eitaa logo
آیه گرافـی 🇵🇸
9.8هزار دنبال‌کننده
28هزار عکس
19.8هزار ویدیو
279 فایل
﷽ آشتی با قرآن به سبک »آیه گرافی« تفسیر مختصر برخی آیات شاخص قرآن و احادیث ناب 🍃قرآن را جهانی معرفی کنیم! تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab 💞حضور شما مایه دلگرمی ماست😊
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 همه انسانهای مؤمن و کافر وارد جهنم خواهند شد!!! خداوند سبحان در آیه 71سوره مریم می‌فرماید: وَ اِنْ مِنْكُمْ اِلاَّ وارِدُهَا كَانَ عَلیَ رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِیاًّ هیچ یك از شما باقی نمی‌ماند، مگر آنكه به دوزخ وارد شود. و در آیه 72 همین سوره می‌فرماید: ثُمَّ نُنَجِّی الَّذیِنَ اَتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظََّالِمیِنَ فِیهَا جِثِیاًّ پس از ورود همه در دوزخ، افرادی را كه خداترس و باتقوی بوده اند، از جهنّم نجات خواهیم داد و ستمگران را فروگذاریم تا در آتش بر زانو درافتند. خداوند سبحان در دو آیه فوق تصریح می‌فرمایند که تمام انسانها حتی مؤمنین پس از مرگ به دوزخ می‌روند، امّا عبور مؤمنین با شرایط ویژه‌ و با سرعت و بدون ناراحتی انجام می‌شود، به این معنا که انسان هر قدر از درجه ایمان بالاتری برخوردار باشد با سرعت بیشتری از جهنم عبور می‌کند و اصلا چیزی احساس نمی‌کند، و بالعکس انسانی که آلوده به گناه باشد به نسبت آلودگی و گناهانی که مرتکب شده، زمان بیشتری را در جهنم می‌ماند تا پاک و تطهیر شود و قابلیت ورود به بهشت را پیدا کند، و انسانهایی که قابلیت تطهیر نداشته باشند، خُلودِ در جهنم خواهند بود و برای همیشه در آنجا معذب می گردند. رسول خـدا می‌فرمایند: هیچ نیكوكار و بدكرداری نیست مگر این که داخل جهنّم می‌شود، امّا آتش جهنّم در برابر مؤمنان سرد و سالم خواهد بود، همان‌گونه كه در برابر حضرت ابراهیم سرد و سلامت شد. سپس خداوند، پرهیزكاران را از آتش رهایی می‌بخشد امّا ظالمان را در آن ذلیلانه رها می‌كند. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃 حضرت امام علی (ع) میفرمایند: السَّخَاءُ وَ الشَّجَاعَةُ غَرَائِزُ شَرِیفَةٌ یَضَعُهَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ فِیمَنْ أَحَبَّهُ وَ امْتَحَنَه سخاوت و شجاعت خصلت‌های والایی هستند که خداوند سبحان آن دو را در وجود هر کس که دوستش داشته و او را آزموده باشد می‌گذارد. غررالحکم 8443 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🕊 دل جای خداست...💖 باید با دعاها مأنوس بشویم و قدری دلمان را نرم کنیم. این دل چیز عجیبی است؛ گاهی انسان را به اوج آسمانها و معنویت می‌برد، گاهی هم انسان را تا اعماق دره فرو می‌برد. آن دلی که عشق اتومبیل فلان‌جور دارد، دل نیست، گاراژ است! آن دلی که همه‌اش در آن میل جنسی موج می‌زند، دل نیست، عشرتخانه است. دل جای خداست؛ جای نور است. 💚 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تحمل کن که سنگ بی بهایی در دل کوهی شود لعل بسی قابل ولی آهسته آهسته... ✍ 🎤 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨🌱 زشت ترین راستگویی... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 امام زمان حتی برای حق‌الناس‌های ما هم توبه می‌ڪنه...!!! ؛)🌱 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔵 سر بچه ها داد نزنید... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
