eitaa logo
آیه گرافـی 🇵🇸
9.8هزار دنبال‌کننده
28هزار عکس
19.8هزار ویدیو
279 فایل
﷽ آشتی با قرآن به سبک »آیه گرافی« تفسیر مختصر برخی آیات شاخص قرآن و احادیث ناب 🍃قرآن را جهانی معرفی کنیم! تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab 💞حضور شما مایه دلگرمی ماست😊
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸مرحوم حاج ملّا آقا جان می گوید:" من یک روز متوسل به حضرت علی اکبر(علیه السلام)، فرزند بزرگ حضرت سید الشهدا (علیه السلام) شده بودم و از آن بزرگوار حاجت می خواستم، قلبم مملو از محبت او بود. 🔸ناگهان دیدم از گوشه اطاق، مثل آنکه فرش می سوزد، دودی بلند شد و این دود، در گوشه اطاق به مقدار حجم یک انسان متراکم گردید. کم کم بالای آن دود، سری شبیه به سر یک انسان متشکّل شد. من متوجه شدم که او یکی از شیاطین است و با من کاری دارد 🔸ناگهان با صدایی شبیه به صدای آهنی که بر آهنی بکشند و بسیار ناراحت کننده بود، به من گفت: 🔸"من یکی از بزرگان جن هستم. می دانم نمی توانی محبت حضرت علی اکبر را از قلبت خارج کنی ولی اگر به زبان هم بگویی من او را دوست نمی دارم، من در خدمت تو قرار می گیرم." 🔸من گفتم " تو که با این اندیشه، مسلمان نیستی و جزو شیاطین هستی و نمی توانی در امور معنوی به من کمک کنی و در امور مادی هم اگر اختیار تمام کره زمین را به من بدهی من یک چنین جمله ای را نمی‌گویم " 🔸او فریادی که دل مرا از جا کند و حالت ضعف به من دست داد کشید و ناپدید شد. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔸مرحوم حاج ملّا آقا جان می گوید:" من یک روز متوسل به حضرت علی اکبر(علیه السلام)، فرزند بزرگ حضرت سید الشهدا (علیه السلام) شده بودم و از آن بزرگوار حاجت می خواستم، قلبم مملو از محبت او بود. 🔸ناگهان دیدم از گوشه اطاق، مثل آنکه فرش می سوزد، دودی بلند شد و این دود، در گوشه اطاق به مقدار حجم یک انسان متراکم گردید. کم کم بالای آن دود، سری شبیه به سر یک انسان متشکّل شد. من متوجه شدم که او یکی از شیاطین است و با من کاری دارد 🔸ناگهان با صدایی شبیه به صدای آهنی که بر آهنی بکشند و بسیار ناراحت کننده بود، به من گفت: 🔸"من یکی از بزرگان جن هستم. می دانم نمی توانی محبت حضرت علی اکبر را از قلبت خارج کنی ولی اگر به زبان هم بگویی من او را دوست نمی دارم، من در خدمت تو قرار می گیرم." 🔸من گفتم " تو که با این اندیشه، مسلمان نیستی و جزو شیاطین هستی و نمی توانی در امور معنوی به من کمک کنی و در امور مادی هم اگر اختیار تمام کره زمین را به من بدهی من یک چنین جمله ای را نمی‌گویم " 🔸او فریادی که دل مرا از جا کند و حالت ضعف به من دست داد کشید و ناپدید شد. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔸مرحوم حاج ملّا آقا جان می گوید:" من یک روز متوسل به حضرت علی اکبر(علیه السلام)، فرزند بزرگ حضرت سید الشهدا (علیه السلام) شده بودم و از آن بزرگوار حاجت می خواستم، قلبم مملو از محبت او بود. 🔸ناگهان دیدم از گوشه اطاق، مثل آنکه فرش می سوزد، دودی بلند شد و این دود، در گوشه اطاق به مقدار حجم یک انسان متراکم گردید. کم کم بالای آن دود، سری شبیه به سر یک انسان متشکّل شد. من متوجه شدم که او یکی از شیاطین است و با من کاری دارد 🔸ناگهان با صدایی شبیه به صدای آهنی که بر آهنی بکشند و بسیار ناراحت کننده بود، به من گفت: 🔸"من یکی از بزرگان جن هستم. می دانم نمی توانی محبت حضرت علی اکبر را از قلبت خارج کنی ولی اگر به زبان هم بگویی من او را دوست نمی دارم، من در خدمت تو قرار می گیرم." 🔸من گفتم " تو که با این اندیشه، مسلمان نیستی و جزو شیاطین هستی و نمی توانی در امور معنوی به من کمک کنی و در امور مادی هم اگر اختیار تمام کره زمین را به من بدهی من یک چنین جمله ای را نمی‌گویم " 🔸او فریادی که دل مرا از جا کند و حالت ضعف به من دست داد کشید و ناپدید شد. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•