❣فضیلت [وعجل فرجهم]
🌻علامه امینی برای تالیف کتاب گرانقدر #الغدیر در اثبات حقانیت ولایت امام #علی علیه السلام زحمات بسیاری را متحمل شد
،وی در شبانه روز حدود17ساعت مطالعه و کار می کرد،و می گوید که من برای نوشتن الغدیر #10هزار جلد کتاب از
باءبسم اله تا آخر آن راخوانده ام و به 100هزار جلد کتاب #مراجعت_مکرر داشته ام.
وگفته اند:من کسانی را که در صلوات(وعَجَّل فَرَجَهُم)را بگویند در ثواب (کتاب الغدیر)شریک می کنم.🌻🌻
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢فضیلت [وعجل فرجهم]
🌻علامه امینی برای تالیف کتاب گرانقدر #الغدیر در اثبات حقانیت ولایت امام #علی علیه السلام زحمات بسیاری را متحمل شد
وگفته اند:من کسانی را که در صلوات(وعَجَّل فَرَجَهُم)را بگویند در ثواب (کتاب الغدیر)شریک میکنم...
🌸سلامتی وتعجیل درفرج مولاصاحب الزمان عجل الله( ۱۴)مرتبه صلوات با 《عجل فرجهم》 بفرست 🌸
✅کانال استاد دانشمند
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
علامه امینی میفرمود: در یک شب جمعه زائر حرم حضرت #امیرالمؤمنین (علیه السلام) و مشغول زیارت و دعا بودم و از خدا میخواستم به خاطر حضرت امیر (علیه السلام)، کتاب «درر السمطین» که در آن زمان کمیاب بود و در تکمیل مباحث کتاب #الغدیر نیاز داشتم، برای من مهیا کند.
.
در این زمان، یک عرب دهاتی برای زیارت حضرت مشرف شد، و از حضرت میخواست که حاجت او را برآورده کند و گاوش را که مریض بود شفا دهد.
.
یک هفته گذشت و من کتاب را پیدا نکردم، بعد از یک هفته دوباره برای زیارت مشرف شدم. از حُسن اتفاق در وقتی که مشغول زیارت بودم، دیدم همان مرد دهاتی به حرم مشرف شد و از حضرت تشکر مینمود که حاجت او را برآورده کرده!
.
وقتی من کلام آن مرد را شنیدم، محزون شدم، چون دیدم امام حاجت او را برآورده کرده بود، ولی حاجت مرا برآورده نکرده است!
.
خطاب به حضرت گفتم: جواب این مرد دهاتی را دادی و حاجتش را برآورده کردی! و من مدتی است متوسل میشوم به خدا و شما را شفیع قرار میدهم که آن کتاب را برای من مهیا کنید، ولی آن کتاب مهیا نشده؛ آیا من کتاب را برای خودم میخواهم یا به خاطر کتاب شما الغدیر؟
.
گریه کردم، از حرم بیرون آمدم و آن شب از ناراحتی چیزی نخوردم و خوابیدم.
.
در عالم خواب، دیدم مشرف به خدمت حضرت امیر شدهام، حضرت به من فرمود: «آن مرد ضعیفالایمان بود و نمیتوانست صبر کند»،
.
از خواب بیدار شدم و صبح سرسفره بودم که در زده شد. در را باز کردم، دیدم همسایهای که شغلش بنایی بود، داخل شد و سلام کرد، سپس گفت: من خانه جدیدی خریدهام که بزرگتر از این خانه است و بیشتر اساس خانه را به آنجا نقل دادهام، این کتاب را در گوشه خانه پیدا کردم، خانمم گفت: این کتاب به درد شما نمیخورد و شما آن را نمیخوانی، آنرا به همسایهمان شیخ عبدالحسین امینی هدیه کن شاید او استفاده کند. من کتاب را گرفتم و غبارش را پاک کردم، دیدم همان کتاب خطی «درر السمطین» است که دنبالش بودم! در این هنگام بر این نعمت سجده شکر کردم.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•