❣️ شما ازدواج نمیکنید که مدام کسی را کنترل کنید، ازدواج برای آرامش است. ☝️اگر مدام در امور همسرتان سرک بکشید ،به زودی نسبت به هم سرد خواهید شد .💔 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌺 رفتار عجیب و زیبای شهید در هشت سالگی توی خونه‌ی بزرگی که درونِ هر اتاقش یک خانواده بودند، زندگی می‌کردیم. یک روز گیلاس خریدم. منصور که اون موقع هشت ساله بود، گفت: بابا! همسایه‌ها گیلاس رو دیدند؟ گفتم: بله گفت: بهشون دادی؟ گفتم: نه! شما بخور؛ خودشون می‌خرند... سریع رفت و چند ظرف آورد. گیلاس‌ها رو تقسیم کرد و به همه‌ی خانواده‌ها داد. بعد اومد و گفت: حالا من هم می‌تونم بخورم... 🌹 خاطره‌ای از نوجوانی سردار منصور خادم‌صادق •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🏖بیماری هایی که از افکار ما سرچشمه می گیرند! • تيروئيد : وجود بغضي در گلو، كه تركيده نميشود • سرطان : ناشی از نبخشیدن خود و دیگران است • ام اس : به دلیل عصبانیت طولانی مدت و کینه ورزی است • بیماری قند : بخاطر افسوس گذشته ها را خوردن است • سر درد : به دلیل انتقاد از خود و دیگران است • زکام : بخاطر وجود آشفتگی های ذهنی است • درد مفاصل : به دلیل نیاز به محبت و آغوش گرم است • فشار خون : به خاطر مشکل عاطفی دراز مدتی است که حل نشده •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🏖"زندگی را طلاق ندهید." این یعنی اینکه خودتون رو از خوشی های دنیا و زندگی؛ محروم نکنید در مقابل مشکلات؛ تسلیم نشید و زانوی غم بغل نگیرید. خودتون رو دوست داشته باشید و به خودتون و خواسته هاتون احترام بذارید یادتان باشد بهترین دوست شما "تصویرهای ذهنی خوب شما از خودتان" است. دیگران را دوست بدارید حتی کسانی که با شما همراه و هم عقیده نیستند. از کسی متنفر نباشید که روزگارتان رنگ تنفر نگیرد و سیاهی جذب نکند. از هیچ کس توقعی نداشته باشید که جز دلگیری پیامدی به همراه ندارد. یادتان باشد که شاید کسی هم از شما توقعی دارد و شما نمیدانید.! زندگی را زندگی کنید... چندان هم که فکر میکنید وقت نیست! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ای یوسف فاطمه! ای یار سفر کرده! هزاران هزار دیده در فراق تو یعقوب وار خون میگریند و فقط با تماشای قامت تو بینا می‌شوند. ما درکنار دروازه ی دل هایمان، شاخه گل های‌ ارادت بـه دست گرفته و هر آدینه منتظریم کـه چونان رسول اعظم«ص» کـه از مکه بـه مدینه النبی هجرت کرد، از مکه طلوع کنی و بـه مدینه المهدی دل ها پا گذاری. 🕊ڪلــنا عباســڪ یا زیــنب🕊 ♥️⃟🕊『 』 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طی می شود به شادی و غم روزگار عمر دائم به یک قرار نماند مدار عمر آنانکه پاس عمر گرامی نداشتند جز غم نگشت حاصلشان در گذار عمر هر جا بهار هست خزانیش در پی است آماده شو برای خزان در بهار عمر بنیاد زندگی چوحبابی است روی آب ناگه رود به باد فنا اقتدار عمر خیری اگر به دست تو آید مکن دریغ تا ماند از تو نام نکو. یادگار عمر روزی که بهر یاری خلق خدا گذشت هرگز مکن محاسبه اش در شمار عمر ای همسفر به هوش که عمر سفر کم است روزی رسد به منزل آخِر قطار عمر سالک زلحظه لحظه عمر استفاده کن زیرا که نیست در کف تو اختیار عمر •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌹داستان آموزنده🌹 (مرحوم ایت الله حاج شیخ جواد