eitaa logo
آیه گرافـی 🇵🇸
9.7هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
20.4هزار ویدیو
280 فایل
﷽ آشتی با قرآن به سبک »آیه گرافی« تفسیر مختصر برخی آیات شاخص قرآن و احادیث ناب 🍃قرآن را جهانی معرفی کنیم! تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab 💞حضور شما مایه دلگرمی ماست😊
مشاهده در ایتا
دانلود
اول سرگذشت شنیدنی بلعم باعور👇👇 🖌بَلعَم باعور (به عبری: בִּלְעָם) که درقرآن دو آیه اشاره به وی داردشخصیتی در داستان‌ها و روایت‌های یهودی و اسلامی است. او را داننده اسم اعظم دانسته‌اند که از این دانش خود سوء استفاده کرد. برخی او را با بلعام بن بعور که داستان آن در فصل 22 سفر اعداد آمده‌است یکی دانسته‌اند. 🌿ماجرای بَلْعم باعورا: ⚡️بلعم باعور در زمان موسی نبی می‌زیست و خداوند او را به مقام مستجاب‌الدعوه رساند تا بتواند با بنی اسرائیل به فلسطین غلبه کند اما آن‌ها او را نفرین کردند و دچار عذاب الهی شدند. ✨شرح داستان: بلعم باعورا از علمای بنی‌اسرائیل بود، و کارش به قدری بالا گرفت که اسم اعظم می‌دانست و دعایش به استجابت می‌رسید. روایت شده: موسی با جمعیتی از بنی‌اسرائیل به فرماندهی یوشع بن نون و کالب بن یوفنا از بیابان تیه بیرون آمده و به سوی شهر (بیت‌المقدس و شام) حرکت کردند، تا آن را فتح کنند و از زیر یوغ حاکمان ستمگر عمالقه خارج سازند. وقتی که به نزدیک شهر رسیدند، حاکمان ظالم نزد بلعم باعورا (عالم معروف بنی‌اسرائیل) رفته و گفتند از موقعیت خود استفاده کن و چون اسم اعظم الهی را می‌دانی، در مورد موسی و بنی‌اسرائیل نفرین کن. بَلْعَم باعورا گفت: «من چگونه در مورد مؤمنانی که پیامبر خدا و فرشتگان، همراهشان هستند، نفرین کنم؟ چنین کاری نخواهم کرد.» 💫آن‌ها بار دیگر نزد بَلْعم باعورا آمدند و تقاضا کردند نفرین کند، او نپذیرفت، سرانجام همسر بلعم باعورا را واسطه قرار دادند، همسر او با نیرنگ و ترفند آنقدر شوهرش را وسوسه کرد، که سرانجام بَلْعم حاضر شد بالای کوهی که مشرف بر بنی‌اسرائیل است برود و آن‌ها را نفرین کند. بَلْعم سوار بر الاغ خود شد تا بالای کوه رود. الاغ پس از اندکی حرکت سینه‌اش را بر زمین می‌نهاد و برنمی‌خاست و حرکت نمی‌کرد، بَلْعم پیاده می‌شد و آنقدر به الاغ می‌زد تا اندکی حرکت می‌نمود. بار سوم همان الاغ به اذن الهی به سخن آمد و به بَلْعم گفت: «وای بر تو ای بَلْعم کجا می‌روی؟ آیا نمی‌دانی فرشتگان از حرکت من جلوگیری می‌کنند.» ✍ادامه دارد... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔥بلعم باعور دوم بَلْعم در عین حال از تصمیم خود منصرف نشد، الاغ را رها کرد و پیاده به بالای کوه رفت، و در آنجا همین که خواست اسم اعظم را به زبان بیاورد و بنی‌اسرائیل را نفرین کند اسم اعظم را فراموش کرد و زبانش وارونه می‌شد به‌طوری‌که قوم خود را نفرین می‌کرد و برای بنی‌اسرائیل دعا می‌نمود. 👈به او گفتند: چرا چنین می‌کنی؟ گفت: «خداوند بر اراده من غالب شده‌است و زبانم را زیر و رو می‌کند.» در این هنگام بَلْعم باعورا به حاکمان ظالم گفت: اکنون دنیا و آخرت من از من گرفته شد، و جز حیله و نیرنگ باقی نمانده‌است. آنگاه چنین دستور داد: «زنان را آراسته و آرایش کنید و کالاهای مختلف به دست آن‌ها بدهید تا به میان بنی‌اسرائیل برای خرید و فروش ببرند، و به زنان سفارش کنید که اگر افراد لشکر موسی خواستند از آن‌ها کامجویی کنند و عمل منافی عفّت انجام دهند، خود را در اختیار آن‌ها بگذارند، اگر یک نفر از لشکر موسی زنا کند، ما بر آن‌ها پیروز خواهیم شد.» آن‌ها دستور بلعم باعورا را اجرا نمودند، زنان آرایش کرده به عنوان خرید و فروش وارد لشکر بنی‌اسرائیل شدند، کار به جایی رسید که «زمری بن شلوم» رئیس قبیله شمعون دست یکی از آن زنان را گرفت و نزد موسی آورد و گفت: «گمان می‌کنم که می‌گویی این زن بر من حرام است، سوگند به خدا از دستور تو اطاعت نمی‌کنم.» 