✍#نجاتم_دهید!
مرحوم آیت الله حاج میرزا جواد انصاری همدانی میگوید: از یکی از خیابانهای همدان عبور میکردم، دیدم جنازه ای را به سوی قبرستان میبرند و جمعی او را تشییع میکنند، ولی از جنبه ی ملکوتیه او را به سمت یک تاریکی مبهم و عمیقی میبردند و روح مثالی مرد متوفی، بالای جنازه میرفت و پیوسته میخواست فریاد کند که ای خدا! من را نجات بده؛ ولی زبانش به نام خدا جاری نمی شد. آن وقت رو میکرد به مردم و میگفت: ای مردم! من را نجات دهید. نگذارید مرا ببرند؛ ولی صدایش به گوش کسی نمی رسید. من صاحب جنازه را میشناختم، او حاکم ستمگری بود! آیین ظلم، پیشه هر آن ناصواب کرد برداشت تیشه، ریشه ی خود را خراب کرد بنیاد پایه ای چو بر آیین ظلم شد چون آن کسی بود که عمارت بر آب کرد با قوم عاد باد فنا بین، چها نمود خاکی به فرق مردم آتش مآب کرد چون ز آستین عدل برون رفت دست قهر با مردم ثمود چه سوط عذاب کرد ایمن مباش از عمل خود که ناگهان دیدی حساب، صاحب یوم الحساب کرد بر مهلت جهان نبود هیچ اعتماد دیدیم بس که مدت فرصت شتاب کرد رفتی به خواب مست و نترسی که داورت ناگه دعای نیمه شبی مستجاب کرد بسیار دیده ایم که شب خفت مقبلی بیدار گشت و بخت وی، آغاز خواب کرد
📙کرامات علماء / 177.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•