eitaa logo
آیه گرافـی 🇵🇸
9.8هزار دنبال‌کننده
28هزار عکس
19.8هزار ویدیو
279 فایل
﷽ آشتی با قرآن به سبک »آیه گرافی« تفسیر مختصر برخی آیات شاخص قرآن و احادیث ناب 🍃قرآن را جهانی معرفی کنیم! تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab 💞حضور شما مایه دلگرمی ماست😊
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂🍃🌸🍂🍃 🍂🌸🍂 🌸 🌹🍃اين در باورهاي مردم، از سفره هاي بسيار مجرب بوده و براي هر نذر و حاجتي از قبيل شفاي بيمار، به سلامت بازگشتن مسافران، خريد خانه، رفتن به زيارت و ... گسترده مي‌شود. 🌹🍃سفره را مي‌توانند در اماکن متبرکه مانند مساجد، حسينيه‌ها و تکايا و يا در منزل خود نذر کنند. نذر سفره در منزل به اين شرط است که از پاکيزه و طاهر بودن تمام اجزاي خانه مطمين باشند. 🌹🍃اگر سفره را در اماکن متبرکه بيندازند، ساده‌تر بوده و تنها نان و خرما بر آن مي‌نهند. ولي اگر در منزل انداخته شود خوراکي‌هاي بيش‌تر و متنوع‌تري همچون نان، پنير، سبزي، خرما، نقل و نبات، آجيل و ديگر خوراکي‌ها در آن قرار مي‌دهند. اما بهتر است که اين سفره به صورت محقرانه انداخته شود. معمولا هسته‌هاي خرما را درمي‌آورند، ولي اگر از قبل اين کار را انجام نداده باشند از افرادي که خرما را مي‌خورند، مي‌خواهند که هسته‌ها را برگردانند تا به آب روان بسپارند و زير دست و پا نيندازند. 🌹🍃معمولا سفره را، در سه نوبت و هر نوبت در يک شب جمعه نذر مي‌کنند. اما مي‌گويند در شب دوشنبه نيز انداختن اين سفره خوب است. 🌹🍃گستردن اين سفره در منزل به اين شکل است که ؛ 🌹🍃خانم‌هاي حاجتمند در اتاقي از خانه که به پاکيزگي آن اطمينان دارند، سفره‌اي پهن کرده و انواع خوراکي‌ها از قبيل نان و پنير و سبزي، خرما که هسته‌هاي آن را درآورده و به آب روان سپرده‌اند، نقل، نبات و آجيل که بيش‌تر شامل کشمش، نخودچي، گردو و توت خشک مي‌باشد را در آن مي‌نهند. 🌹🍃روي سفره را با پارچه‌اي سياه مي‌پوشانند و تا پايان مراسم سفره آن را بر نمي‌دارند تا توجه مهمانان به سفره جلب نشود. آن‌گاه در کنار اين سفره نمادي از يک قبر کوچک را به اين شکل مي‌سازند، که چند آجر يا خشت را روي هم چيده و بر روي آن‌ها شمع روشن مي‌کنند. 🌹🍃در زمان مشخص شده، روضه‌خوان خانم يا آقا که از قبل دعوت شده است و نيز ساير مهمانان وارد اتاق مي‌شوند و دور تا دور سفره مي‌نشينند. زنان حاجت‌مند با ديدن صحنه قبر کوچک شروع به گريستن مي‌کنند و روضه‌خوان نيز روضه و شرح مصيبت حضرت و قساوت و بي رحمي يزيد را مي‌خواند. زنان سر بر آن قبر نهاده و مي‌گريند و او را به روح پدر و جد بزرگوارش سوگند مي‌دهند، که هر چه زودتر مرادشان را برآورده سازد و مي‌گويند، يا حضرت رقيه خاتون، مراد مرا بده 🍃°🌹🍃°🌹🍃°🌹 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
آخہ میگـن هیچڪس نیست ڪہ از ڪربلاشو بخواد و نشہ....! من از خواستم تو ڪہ ڪارت درسته آقا.. رقیه ڪہ براش ڪاری نداره..💚✨ الرزقنا حرم📿 ╔═════ ೋღ پروفــ مذهبی ــایل •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ღೋ ═════╗
😍💖 چند باری من را با خودش برد سر مزار .😍 آن هم با ماشین یا اتوبوس یا مثل این ها. هوندایش شرایط آتیش می کرد و از می کوبید می رفت تا اصفهان.😎 یک ساعت یک ساعت و خوردهای توی راه بودیم به که می‌رسیدیم دو سه متر قبل از مزار حاج احمد می ایستاد.😇 دستش را به سینه می گذاشت، سرش را خم می کرد و به حاج احمد می داد.🤗 بعد آرام آرام می رفت جلو.می نشست کنار قبر. اول یک دل سیر میکرد. بعد می رفت توی عالم خودش انگار دیگر هیچ چیز و هیچ کس را دور و برش نمی دید. عشق میکرد با حاج احمد. کسی اگر نمی دانست که فکر می‌کردم محسن آمده سر قبر بابایش. اصلا نمی فهمیدمش.😳🙄 با خودم می گفتم یعنی چه جور میشود آدم با کسی که توی قبر از بیشتر باشد تا آنهایی که زنده اند و هر روز می بیندشان؟