💥آنگاه آن زن را به خیمه خود برد و با او زنا کرد، و این چنین بود که بیماری واگیر طاعون به سراغ بنی‌اسرائیل آمد و همه آن‌ها در خطر مرگ قرار گرفتند. در این هنگام «فنحاص بن عیزار» نوه برادر موسی که رادمردی قوی‌پنجه از امرای لشکر موسی بود از سفر سررسید، به میان قوم آمد و از ماجرای طاعون و علّت آن باخبر شد، به سراغ زمری بن شلوم رفت. هنگامی که او را با زن ناپاک دید، به آن‌ها حمله نموده هر دو را کشت، در این هنگام بیماری طاعون برطرف گردید. در عین حال همین بیماری طاعون بیست هزار نفر از لشکر موسی را کشت. موسی بقیه لشکر را به فرماندهی یوشع بازسازی کرد و به جبهه فرستاد و سرانجام شهرها را یکی پس از دیگری فتح کردند. 🌹در قرآن نام بلعم باعورا صریحاً ذکر نشده، لکن بسیاری از مفسران مضمون آیات ١٧5 و ١٧6 سوره اعراف را دربارهٔ او دانسته‌اند. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
اول 💥قبیله عاد در سرزمین احقاف1بین یمن و عمان، روزگاری متمادی در زندگی سرشار از خوشی و نعمت بسر می بردند. خدا نعمتهای فراوان و بركات زیادی به آنان عطا كرده بود، این قوم در آنجا قناتها حفر كردند، زمین را زراعت و باغهایی ایجا كردند و كاخهایی محكم بنا نمودند. یكی از نعمتهایی كه این قوم از آن برخوردار بودند؛ اندامهایی نیرومند و هیكل هایی تنومند و مقاوم بود. خدا به این ملت نعمتهای فراوانی عطا كرده بود كه كمتر قومی از آن برخوردار بود، ولی این مردم به مبدا آفرینش و بخشنده این نعمتها فكر نكردند تا او را بشناسند و به جای سپاس و حق شناسی خدای یگانه، تنها به این نتیجه رسیدند كه بتهایی را انتخاب و آنها را معبود خویش قرار دهند. آنها در پیشگاه این خدایان تواضع می كردند و صورتهای خود را به خاك می ساییدند. هر گاه به نعمتی دست می یافتند، برای شكرگزاری نزد همین بتها می شتافتند و به هنگام گرفتاری و بیماری از همین موجودات بی جان استمداد و كمك می طلبیدند. ✨هود كه از نظر شرافت خانوادگی و محاسن اخلاق و حلم و بردباری در میان قوم خود ممتاز بود، برای رسالت از میان این قوم بت پرست برگزیده شد، تا امین رسالت و صاحب دعوت خدا باشد، شاید افكار گمراه آنان را به راه راست هدایت كند و فساد اخلاقی ایشان را بر طرف سازد. 💫هودعلیه السلام به وظیفه خود قیام كرد و برای رسالت خویش مهیا گشت و همانند دیگر صاحبان دعوت و شریعت، خود را به سلاح بلاغت، حلم و سعه صدر و پشتكار مسلح كرد. هود با عزمی كه كوهها را منهدم و حلمی كه جاهلین نادان را شكست می داد، بپا خواست و قیام كرد و به مخالفت با بتهایشان پرداخت و عبادتشان را بی فایده و از روی جهل و نادانی دانست. 💫هود علیه السلام به قوم خویش گفت: مردم! این سنگ هایی كه تراشیده اید و آنها را عبادت می كنید و به آن پناه می برید چیست؟ ضرر و نفع این كار كدام است؟ این بتها كه برای شما نفعی ندارند و فسادی را از شما بر طرف نمی سازند، این كار شما علامت كوته فكری و ضعف شان و شخصیت و غفلت شما است. برای شما خدایی است یكتا و شایسته پرستش و پروردگاری است لایق بندگی و خضوع و او همان كسی است كه شما را بوجود آورده و روزی داده است، اوست كه شما را آفریده و روزی شما را از این جهان می برد. اوست كه در روی زمین به شما قدرت داده، زراعت شما را می رویاند و به شما كالبدی نیرومند برای فعالیت روی زمین عطا كرده است و گوسفندان و حیوانات را به شما ارزانی داشته و از عزت و شوكت بر خوردارتان ساخته است. به این خدا ایمان آورید و هوشیار باشید كه چشم از حق نپوشید و با خدای یكتا، عناد و دشمنی نورزید كه در این صورت ممكن است همان عذاب نوح متوجه شما گردد، هنوز از سرگذشت قوم نوح و عذابی كه متوجه آنان شد زمان زیادی نگذشته و شما آن را بخاطر دارید! