آیه گرافـی 🇵🇸
●❥ ﷽ ❥● 🌺هم نشینی آیات و تصاویر🌺 🔷وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَىٰ مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُ
پیام ها
1📤- خانواده و #جامعه، مسئول ازدواج افراد بىهمسر است. «وَ أَنْكِحُوا»
2📤- ازدواج در اسلام، امرى #مقدّس و مورد تأكيد است. «وَ أَنْكِحُوا»
3📤- لازم نيست #خواستگارى، از طرف خاصّى باشد، هر يك از طرفين ازدواج مىتوانند #پيشقدم شوند. «وَ أَنْكِحُوا»
4📤- تنها سفارش به ترك #نگاه حرام، كافى نيست، براى #ازدواج جوانان بايد اقدام كرد. «يَغُضُّوا، يَغْضُضْنَ، أَنْكِحُوا»
5📤- زنان بيوه را #همسر دهيد. «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى» ( «ايامى»، شامل آنان نيز مىشود.)
6📤- داشتن #صلاحيّت، شرط ازدواج است. «وَ الصَّالِحِينَ» (يعنى بايد طرفين صلاحيّت اداره زندگى مشترك را داشته باشند.)
7📤- اقدام جامعه براى #عروس و داماد كردن افراد صالح، تشويقى است كه جوانان #لاابالى و هرزه نيز خود را در #مدار صالحان قرار دهند. وَ الصَّالِحِينَ ... (بنا بر اين كه مراد از صلاحيّت، صلاحيّت اخلاقى و مكتبى باشد.)
8📤- در تأمين نيازهاى #جنسى، فرقى ميان انسانها #نيست. (زن، مرد، غلام و كنيز) «مِنْكُمْ، عِبادِكُمْ، إِمائِكُمْ»
🆔 @ayegeraphy❣
آیه گرافـی 🇵🇸
●❥ ﷽ ❥● 🌺هم نشینی آیات و تصاویر🌺 🔷وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَىٰ مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُ
پیام ها
1📤- خانواده و #جامعه، مسئول ازدواج افراد بىهمسر است. «وَ أَنْكِحُوا»
2📤- ازدواج در اسلام، امرى #مقدّس و مورد تأكيد است. «وَ أَنْكِحُوا»
3📤- لازم نيست #خواستگارى، از طرف خاصّى باشد، هر يك از طرفين ازدواج مىتوانند #پيشقدم شوند. «وَ أَنْكِحُوا»
4📤- تنها سفارش به ترك #نگاه حرام، كافى نيست، براى #ازدواج جوانان بايد اقدام كرد. «يَغُضُّوا، يَغْضُضْنَ، أَنْكِحُوا»
5📤- زنان بيوه را #همسر دهيد. «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى» ( «ايامى»، شامل آنان نيز مىشود.)
6📤- داشتن #صلاحيّت، شرط ازدواج است. «وَ الصَّالِحِينَ» (يعنى بايد طرفين صلاحيّت اداره زندگى مشترك را داشته باشند.)
7📤- اقدام جامعه براى #عروس و داماد كردن افراد صالح، تشويقى است كه جوانان #لاابالى و هرزه نيز خود را در #مدار صالحان قرار دهند. وَ الصَّالِحِينَ ... (بنا بر اين كه مراد از صلاحيّت، صلاحيّت اخلاقى و مكتبى باشد.)
8📤- در تأمين نيازهاى #جنسى، فرقى ميان انسانها #نيست. (زن، مرد، غلام و كنيز) «مِنْكُمْ، عِبادِكُمْ، إِمائِكُمْ»
🆔 @ayegeraphy❣
آیه گرافـی 🇵🇸
#رمان_عاشقانه_خاص_پرهیجان♨️📛 به اجبار خانوادم مجبور شدم بیام جلوی در برای بدرقه خواستگار کزاییم همی
#ارش استاد دانشگاه مغرور و سردی که
تن به ازدواج با دختری به اسم #هانا که خانواده برایش انتخاب کرده اند می دهد.
روز #خواستگاری متوجه می شود عروس همان #شاگرد بی نظم و شیطون کلاسش هست. درست #شب ازدواجش می فهمد پای مرد دیگری وسط است.