انصاری) می‌فرمودند: درویشی نزد میرفندرسکی آمد و مدعی شد که من از دنیا گذشته‌ام و به مرتبه‌ی فنا رسیده‌ام. میر از او پذیرایی نمود و با کمک یکدیگر به تهیه‌ی غذا مشغول شدند و هر یک کاری را عهده دار گردید و درویش بنا شد کشکی بساید. میر از او تعهد کرد که اگر به مرتبه‌ا‌ی رسید، سه حاجت او را برآورد. سپس میر در او تصرفی نمود و درویش، در حین کشک ساییدن، دید جماعتی از دربارِ سلطنت آمده‌اند و می‌گویند که شاه از دنیا رفته و ارکانِ دولت، شما را برای سلطنت انتخاب نموده‌اند. درویش برخاست و به اتفاق آنها به دربار رفت و بر تخت سلطنت نشست و دستور داد که وسایل لازم را مهیا کنند تا به شکار برود. آنها هم اسب‌های سلطنتی را آماده کردند و درویش بر اسب سواریِ مخصوصِ شاه نشست. بعد از مراجعت از شکار، به حرمسرا رفت و در بین زنانِ حرم، کنیزی را که بسیار زیبا بود انتخاب نمود و سپس به خزانه رفت و در حین بازدید از جواهرات، گوهر بسیار خوبی را با خود برداشته و با خود به دربار آورد. پس از ورود به دربار، ندیمان به وی گفتند که مردی به نام میر فندرسکی، جلوی در، اذن شرفیابی می‌خواهد. درویش اذن داد که او وارد شود و از وی پذیرایی به عمل آورد. میر به درویش گفت: قرار بود اگر به جایی رسیدی، سه حاجت مرا بر آورده کنی. یکی از سه حاجت من اسبِ سواری پادشاه است، درویش عذر آورد. میر گفت: حاجت دوم من، آن کنیزی است که مورد علاقه‌‌ی شماست و حاجت سومم آن گوهر پر قیمت است. درویش آن دو را نیز عذر آورد. میر به درویش گفت: تو از دنیا گذشته‌ای؟!! کشکت را بساب که شب بدون شام نمانیم! درویش به خود آمد و دید مشغول ساییدن کشک است. 🌹 📙کتاب سوخته، (زندگینامه مرحوم ایت الله انصاری) [با اندکی تلخیص] •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
👌 گفتن بسم لله بر سر سفره ✨ ❤ پیامبر گرامی اسلام صلےالله علیه وآله: هرگاه سفره پهن مى‏ شود، چهار هزار فرشته در اطراف آن گرد مى ‏آيند. چون بنده بگويد: «بسم اللّه‏» فرشتگان مى ‏گويند: «خداوند، به غذايتان بركت دهد!» سپس به شيطان مى‏ گويند: «اى فاسق! بيرون شو. تو بر آنان، راه تسلّط ندارى». 📚 كافى ج6 ، ص292 ، ح1 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
در سال 144 هجری قمری که منصور دوانیقی برای حج به مکه آمد؛ در دارالندوه منزل کرد. او آخرهای شب برای طواف می‌آمد، به طوری که کسی او را نمی شناخت و پس از نماز صبح با همراهان خود به منزل برمی گشت. شبی مشغول طواف بود، شنید یک نفر چنین راز و نیاز می‌کند: خدایا! به تو شکایت می‌کنیم از ظلمی که در زمین پدید آمده و نیز از فاصله ای که بین حق و صاحبان آن به واسطه ی ستمگری پیدا شده است. منصور که کاملا گوش می‌داد به آن مرد گفت: این چه سخنی است که از تو می‌شنوم؟ گوینده گفت: اگر مرا امان دهی تو را از کارها آگاه می‌کنم. منصور او را امان داد. مرد گفت: خداوند تو را نگهبان مسلمانان قرار داده؛ اما تو بر در بارگاه دربانهایی گذاشته ای که نمی گذارند مردم حاجت خود را عرض کنند، وزیرها و کارکنان خیانتکار نیز بسیار شده اند؛ از این رو مملکت پر از ظلم و فساد گردیده، من گاهی به چین مسافرت می‌کردم، در آن جا وزیری بود که نعمت شنوایی اش را از دست داد، به همین دلیل هر روز گریه می‌کرد، وزیران سبب اندوه او را سؤال کردند، گفت: برای از دست دادن نیروی شنوایی‌ام گریه نمی کنم، متأثرم که بعد از این نوای ستمدیدگان