eitaa logo
آیه گرافـی 🇵🇸
9.7هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
20.7هزار ویدیو
280 فایل
﷽ آشتی با قرآن به سبک »آیه گرافی« تفسیر مختصر برخی آیات شاخص قرآن و احادیث ناب 🍃قرآن را جهانی معرفی کنیم! تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab 💞حضور شما مایه دلگرمی ماست😊
مشاهده در ایتا
دانلود
در عصر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مردی بر جمعی که نشسته بودند می‌گذشت. یکی از آنان گفت: من این مرد را برای خدا دشمن دارم. آن گروه گفتند: به خدا قسم که سخن بدی گفتی! ما به او خبر می‌دهیم و به وی خبر دادند. آن مرد خدمت رسول خدا رسید و سخن او را باز گفت. پیامبر او را خواست و از آنچه درباره ی وی گفته بود پرسید. مرد گفت: آری، چنین گفتم. رسول خدا فرمود: چرا با او دشمنی می‌کنی؟ گفت: من همسایه ی اویم و از حال او آگاهم، به خدا قسم ندیدم که جز نماز واجب هرگز نماز بگذارد. آن مرد گفت: یا رسول الله! از وی بپرس آیا دیده است که من نماز واجب را از وقت خود به تأخیر اندازم، یا بد وضو بسازم و رکوع و سجود را درست انجام ندهم؟ پیامبر او پرسید، مرد گفت: نه، سپس گفت: به خدا ندیدم جز ماه رمضان که هر نیکوکار و بدکاری روزه می‌گیرد، هرگز در ماه دیگر روزه بگیرد! آن مرد گفت: یا رسول الله! از وی بپرس آیا دیده است که من در روز رمضان افطار کرده باشم یا چیزی از حق آن فرو گذاشته باشم؟ پیامبر پرسید و او گفت: نه، باز گفت: به خدا هیچ گاه ندیدم که به سائل و فقیری چیزی بدهد و ندیدم که چیزی از مال خود انفاق کند مگر این زکاتی که نیکوکار و بدکار آن را می‌پردازند. مرد گفت: از او بپرس آیا دیده است که چیزی از آن کم گذاشته باشم یا با خواهان آن چانه زده باشم؟ گفت: نه. آن گاه رسول خدا به آن مرد فرمود: برخیز که شاید او از تو بهتر باشد. [3] [3]: یکصد موضوع، پانصد داستان 395/1 ؛ به نقل از: علم اخلاق اسلامی 2/ 399 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
گفتم : دگر قلبم شوق شهادت ندارد ! گفت : مراقب ِنگاهت باش ... اَلعَین بَریدُ القَلب ؛ چشم پیغام رسان دل است . ❤️ 🌷 شهید محمد رضا دهقان امیری 🌷 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 به زن اهانت می کنی؟ ┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 💠 حجت الاسلام پناهیان •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
جماعتی را دیدم که مردی زنده را در تابوت انداخته و به سوی گورستان می‌برند. آن بیچاره مرتب فریاد میزد که «والله، بالله من زنده ام! چطور می‌خواهید مرا به خاک بسپارید؟ حیرت زده حکایت را پرسیدم. گفتند: «این مرد فاسق، تاجری ثروتمند و بدون وارث است. چند مدت پیش که به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس در محضر قاضی شهادت دادند که مُرده است و قاضی نیز به مرگ او گواهی داد. پس یکی از روحانیون شهر زنش را گرفت و یکی دیگر اموالش را تصاحب کرد. حال برگشته و ادعای حیات می‌کند. ادعای مردی فاسق در برابر گواهی چهار عادل خداشناس مقبول نمی افتد. این است که به حکم قاضی به قبرستانش میبریم، زیرا که دفن میّت واجب است و معطل نهادن جنازه شرعا جایز نیست.» •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
