eitaa logo
آیه گرافـی 🇵🇸
9.8هزار دنبال‌کننده
28هزار عکس
19.8هزار ویدیو
279 فایل
﷽ آشتی با قرآن به سبک »آیه گرافی« تفسیر مختصر برخی آیات شاخص قرآن و احادیث ناب 🍃قرآن را جهانی معرفی کنیم! تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab 💞حضور شما مایه دلگرمی ماست😊
مشاهده در ایتا
دانلود
(تشرّف خدمت امام عصر ارواحنا فداه)🌹 نام کتاب: یکی از موثّقین نقل می‌کرد: شخص بزرگواری سال 1366 به مکّه مشرّف شدند و در تظاهرات برائت از مشرکین شرکت کرده و از ناحیه سر مضروب شدند و زیر دست و پای مردم افتادند. آن بزرگوار گفت: در آن حال متوجّه به امام عصر - ارواحنا فداه - شدم و در دل خود عرض کردم: آقا جان🌹 من هر سال به عشق ملاقات شما در عرفات به مکّه می‌آیم، ولی امسال هنوز به عرفات نرفته و موفّق به ملاقات شما نشده ام...😔 در همان حال سید بزرگواری را دیدم که مرا از زیر دست و پای مردم بیرون آورد و دست بر سر من کشیده و فرمود: "چیزی نیست." این جمله را هم افزودند: "کسانی که در تظاهرات شرکت کرده اند مورد توجّه ما هستند و کسانی که مضروب گردیده اند پیش ما اجر دارند." بعد از آن، چند قدمی مرا همراه خود برد، ناگهان متوجّه شدم که به بیمارستان رسیده‌ام در آن موقع به من فرمود: "برو خودت را نشان بده." من به بیمارستان رفتم و خودم را نشان دادم آنان به سر من نگاه کردند و گفتند: "چیزی نیست!" در صورتی که موثّق مذکور می‌فرمود: وقتی ایشان به کاروان ما برگشت لباس هایش از خون سرش رنگین شده بود. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
(تشرّف خدمت امام عصر ارواحنا فداه)🌹 نام کتاب: یکی از موثّقین نقل می‌کرد: شخص بزرگواری سال 1366 به مکّه مشرّف شدند و در تظاهرات برائت از مشرکین شرکت کرده و از ناحیه سر مضروب شدند و زیر دست و پای مردم افتادند. آن بزرگوار گفت: در آن حال متوجّه به امام عصر - ارواحنا فداه - شدم و در دل خود عرض کردم: آقا جان🌹 من هر سال به عشق ملاقات شما در عرفات به مکّه می‌آیم، ولی امسال هنوز به عرفات نرفته و موفّق به ملاقات شما نشده ام...😔 در همان حال سید بزرگواری را دیدم که مرا از زیر دست و پای مردم بیرون آورد و دست بر سر من کشیده و فرمود: "چیزی نیست." این جمله را هم افزودند: "کسانی که در تظاهرات شرکت کرده اند مورد توجّه ما هستند و کسانی که مضروب گردیده اند پیش ما اجر دارند." بعد از آن، چند قدمی مرا همراه خود برد، ناگهان متوجّه شدم که به بیمارستان رسیده‌ام در آن موقع به من فرمود: "برو خودت را نشان بده." من به بیمارستان رفتم و خودم را نشان دادم آنان به سر من نگاه کردند و گفتند: "چیزی نیست!" در صورتی که موثّق مذکور می‌فرمود: وقتی ایشان به کاروان ما برگشت لباس هایش از خون سرش رنگین شده بود. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
(تشرّف خدمت امام عصر ارواحنا فداه)🌹 نام کتاب: یکی از موثّقین نقل می‌کرد: شخص بزرگواری سال 1366 به مکّه مشرّف شدند و در تظاهرات برائت از مشرکین شرکت کرده و از ناحیه سر مضروب شدند و زیر دست و پای مردم افتادند. آن بزرگوار گفت: در آن حال متوجّه به امام عصر - ارواحنا فداه - شدم و در دل خود عرض کردم: آقا جان🌹 من هر سال به عشق ملاقات شما در عرفات به مکّه می‌آیم، ولی امسال هنوز به عرفات نرفته و موفّق به ملاقات شما نشده ام...😔 در همان حال سید بزرگواری را دیدم که مرا از زیر دست و پای مردم بیرون آورد و دست بر سر من کشیده و فرمود: "چیزی نیست." این جمله را هم افزودند: "کسانی که در تظاهرات شرکت کرده اند مورد توجّه ما هستند و کسانی که مضروب گردیده اند پیش ما اجر دارند." بعد از آن، چند قدمی مرا همراه خود برد، ناگهان متوجّه شدم که به بیمارستان رسیده‌ام در آن موقع به من فرمود: "برو خودت را نشان بده." من به بیمارستان رفتم و خودم را نشان دادم آنان به سر من نگاه کردند و گفتند: "چیزی نیست!" در صورتی که موثّق مذکور می‌فرمود: وقتی ایشان به کاروان ما برگشت لباس هایش از خون سرش رنگین شده بود. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
(تشرّف خدمت امام عصر ارواحنا فداه)🌹 یکی از موثّقین نقل می‌کرد: شخص بزرگواری سال 1366 به مکّه مشرّف شدند و در تظاهرات برائت از مشرکین شرکت کرده و از ناحیه سر مضروب شدند و زیر دست و پای مردم افتادند. آن بزرگوار گفت: در آن حال متوجّه به امام عصر - ارواحنا فداه - شدم و در دل خود عرض کردم: آقا جان🌹 من هر سال به عشق ملاقات شما در عرفات به مکّه می‌آیم، ولی امسال هنوز به عرفات نرفته و موفّق به ملاقات شما نشده ام...😔 در همان حال سید بزرگواری را دیدم که مرا از زیر دست و پای مردم بیرون آورد و دست بر سر من کشیده و فرمود: "چیزی نیست." این جمله را هم افزودند: "کسانی که در تظاهرات شرکت کرده اند مورد توجّه ما هستند و کسانی که مضروب گردیده اند پیش ما اجر دارند." بعد از آن، چند قدمی مرا همراه خود برد، ناگهان متوجّه شدم که به بیمارستان رسیده‌ام در آن موقع به من فرمود: "برو خودت را نشان بده." من به بیمارستان رفتم و خودم را نشان دادم آنان به سر من نگاه کردند و گفتند: "چیزی نیست!" در صورتی که موثّق مذکور می‌فرمود: وقتی ایشان به کاروان ما برگشت لباس هایش از خون سرش رنگین شده بود. 📙 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•