در حالی که ....
https://eitaa.com/joinchat/302579743C8237e41e2b
تا حالا #رمان #استاد #دانشجویی خوندی😍😍 این یکی #متفاوت تر و #پرهیجان تر از بقیه است رمانی که توجه چهل هزار #خواننده رو به خودش جلب کرده رمان #استاد_دانشجو یه چیز دیگه است نخونی از #دستت رفته👍👍👍
💟جلسه #خواستگاری و #عقد شهید حججی💟
🌹از زبان همسر شهید🌹
#قسمت_چهارم
توی جلسه خواستگاری یک لحظه نگاهم کرد
و معنادار گفت:
"ببینید من توی زندگیم دارم مسیری رو طی می کنم که همه #دل_خوشیم تو این دنیاست.😌 میخواهم ببینم شما میتونید تو این مسیر کمکم کنید؟"🤔
گفتم: "چه مسیری? "😯
گفت: "اول #سعادت بعد هم #شهادت."😇😌
جا خوردم. چند لحظه #سکوت کردم. زبانم برای چند لحظه بند آمد.
ادامه داد: "نگفتید. می تونید کمکم کنید؟"
سرم را انداختم پایین و آرام گفتم: "بله."😌
گفت: "پس مبارکه ان شاءلله."😊
💢#شهید #شهادت #کشته_شدن_در_راه_خدا💢 اینها حرفهای ما بود حرفهای شب خواستگاری مان!
•••••••
سر سفره عقد هم که نشستیم مدام توی گوشم میگفت: "زهرا خانوم، الان هر دعایی بکنیم که خدا اجابت میکنه. 😌 یادت نره یادت نره برای شهادتم دعا کنی. "😊
آخر سر بهش گفتم: "چی میگی محسن?
امشب بهترین شب زندگیمه. دارم به تو میرسم. بیام دعا کنم که شهید بشی?! مگه میتونم?! "😯
اما او دست بردار نبود. 😔
آن شب آنقدر بهم گفت تا بلاخره دلم رضا داد.
همان شب سر سفره عقد دعا کردم خدا #شهادت نصیبش بکند! 🌹🌷
••••••
روز #خرید_عقد مان #روزه بود. بهش گفتم: "آقا محسن، حالا واسه چی امروز روزه گرفتی؟"
.
گفت: "می خواستم مشکلی تو کارمون پیش نیاد می خواستم راحت به هم برسیم. "😍
چقدر این حرفش و این کارش آرامم کرد از هزار #دوستت_دارم هم پیشم بهتر بود. 🤩👌🏻😌
•••••
یک روز پس از عقد مان من را برد #گلزارشهدای نجفآباد،و بعد هم گلزار شهدای اصفهان.
.
سر قبر شهدایی که باهاشان #رفیق بود
من را به آنها معرفی می کرد و می گفت: "ایشان زهرا خانم هستند. خانوممن. ما تازه عقد کرده ایم و... "
شروع میکرد با آنها حرف زدن. انگار که آنها #زنده باشند و روبه رویش نشسته باشند و به حرف هایش گوش بدهد. 😌
•••••••
روز #عروسی ام بود. از آرایشگاه که بیرون آمدم، نشستم توی ماشین محسن. اقوام و آشناها هم با ماشینهایشان آمده بودند عروس کشان. 😍
ما راه افتادیم و آنها هم پشت سرمان آمده اند.
عصر بود. وسط راه محسن لبخندی زد و به من گفت:
"زهرا، میای همه شون رو قال بزاریم؟"
گفتم: "گناه دارن محسن. "😅
گفت: "بابا بیخیال. "
یکدفعه پیچید توی یک فرعی.
چندتا از ماشینها دستمان را خواندند. 😁 آمدن دنبالمان😃
توی شلوغی خیابان ها و ترافیک، #محسن راه باریکی پیدا کرد و از آنجا رفت.