🙄 وقتی هم می خواستیم برگردیم دوباره دستش را به سینه می گذاشت و همانطور عقب می‌آمد انگار که بخواهد از حرم امامزاده‌ای بیرون بیاید. نمی فهمیدمش واقعا نمی فهمیدمش.😞 ♥♥♥♥♥ مسئول بزرگی توی اصفهان بودم یک بار آمد پیشم و گفت: "ببخشید من دوست دارم این هیئت بشم. ممکنه؟"🤩✌🏻 سخت گیری خاصی داشتم روی انتخاب خادمین هیئت هر کسی را قبول نمی‌کردم. اما محسن را که دیدم بلافاصله قبول کردم.😍 و از توی صورتش می‌بارید نیاز به سوال و تحقیق و اینجور چیزها نبود. رو کرد به من و گفت: "ببخشید فقط دو تا تقاضا." گفتم: "بفرمایید."😯 گفت: "لطفاً توی هیئت کارهای و رو به من بدید. بعد هم اینکه من رو بزارید برای کارهای . نمیخوام توی دید باشم." توی تمام کلمات پیدا بود. قبول کردم. ماه که می شد هر شب با ماشینش از نجف آباد می کوبید و می‌آمد اصفهان هیئت.😯 ساعت‌ها خدمت می‌کرد و می ریخت غذا درست می کرد. چای درست میکرد. نظافت می‌کرد. کفش را جفت می کرد. ☺️ یک تنه اندازه 10 نفر کار می‌کرد تا آخر شب ساعت 11 دوازده می نشست توی ماشینش را خسته و کوفته راه افتاد سمت نجف آباد.😶 تا 40 شب کارش همین بود بعضی وقت ها بهش می گفتم: "آقا محسن همه کارهای سنگین رو که تو انجام میدی خیلی داری اذیت میشی."😅 نگاهم میکرد لبخند می زد و می گفت: "حاجی اینا کار نیست که ما برای امام حسین علیه السلام انجام میدیم برای امام حسین علیه السلام فقط باید داد!!!😔 🌺🌺🌺🌺🌺🌺 بعضی موقع ها که توی جمع میرفت سر به سرش می گذاشتند و دستش می انداختند.😒 به خاطر عقایدش،شغلش، ریشش، تیپ و قیافه اش، حزب اللهی بودنش، زیاد رفتنش به گلزار شهدا، ارادتش به . می دانستم توی ذوقش می خورد می دانستم ناراحت می شود اما هیچ نمی گفت به روی خودش نمی آورد به همه آنها می گذاشت به تک تک شان.🤗💚 ΠΠΠΠΠΠΠΠΠΠ بعضی موقع ها کوچولوی یک ساله مان را رو به رویش می نشاند.😌 نگاهی به علی می کرد و بعد شروع می کرد به خواندن و کردن و سینه زدن.😭 تماشایی داشتند. مجلس پدر و پسری. بعضی موقع ها هم نصف شب صدای گریه و مناجاتش می‌آمد.😢 می‌رفتم می‌دیدم نشسته سر اش و دارد برای خودش روضه می خواند. می نشستم کنارش. آنقدر با سوز و گداز روضه می خواند که جگرم آتش می گرفت.😭💚 میگفتم: "محسن، بسته دیگه. طاقت ندارم." روضه حضرت زهرا علیها السلام را که می خواند، دیگر بی تاب بی تاب می شدم. خودش را که نگو،بس که به نام بی بی بود و پای روضه هایش اشک می ریخت و ضجه می زد.😔😭👌🏻 یک شب هم توی خانه سفره حضرت علیهاالسلام انداختیم.💝 فقط خودم و محسن بودیم. پارچه ی پهن کردیم و و و مقداری خوراکی روی آن چیدیم. یک لحظه محسن از خانه بیرون رفت و بعد آمد.🙄 نمی دانم از کجا یک پیدا کرده بود. بوته را گذاشت کنار بقیه چیزها.😔 نشست سر سفره. گلویش را گرفته بود. من هم نشستم کنارش. نگاه کرد به بوته خار. طاقت نیاورد.زد زیر من هم همینطور. دو تا یک دل سیر گریه کردیم.😭😭😭😭😭 ...♥️ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بی‌بی سلام‌الله‌علیها •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
CQACAgQAAx0CVc35HwACx1Vk47JF73CpU1V4ut-xc_xE1Q3d-QACNQ0AAso8GVO48SWQ9n_TFTAE.mp3
3.96M
🔉 🎧 جریان عجیبی از شفابخش بودن روضه حضرت سلام الله علیها. 📚 ستاره درخشان شام، بخش۱۳، حکایت۱. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا در این روزها و شبهای عزیز تو را به آبروی زینب به بي قراری به غیرت به حرمت موی سپید ارباب هر دستي به سوی تو بلند شد ، خالي برنگردان... آمین..🍂 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬روایت تکان دهنده از حاج درباره نحوه به شهادت رسیدن حضرت 🍃 پیشنهاد ویژه برای دانلود ڪانال ڪــربــلا❣👇 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•