را بر در سرای خود نخواهم شنید؛ ولی باز اگر گوشم نمی شنود چشمم بینا است و می‌توانم درد مظلومان را ببینم. دستور داد هیچ کس لباس قرمز نپوشد مگر شخصی که ستمی دیده و شکایت دارد. هر روز نزدیک ظهر بر فیلی سوار می‌شد و داخل شهر گردش می‌کرد تا اگر ستمدیده ای هست او را با چشم ببیند. این پادشاه به خدا اعتقاد نداشت؛ ولی رعیت نوازی اش بیشتر از حرص و آزش بود؛ اما تو که به خدا ایمان داری و پسر عموی پیامبری حرص خود را بر آسایش مسلمانان مقدم میداری. منصور سخت گریه کرد و گفت: کاش به وجود نیامده بودم. آن گاه درخواست چاره کرد. آن مرد جواب داد: باید دانشمندان برجسته و پرهیزکار را امتیاز دهی و احترام نمایی. منصور گفت: این دسته از من فراری اند، پاسخ داد: می‌ترسند تو آنها را در روش ستم خود شریک کنی؛ اما اگر در بارگاه خود را برای رسیدگی به خواسته‌های مردم مستمند باز کنی، دربانان را که مانع عرض حاجت مردم می‌شوند برکنار کنی، از راه حل برای زندگی خود استفاده نمایی و داد مظلومان را بدهی، من ضمانت می‌کنم همان‌هایی که اکنون از تو فراری اند به سویت برگردند و تو را در کارها کمک کنند. منصور گفت: خدایا! مرا توفیق ده تا به آنچه این مرد می‌گوید عمل کنم، بعد از ادای نماز صبح دستور داد او را بیاورند. هر چه جست و جو کردند مرد ناشناس پیدا نشد. گفته اند: گوینده ی این سخنان حضرت خضر (ع) بوده است. 📙پند تاریخ 3/ 192-190. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
روزی شعبی، حجاج را از ظلم و ستم تحذیر و به عدل و داد ترغیب میکرد. حجاج نیز دیناری طلا برداشت، وزن و عیار آن را سنجیده و به دست شعبی داد و گفت: پیش صرافها ببر و از وزن و عیار این دینار سؤال کن. شعبی نزد چندین صراف رفت. هر یک به طمع این که دینار را می‌خواهد به او بفروشد چیزی گفت. یکی می‌گفت: کم عیار است، دیگری می‌گفت: کم وزن است و هر کدام نقصی برای آن قائل می‌شدند. شعبی نزد حجاج آمد و جریان را شرح داد. حجاج گفت: در فلان محله و فلان کوچه خانه ای به این نشان هست، آن جا برو و در بزن. از صاحب خانه وزن و عیار دینار را جویا شو. شعبی رفت و دینار را به صاحب خانه داد، آن مرد نگاه کرد و گفت: از نظر وزن و عیار تمام است چنانچه بخواهی به جایش درهم نقره می‌دهم. پرسید: از حجاج به تو ظلمی رسیده است؟ پاسخ داد: نه، بلکه در زمان او راحت هستم و ظلم دیگران را نیز از من دفع می‌کند. شعبی در شگفت شد، نزد حجاج آمد و گفتار آن مرد را برایش بازگو کرد. حجاج گفت: چون مردم بر یکدیگر ستم روا دارند خداوند کسی را بر آنها مسلط میکند که بر آنها ستم کند. کسی که به احدی ظلم نکند هیچ کس بر او ستم نخواهد کرد. اگر این طایفه با خدای خود راست بودند و شرط بندگی را به جا می‌آوردند هرگز به رنجانیدن آنها موفق نمی شوم. ای دریده پوستین یوسفان گرگ برخیزی از آن خواب گران 📙پند تاریخ 3/ 157 - 158 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃 همرنگ جماعت شدن از ديدگاه قرآن خیلی ها برای توجیه کارهاشون میگن که: خب همه انجام میدن این جمله که اگر نمی خوای رسوا بشی همرنگ جماعت باش با قرآن منافات داره این آیه زیبا رو بخونید: سوره مبارکه الأنعام آیه 116 وَإِن تُطِع أَكثَرَ مَن فِي الأَرضِ يُضِلّوكَ عَن سَبيلِ اللَّهِ ۚ إِن يَتَّبِعونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِن هُم إِلّا يَخرُصونَ اگر از بیشتر کسانی که در روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه می کنند؛ (زیرا) آنها تنها از گمان پیروی می‌نمایند، و تخمین و حدس (واهی) می‌زنند. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