... پیامبر اکرم یک روز را تعیین فرمود که همه ی مسلمانان روزه بگیرند و تا وقتی دستور نداده افطار نکنند. همه تا شام روزه گرفتند، شامگاه مردم یک یک آمدند و عرض کردند: یا رسول الله تاکنون روزه داشتیم، اجازه ی افطار می‌فرمایید؟ آن جناب اجازه میداد. مردی آمد و عرض کرد: دو دختر از خانواده‌ام روزه گرفته اند، خجالت می‌کشند خدمت شما برسند، اجازه می‌فرمایید افطار کنند؟ حضرت از او رو برگردانیدند، در مرتبه ی دوم نیز مراجعه کرد، باز توجه نفرمودند. در سومین مرتبه فرمودند: از من اجازه ی افطار می‌خواهی؟ آن دو روزه نگرفته اند. چگونه روزه دار است کسی که پیوسته از صبح مشغول خوردن گوشت مردم بوده است. برو و بگو اگر روزه دار بوده اند، استفراغ کنند. آن مرد برگشت و فرمان پیامبر را رسانید، دختران استفراغ کردند، از دهان هر یک تکه گوشتی خارج شد. آن گاه خدمت پیامبر برگشت و جریان را به عرض رساند. آن جناب فرمودند: سوگند به حق آن کسی که جانم در دست او است، اگر در شکم آنها باقی می‌ماند، آتش جهنم آنان را فرا می‌گرفت. [3] آن کس که لوای غیبت افراشته است او از تن مردگان غذا ساخته است ---------- [3]: پند تاریخ 5/ 163. 162 ؛ به نقل از: کشف الریبة عن أحکام الغیبة (شهید ثانی) /287. 📙هزار و یک حکایت اخلاقی •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
مردی به نام شریک بن اعور که بزرگ قوم خود بود، در زمان معاویه زندگی می‌کرد. او قیافه ی بدی داشت و اسمش هم (شریک) خوب نبود و اسم پدرش هم اعور؛ یعنی چشم معیوب بود. در یکی از روزهایی که معاویه خلیفه بود، شریک نزد وی رفت. معاویه با بی ادبی به این مرد که بزرگ قوم خود بود، گفت: نام تو شریک است و برای خدا شریکی نیست. پسر اعوری! سالم از اعور بهتر است. صورت بدگلی داری و خوشگل بهتر از بدگل است، پس چرا قبیله ات تو را به آقایی خود برگزیده اند؟ شریک در مقابل سخن معاویه گفت: به خدا قسم! تو معاویه هستی و معاویه، سگی است که عوعو میکند و تو عوعو کردی. نامت را معاویه گذاشتند. تو فرزند حربی (نام جد معاویه) هستی و سلم و صلح بهتر از حرب (جنگ) است. تو فرزند صخری (نام جد دیگر معاویه) و زمین هموار از سنگلاخ بهتر است؛ با این همه چگونه به خلافت رسیده ای؟! معاویه که جواب حرف‌های بی ادبانه ی خود را می‌شنید، گفت: ای شریک! تو را قسم میدهم از مجلس من خارج شو. [2] ---------- [2]: یکصد موضوع، پانصد داستان 2/ 39. 38 ؛ به نقل از: ثمرات الأوراق / 59. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
شیخ بهایی می‌نویسد: روزی در مجلس بزرگی ذکر من شده بود. شنیدم یکی از حاضران که ادعای دوستی با من میکرد؛ ولی در این ادعا دروغ میگفت شروع به غیبت کرده، نسبت‌های ناروایی به من داده بود و این آیه را در نظر نداشت که خداوند می‌فرماید: «أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا » ؛ آیا دوست دارید گوشت برادر مرده ی خود را بخورید؟ چنانچه دوست نمی دارید، از غیبت پرهیز کنید. آن گاه که فهمید خبرش به من رسیده و از غیبت او اطلاع پیدا کرده‌ام نامه ای برایم نوشت و اظهار پشیمانی و درخواست رضایت کرد. در جوابش نوشتم: خدا تو را پاداش دهد به خاطر هدیه ای که برایم فرستادی؛ چون هدیه ی تو باعث سنگینی کفه ی حسناتم در قیامت می‌شود. از حضرت رسول روایت شده است که فرمودند: روز قیامت بنده ای را برای حساب می‌آورند، کارهای نیکش در یک کفه و کارهای زشتش را در کفه ی دیگر می‌گذراند، کفه ی گناه سنگین تر می‌شود. در این هنگام ورقه ای روی حسناتش قرار میگیرد و کارهای نیکش به واسطه ی آن عمل، زیادتر از گناهانش می‌شود. عرض می‌کند: پروردگارا! آنچه عمل خوب داشتم در کفه ی حسنات وجود داشت، این ورقه چه بود، من که چنین عملی نداشتم؟ خطاب میرسد: این در مقابل سخنی است که باره ی تو گفته اند و از آن نسبت پاک بودی. این حدیث مرا وا می‌دارد که سپاسگزار تو باشم به واسطه ی چیزی که به من رسانیده ای با این که اگر در رو به رویم چنین کار یا بدتر از این را انجام می‌دادی با تو مقابله به مثل نمی کردم و جز عفو و گذشت و دوستی و وفا از من نمی دیدی، این باقی مانده ی عمر، گرامی تر است از این که در مکافات اشخاص صرف شود، باید به فکر آنچه از دست رفته بود و گذشته را جبران کرد. عادت ما نیست رنجیدن ز کس ور بیازارد نگوییمش به کس ور برآرد دود از بنیاد ما آه آتش بار ناید یاد ما ور نه ما شوریدگان در یک سجود بیخ ظالم را براندازیم زود رخصت ار پابد ز ما باد سحر عالمی در دم کند زیر و زبر پند تاریخ 5/ 162. 160 ؛ به نقل از: کشکول شیخ بهایی 197/1. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
خاکیان بالاتر از افلاکیان می ایستند ! عشق از انسان چه موجود غریبی ساخته است . . . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 انسان،قیامت،گذشت ┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 💠 استاد مسعود عالی •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
آیت الله شیخ محمد تقی آملی قدس سره می‌فرمود: من در بحث فقه آیت الله سید علی آقا قاضی شرکت می‌کردم. روزی از ایشان پرسیدم - آن روز هوا بسیار سرد بود: ما می‌خوانیم و می‌شنویم که عده ای هنگام قرائت قرآن کریم آفاق پیش روی شان باز می‌شود و غیب و اسرار برای آنها تجلی می‌کند، در حالی که ما قرآن می‌خوانیم و چنین اثری نمی بینیم؟! مرحوم قاضی مدت کوتاهی به چهره ی من نظر کرد سپس فرمود: بلی! آنها قرآن کریم را تلاوت می‌کنند و با شرایط ویژه، رو به قبله می‌ایستند، سرشان پوشیده نیست، کلام الله را با هر دو دستشان بلند می‌کنند و با تمام وجودشان به آنچه تلاوت می‌کنند، توجه دارند و می‌فهمند جلوی چه کسی ایستاده اند؛ اما تو قرآن را قرائت میکنی در حالی که تا چانه ات زیر کرسی رفته ای و قرآن را روی زمین می‌گذاری و در آن می‌نگری! ص: 108 آیت الله شیخ محمد تقی آملی می‌گفت: بلی، من همین طور قرآن می‌خواندم و زیاد به قرائت آن می‌پرداختم، مثل این که مرحوم قاضی مراقب و ناظر وقت قرائتم بوده است. بعد از این ماجرا با تمام وجودم به سویش شتافتم و ملازم جلسه هایش شدم. 📙 هزار و یک حکایت اخلاقی •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
CQACAgQAAx0CVc35HwACBrpgaNFIkaxP7_73gQFJQGN3jZo8kQAC0wUAApdAqVDl9UJkRX48sR4E.mp3
9.32M
آی شهدا!❤️ آی شهدا! 🕊 اگه که قلبم رو شیدا کردم 🌸 اگه که چشمام رو دریا کردم 🌊 اما هزارمینی اینجا هستم ✨ گمشدم رو شاید پیدا کردم 🍃 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
می‌روم افتان و خیزان، از دل بن‌بست‌ها جاده‌ای پیدا کنم تا جست‎‌وجوی مشهدت تشنگی می‌بارد از ابرِ سترون، می‌روم تا بنوشم جرعه آبی از سبوی مشهدت 🔺امید مهدی نژاد 📸 هدی برزگر •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•