هدایت شده از گسترده "شما'
#شهیدی که بخاطر ناراحتی
#همسرش پیکر #مفقودشده اش😳😳
را نشان میدهد😭😭
مدتها بعد از #شهادتش در رویایی
#شیرین او را دیدم که در قطار با #دخترم نشسته بودم.
بیرون پنجره، #سیدی_سبزپوش
بود که #نور بر صورتش #احاطه داشت. او مرا محو خود کرده است. کسی در #کنارش ایستاده بود. #نگاهم به او افتاد. خدا می داند
چقدر از دیدنش #خوشحال شدم.
#احمد بود. به من اشاره کرد وگفت:
#ناراحت نباش، من دارم #می_آیم.
فردای آن روز بی #صبرانه منتظر #تعبیر خوابم بودم. ساعت نه صبح از #تهران تماس گرفتند و گفتند....⁉️👇👇
http://eitaa.com/joinchat/338034692Cf72642577b
هدایت شده از ♻💚 تبلیغات عمومی آیه گرافی♻💚
🔴عاقبت عروس فراری از سفره عقد🚷😱
عاقد گفت: براى بار سوم مى پرسم،
عروس خانم وكيلم؟
عروس رفته...عروس رفته بود!
#شيرين سيزده سالش بود؛ وراج و پر هيجان، بلند بلند حرف مى زد و می خنديد خلاصه پر شَر و شور بود; پدرش هم صلاح ديد زودتر شوهرش دهد. #داماد بددل و غيرتى ، گفته بود پرده بكشند دور عروس ، #شيرين هم از شلوغى استفاده كرده بود و چهاردست و پا از زير پرده ، زده بود به چاک. مهمانى بهم ريخت. هر كس از يك طرف دويد دنبال عروس ، همه ريختند توى كوچه، #شيرين را روى.....😰😱
ادامه ماجرا باز شود..............😰
ادامه ماجرا باز شود..............😰
#داماد زيرلب غريد: آدمت میكنمجوجه😱
هدایت شده از 💚 تبلیغات آیه گرافی🍁
🔴عاقبت عروس فراری از سفره عقد🚷😱
عاقد گفت: براى بار سوم مى پرسم،
عروس خانم وكيلم؟
عروس رفته...عروس رفته بود!
#شيرين سيزده سالش بود؛ وراج و پر هيجان، بلند بلند حرف مى زد و می خنديد خلاصه پر شَر و شور بود; پدرش هم صلاح ديد زودتر شوهرش دهد. #داماد بددل و غيرتى ، گفته بود پرده بكشند دور عروس ، #شيرين هم از شلوغى استفاده كرده بود و چهاردست و پا از زير پرده ، زده بود به چاک. مهمانى بهم ريخت. هر كس از يك طرف دويد دنبال عروس ، همه ريختند توى كوچه، #شيرين را روى.....😰😱
ادامه ماجرا باز شود..............😰
ادامه ماجرا باز شود..............😰
#داماد زيرلب غريد: آدمت میكنمجوجه😱
﷽
❀
#حسین_جان
#شیرین تَر اَز این شور
نَدیدیم هـَمہ ی #عـمر
شوری کہ #خدا دَر دلَم
اَفکَندہ #حسین است
#لبیـڪ_یـا_حســـیـن
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•