! روزی معاویه از عقیل بن ابی طالب داستان حدیده ی مُحماة (آهن گداخته) را پرسید و از عقیل خواستار یادآوری خاطرات گذشته راجع به برادرش علی (ع) و عدالت و دادگری اش شد. عقیل پس از نقل قضیه ای گفت: روزی وضع زندگی من خیلی آشفته شد و به تنگ دستی سختی دچار شدم، خدمت برادرم علی رفته، از او درخواست کمکی کردم *، اما به منظورم نرسیدم. پس از آن بچه‌های خود را جمع کردم و در حالی که آثار گرسنگی شدید و بی تابی از ظاهرشان پیدا بود نزد او بردم، باز تقاضای کمک کردم، فرمود: امشب بیا. شبانگاه با یکی از بچه‌ها نزد او رفتم. به پسرم گفت: تو برگردد. آن گاه فرمود: جلو بیا تا آن را به تو بدهم. من از شدت تنگدستی و حرصی که داشتم خیال کردم کیسه ی دیناری به من خواهد داد، همین که دست دراز کردم دستم به آهنی گداخته خورد و مانند گاو نری در دست قصاب، ناله کردم. فرمود: عقیل! مادرت به عزایت بنشیند، این همه ناراحتی تو از آهنی است که به آتش دنیا افروخته شده، چه خواهد گذشت بر من و تو اگر در زنجیرهای آتشین جهنم بسته شویم، سپس این آیه را خواند: «إِذِ الْأَغْلَالُ فِی أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلَاسِلُ یُسْحَبُونَ »، پس از آن فرمود: عقیل! اگر بیشتر از حقی که خدا برایت معین کرده بخواهی همین آهن گداخته خواهد بود، به خانه ات برگرد، فایده ای ندارد. معاویه از شنیدن گفتار عقیل تعجب کرد و گفت: هرگز زنان دیگر مانند علی را نخواهند زایید. *بنا به فرمایش امام علی (ع) در نهج البلاغه، عقیل یک مَن آرد از بیت المال می‌خواست. 📙نهج البلاغه / خطبه ی 215. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
؟ روزی مالک اشتر خدمت علی (علیه السلام) مشرف شد و عرض کرد: یا امیر مؤمنان؛ جنگ جمل را به پایان رساندیم و با مردم بصره و کوفه بر شامی‌ها در جنگ صفین پیروز شدیم. آن زمان رأی آنها یکی بود، اکنون به خاطر این که شما در تقسیم بیت المال به عدالت رفتار می‌کنید و عرب و عجم در نظر شما یکسان هستند، مردم برای رسیدن به آروزهای خود به سوی معاویه می‌روند. آنها بیشتر خواستار دنیایند. حضرت علی (ع) فرمود: با این که روشم این است باز می‌ترسم کوچک ترین کوتاهی یا ذره ای انحراف از من سر زده باشد؛ اما پراکنده شدن مردم خدا میداند برای این نیست که ستمی از طرف من دیده اند یا شخص عادلی را پیدا کرده به سوی او می‌روند، آنها فقط برای رسیدن به پیرایه‌های دنیای فانی، از حقیقت برگشته روی به باطل می‌آورند. آنها در روز قیامت مورد پرسش قرار خواهند گرفت که آیا شما برای دین عمل می‌کردید یا دنیا؟ من هرگز حق کسی را به دیگری نخواهم داد و به وسیله ی مال مردم نصرت نمیجویم. 📙پند تاریخ 201/3 -202 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💖 همیشه کسی وجود خواهد داشت که سر راهتان سنگ پرتاب کند، این به شما بستگی دارد که با آن سنگها چه می سازید، پل یا دیوار؟ یادتان باشد شما معمار زندگی تان هستید… •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 میزان عجیب علاقه خدا به ما ┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 💠 آیت الله ناصری دولت آبادی •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