همانها را هم قال گذاشت. 😁👌🏻
#خوشحال_بود قاه داشت میخندید. 🤩
دیگر نزدیکیهای غروب بود داشتن #اذان_مغرب می گفتند.😇
محسن و رو ترمز و ماشین را گوشه خیابان نگه داشت. 😊
حس و حال خاصی پیدا کرده بود. دیگر مثل چند دقیقه قبل #خوشحال_نبود و #نمی_خندید.😢
رو کرد به من گفت: "زهرا الان بهترین موقع برای #دعا کردن بیا برای هم دعا کنیم. "😇
.
بعد گفت: "من دعا می کنم تو آمین بگو خدایا شهادت نصیب من بکن. "
دلم هری ریخت پایین. 😨
اشکام سرازیر شد. مثل شب عقد،دوباره حرف شهادت را پیش کشیده بود.😢
من تازه عروس باید #شب_عروسی هم برای #شهادت شوهرم دعا میکردم‼️
اشک هایم بیشتر بارید.
نگاهم کرد و خندید و گفت:" گریه نکن این همه پول آرایشگاه دادم، داری همش را خراب میکنی. "😅
خودم را جمع و جور کردم.
دلم نیومد دعایش را بدون آمین بگذارم،
گفتم: " ان شاالله به آرزویی که داری برسی.
فقط یک شرط داره. 😌
اگه شهید شدی، باید همیشه پیشم باشی. تو سختی ها و تنهایی ها. باید ولم نکنی. باید مدام حست کنم. قبول؟"😊😌
سرش را تکان داد و گفت: " قبول. "
گفتم: "یه شرط دیگه هم دارم. اگر شهید شدی ،باید سالم برگردی. باید بتونم صورت و چهره را ببینم. " گفت: "باز هم قبول. "😊
نمی دانستم…نمی دانستم این یکی را روی حرفش نمی ایستد و زیر قولش میزند! 😔
#ادامه_دارد...♥️
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
☝️میدونے چرا بعضے از «پسرا» از دختراے #چادرے🖤 خوششون نمیاد ؟😒
✅ چون اون چادر🖤🍃 باعث شده همین بعضے از پسرا به خواسته شون نرسن «چشم چرانے» 😏✌️
❌ وگرنه هیچ پسرے حاضر نیست بره #خواستگارے دخترے ڪه خودش رو راحت به #نمایش میذاره😌
💙پسرا دنبال ڪسے هستن ڪه فقط واسه خودشون باشه نه #عمومے
💞خواهر گلم مواظب باش دلِ مهدیِ فاطمه رو نشکنی🙂
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#شبهات_وهابیت
✍در کتب اهل سنت آمده که علی قصد داشت با «جُوِيريه» دختر #ابوجهل ازدواج کند که موجب ناراحتی فاطمه شد.
به همین خاطر پیامبر فرمود: فاطمه پاره تن من است
در کتاب "صحيح بخاري" حدیث 3110 آمده است که پیامبر(ص) فرمودند: «فاطمة بضعة مني» یعنی: «فاطمه پاره تن من است». سپس به نقل از «مسور بن مخرمه» حدیثی جعلی نوشته است كه: علي(ع) ميخواست «جُوِيريه» دختر ابوجهل را #خواستگاري کند و به اصطلاع عامیانه بر سر حضرت زهرا(س) هوو بياورد که پيامبر(ص) اين سخن را فرمودهاند و منظورشان این بود که: يا علي اگر بخواهي با دختر ابوجهل ازدواج كني بايد دختر مرا #طلاق بدهي!
#پاسخ
✅ طبق شهادت علمای رجال ـ مثل «ابن حجر» در جلد 6 کتاب "العصابة" ، ص 94 ـ «مسور بن مخرمه» در سال دوم هجرت تازه به دنیا آمده بود. بنابراین ـ همانگونه که «ابوعلم» از علمای بزرگ دانشگاه الازهر نیز در ص 170 کتاب "فاطمة الزهراء" نوشته است ـ روایت جعلی خواستگاری علی(ع) از جویریه در سال دوم هجرت بوده است. پس در آن زمان یا «مسور» متولد نشده بود یا در قنداق بوده است!
✅«جُوِيرية» تا سال هشتم هجرت کافر بود و ازدواج با کافر حرام است.
✅این دختر تا زمان حیات پیامبر(ص) ـ سال دهم هجرت ـ اصلا به مدینه نیامد تا این اتفاقات رخ دهد.
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•