#کوخ_نشینان_باشرف
دم دمـای غــروب یـک مـرد کُــرد با زن و بچـه اش مانده بـودند وسـط راه . مـن و علی آقا هـم با #تویوتا داشتیم از منطقه برمیگشتیم به شهر ، که چشمش افتاد به قیافه ی لـرزان زن و بچه ای کُرد ، زد رو ترمز و رفت طرف اونا
پرسید کجـا میرید؟ مرد کُرد گفت داریم میریـم کرمانشاه. علی آقـا گفت رانندگی بلـدی؟ مرد کُرد متعجب گـفت: بله بلـدم!
علی دمِ گـوشم گفت سعید بریـم #عقب
مرد کُرد با زن و بچه اش نشستند جلو و ما هم عقب تویوتا، توی سرمای زمستان!
باد و سـرما می پیچید توی عقب تویوتا؛ دوتامـون مچاله شـده بودیم. لجم گرفت وگفتم آخه این آدم رو میشناسی که این جوری بهش اعتماد کردی؟
علی آقا هـم مثل من می لـرزید ، اما توی تاریکی خنـده اش را پنهـان نکرد و گفت:
آره می شناسمش ، اینا دو، سـه تا از اون کـوخ نشینانی هستند که امـام فرمـود به تمـام #کاخ_نشین_ها شـرف دارند . تمام سختیهای ما توی جبهه به خاطر اینهاس. اون شخص شهیدعلی چیت سازیان بود. روحـش شاد . شـادی روح شهدا صلوات
https://eitaa.com/ayegeraphy