم و چون در اثر برف و باران جادّه‌ها گِل بود،از وسط قبرستان دارالسّلام شیراز عبور کردم و پس از تمام شدن مجلس از همان راه برگشتم، 🔸شب در خواب مرحومِ "آقا سیّد میرزا" مشهور به سلطان را دیدم،،به من گفت مُعتمد! امروز از پهلوی خانهٔ ما عبور کردی و دیدی خراب شده،آن را درست نکردی؟؟! 🔸چون بیدار شدم اصلاً خبر نداشتم که قبر آن مرحوم در کدام قبرستان است، همان روز نزد شیخ حسن که أمر قبرستان با او بود آمدم و سراغ قبر آقا سیّد میرزا را گرفتم که آیا در این قبرستان است؟؟ گفت بلی و همراه من آمد و نشانم داد، دیدم در مسیر دیروز من بود و به واسطه برف و بارانْ فرو رفته و خراب شده است، پس مقداری پول به شیخ حسن دادم تا قبر را مرمّت نماید... 📙داستانهای شگفت •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
(داستان کوتاه پند آموز) 🔸 مرد بیسوادی قرآن میخواند ولی معنی قرآن را نمیفهمید. روزی پسرش از او پرسید: چه فایده ای دارد قرآن میخوانی، بدون اینکه معنی آن را بفهمی؟ پدر گفت: پسرم! سبدی بگیر و از آب دریا پرکن و برایم بیاور. پسر گفت: غیر ممکن است که آب در سبد باقی بماند. 🔹 پدر گفت: امتحان کن پسرم. پسر سبدی که در آن زغال میگذاشتند گرفت و به طرف دریا رفت. سبد را زیر آب زد و به سرعت به طرف پدرش دوید ولی همه آبها از سبد ریخت و هیچ آبی در سبد باقی نماند. پسر به پدرش گفت؛ که هیچ فایده ای ندارد. پدرش گفت: دوباره امتحان کن پسرم. پسر دوباره امتحان کرد ولی موفق نشد که آب را برای پدر بیاورد. برای بار سوم و چهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد و به پدرش گفت؛ که غیر ممکن است...! 🔸پدر با لبخند به پسرش گفت: سبد قبلا چطور بود؟ پسرک متوجه شد سبد که از باقیمانده های زغال، کثیف و سیاه بود، الان کاملاً پاک و تمیز شده است. پدر گفت: این حداقل کاری است که قرآن برای قلبت انجام میدهد. 🌷٭٭دنیا و کارهای آن، قلبت را از سیاهی ها و کثافتها پرمیکند؛ خواندن قرآن همچون دریا سینه ات را پاک میکند، حتی اگر معنی آنرا ندانی...!!٭٭ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا بعد از توصیه به توحید چه عهدی از بنی اسرائیل گرفت؟ 🎤 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🕊 علامه حسن‌زاده آملی حفظه الله: از هم اکنون که ماه شعبان است و میقات شهرالله است، غسل توبه کن و لباس وفا و ولا از دل و جان محرم شو و از صمیم قلب لبیک گو و در خویشتن سفری کن و گرد کعبه عشق طواف کن که دستی از غیب برون آید و کاری بکند. 📚 منبع: نامه‌ها برنامه‌ها، ص 64 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌱 اسماعيل بن سهل گويد: خدمت امام جواد عليه السلام نوشتم، چيزى به من تعليم فرما كه اگر آن را بگويم (بخوانم) در دنيا و آخرت با شما باشم. ✍حضرت به خط خود نوشت: سـوره «انا انزالناه» را زيـاد بخـوان و لبهايت به گفتن استغـفار « تـر » باشـد، (يعنى آنقدر استغفار كُنى كه دائم لبت از گفتن استغفار در حرکت باشد). 📚ثواب الاعـمال، ص 197 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃 عبدالله بن جعفر از خانه اش خارج شد و به سوی باغ خود به راه افتاد . در بین راه از کنار نخلستانی که متعلق به دیگران بود ، عبور کرد . آنجا پیاده شد ، دید که غلام سیاهی در آن نخلستان کار می کند . در این هنگام غذای غلام را آوردند و مشغول خوردن شد . در همین حال سگی وارد نخلستان شد و نزدیک غلام رفت . غلام یک قطعه نان برای او انداخت و سگ آن را خورد . غلام قطعه دوم و سوم را انداخت و سگ آنها را خورد و چیزی برای خود باقی نماند . عبدالله پرسید : پس چرا سگ را بر خودت مقدم داشتی ؟ گفت : این سگ از مسافت دوری آمده و غریب و گرسنه است ، زیرا در محل ما چنین سگی نیست و من خوش نداشتم که او را با گرسنگی رها کنم . عبدالله پرسید : پس خودت امروز چه می کنی ؟ او گفت : با همین حال گرسنگی ، روز را به آخر می رسانم . عبدالله گفت : این غلام از من باسخاوت تر است . آنگاه از غلام سراغ صاحب نخلستان و مولای غلام را گرفت و پیش او رفت و نخلستان و آن غلام و تمامی لوازمی که در آنجا بود از صاحبش خریداری کرد غلام را آزاد کرد و نخلستان و تمام وسایل را به او بخشید . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•