ائمه هدی علیهم السلام افرادی دارای طبع بلند و صفای باطن بودند و به هیچ وجه روحیه کینه توزی نداشتند. در این رابطه به داستان زیر توجه کنید: پس از جنگ جمل، جمعی از سران سپاه دشمن، مانند مروان و... که بی نهایت با امام علی دشمنی کردند، در جلسه ای گرد هم آمدند و به بررسی اوضاع پرداختند. یکی از آنها گفت: سوگند به خدا ما به این مرد امام علی (ع) ظلم کردیم و بیعت او را بدون عذر موجهی شکستیم. به خدا سوگند برای ما آشکار شد که بعد از رسول خدا (ص) روش هیچ کس مانند روش آن حضرت نیک نبود. عفو و بخشش او نیز بعد از رسول خدا (ص) بی نظیر بوده است. برخیزید به حضورش برویم و از اعمال بد خود عذرخواهی کنیم تا ما را ببخشد. آن گروه برخاستند و در خانه ی امام علی نشستند. امام علی (ع) به آنها فرمود: خوب توجه کنید. من بشری مانند شما هستم، با شما سخنی دارم، از من بشنوید، اگر حق بود مرا تصدیق کنید، وگرنه آن را نپذیرید. شما را سوگند به خدا، آیا میدانید هنگامی که رسول خدا (ص) رحلت کرد، من نزدیک ترین و بهترین شخص به او و بهترین شخص نسبت به مردم بودم؟ حاضران گفتند: آری تصدیق میکنیم! امام علی (ع) فرمود: شما از من روی گرداندید و با دیگری بیعت کردید. من به خاطر حفظ وحدت مسلمانان تحمل کردم. سپس مقام خلافت به دیگری رسید. باز هم تحمل کردم با این که می‌دانستید من نزدیک ترین و بهترین مردم به خدا و رسولش بودم. صبر کردم تا او کشته شد و مرا یکی از شش نفر قرار داد. باز تحمل کردم و به اختلاف مسلمانان دامن نزدم، اکنون نزد من آمدید و با من بیعت کردید، چنان که با ابوبکر و عمر بیعت کردید. شما نسبت به بیعت آنها وفا کردید؛ ولی بیعت مرا شکستید. چه شد که بیعت أنها را نشکستید؛ ولی بیعت مرا شکستید؟ حاضران - که سخت شرمنده شده بودند. عرض کردند: یا أمیر المؤمنین! شما مانند بنده ی صالح خدا، حضرت یوسف (ع) باش که به برادرانش فرمود: «امروز ملامتی بر شما نیست؛ خداوند شما را می‌بخشد و او مهربان ترین مهربانان است. » امام علی (ع) با کمال بزرگواری و صفای باطن به آنها فرمود: امروز ملامتی بر شما نیست. سپس فرمود: میان شما مردی است اشاره به مروان که اگر با دستش با من بیعت کند، با پایش آن را می‌شکند! 📙فراز‌های برجسته از سیره ی امامان شیعه 2/ 152. 150 ؛ به نقل از: الامام علی بن ابی طالب، من حبه عنوان الصحیفه /487. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
«باقر» لقب پنجمین اختر فروزان آسمان امامت و ولایت امام محمد بن علی بن الحسین علیهم السلام است. باقر؛ یعنی شکافنده. به آن حضرت باقر العلوم میگفتند؛ یعنی شکافنده ی دانش ها. روزی مردی مسیحی به صورت سخریه و استهزا به آن حضرت گفت: أنت بقر امام بدون آن که از خود ناراحتی نشان دهد، با کمال سادگی و خونسردی فرمود: من بقر نیستم من باقرم. مسیحی گفت: تو پسر زنی هستی که آشپز بود. امام فرمود: شغلش این بود؛ عار و ننگی به شمار نمی آید. مسیحی گفت: مادرت سیاه و بی شرم و بدزبان بود. امام فرمود: اگر این نسبت‌ها که به مادرم میدهی، راست است خداوند او را بیامرزد و از گناهش بگذرد و اگر این نسبتها دروغ است، خداوند از گناه تو بگذرد که دروغ و افترا بستی. این روحیه ی امام (ع) باعث شد آن مرد مسیحی، مسلمان شود. 📙داستان راستان 17/1 ؛ به نقل از: بحار الأنوار 11/ 83 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•