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💫هود پیامبر سوم افسوس كه وعده ها و پند و اندرزهای تو بعید و غیر معقول است ! ما غیر از زندگی دنیوی و طبیعی چیز دیگری نداریم. ما طبق قوانین طبیعت بوجود می آییم، زندگی می كنیم و می میریم و همه چیز در دست طبیعت است. 💥بعلاوه آن عذابی كه ما را به آن تهدید می كنی و انتظار داری كه ما به آن گرفتار شویم چیست؟ ما گفتار تو را تصدیق نمی كنیم، از عبادت خدایان خود باز نمی گردیم، اگر راست می گویی آنچه ما را به آن تهدید می كنی بیاور و آن عذاب كذایی را بر ما نازل كن. ☄آنگاه كه هودعلیه السلام لجاجت را از گفتارشان و اصرار به مخالفت را از اعمالشان دریافت، ایشان را خطاب كرد و گفت: من خدای خود را گواه می گیرم كه وظیفه خود را انجام دادم و در ابلاغ رسالت خود كوتاهی نكردم. هیچگاه بر اثرترس، دست از كار خود بر نداشتم و در راه این رسالت آسمانی و جهاد مقدس نهایت سعی خود را به خرج دادم. ⚡️من از جمعیت شما باكی ندارم، از غضب شما نمی ترسم، از این به بعد علیه من هر طرح و نقشه ای دارید اجرا كنید و هر آنچه در قدرت دارید بكار گیرید، توكل من به خدایی است كه پروردگار من و شما است. آن خدایی كه زندگی هر جنبده ای در ید قدرت اوست، و پروردگار من بر صراط مستقیم، و حكیم است. 🌪عذاب قوم هود ✨هود علیه السلام به دعوت خود و قوم او به اعراض خود ادامه دادند. تا اینكه مخالفین هود در آسمان، ابر سیاهی را دیدند كه آسمان نیلگون را تاریك ساخت، قوم چشمها را به ابر دوختند و برای دیدار آن شتافتند زیرا مدتی بود كه باران نباریده بود و گفتند: این ابری كه در آسمان است بزودی برای ما باران می آورد. سپس آماده بهره برداری از باران شدند و كشتزارهای خود را مهیای آبیاری نمودند. 💫هود چون وضع قوم را چنین دید، گفت: این سیاهی كه در آسمان می نگرید، ابر رحمت نیست، بلكه باد عذاب است. این همان عذابی است كه برای ارسال آن عجله می كردید. بادی است كه عذابی دردناك و كشنده به همراه دارد. 💥چیزی نگذشت كه طوفانی هولناك شروع به وزیدن كرد و قوم دیدند كه حیوانات و اموال و ابزار آنان كه در بیابان بود، از زمین بلند و به مكانهای دور دستی پرتاب می شود. این حادثه قوم را به وحشت انداخت و ترس و هراس آنان را فرا گرفت و با سرعت به خانه ها پناه بردند و درها را به روی خود بستند. این قوم عذاب زده فكر می كردند كه بدین وسیله می توانند جان خود را حفظ كنند ولی این عذاب، بلایی عمومی و همگانی بود. بادی كه می وزید، رملهای بیابان را با خود می آورد و تا هفت شب و هشت روز بطور متوالیوزش این باد ادامه داشت! و سرانجام قوم مانند تنه نخل خشكیده به خاك هلاكت افتادند، نسل آنان ناپدید و آثارشان بكلی متلاشی و از صفحه تاریخ بر چیده شد. " فراموش نكنید خدای تو هیچ قوم و اهل دیاری را در صورتی كه مصلح و نیكوكار باشند به ظلم هلاك نمی كند". اما در این طوفان عذاب، یاران و پیروان هود به وی پناه بردند و اطراف وی گرد آمدند. باد اطراف آنان می چرخید و رملها را پراكنده می ساخت ولی آنان مطمئن و آسوده خاطر بودند، تا اینكه باد آرام شد و سرزمین آنان به وضع عادی بازگشت و هود و یارانش به حضرموت كوچ كردند و بقیه عمر را در این سرزمین بسر بردند. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•