«آیهجان»
«من و بعثت مادری»
✍ نویسنده: #فرزانهسادات_حیدری
🔗 شناسهی ایتا: @alaviyehsadat
✏️ گرافیک: #اعظم_مؤمنیان
رفتهبودیم با بچهها بازی کنیم، عین همهی پنجشنبههایی که شیرخوارگاه بازدید عمومی داشت. از در شیرخوارگاه که آمدیم بیرون، تا نشست پشت فرمان، صدای لرزانش را پس زد و گفت: «اگر ده تا بچه هم داشتیم، باز میایم یک بچه هم از اینجا میگیریم!» ما آنروزها ابتدای راه #زندگی_متأهلی بودیم و یادم هست که گریه و ذوق را با هم یکی کرده بودم و گفته بودم: «آره، آره حتما...» آن روز نمیدانستم که مرغ آمین هماندم رد میشود و فقط تکهی آخر دعای همسرم را میشنود!
چندسال بعد که او مصمم بود و من مردد، میگفتم: «همیشه تنهایی تصمیم میگیره، نظر من هم کشک!» روزی سهبار از مزایای فرزندخواندگی میگفت! مثل نسخهپیچهای داروخانه، هر هشت ساعت یک مرتبه، یک قاشق زهر میریخت ته حلقام! بهم بر میخورد! برای آدم خوشبین و #امیدواری مثل من، فرزندخواندگی آخر #ناامیدی از خدا بود. من نمیخواستم ناامید باشم، معجزهی خدا باید که شامل ما هم میشد. وقتی دوستم، همسایهی بلوک نه مجتمعمان، خانم مهرانی همسر رفیق شوهرم، دخترعموی مادرم و چندنفر دیگر را دیدم که از راه دیگری مادر شدهاند و راضی و آرام هستند، سپرم را انداختم! زرهام را درآوردم و شمشیرم را شکستم.
بعد هی رفتیم شیرخوارگاه و آمدیم و حالا نوبت نازکردن قانون بود. سنمان زیر سی بود و سیسالگی سن مبعوثشدن من به مادری بود. حالا نورچشمم که از سهماهگی به آغوشم سنجاق شده، رسیده به بیست ماهگی. کلمهی عمو را تازه یاد گرفته و روزی هزاربار با ناز و ادا و غمزه میگوید عمو و توی دل من و بابا و عموش کیلوکیلو قند آب میکند. هرچیز خوشگلی که برایش میخریم را میگوید خاله خریده! و خالهاش را ذوقمرگ میکند. به پدرم میگوید: «آقاسِدعلی» و بابا تا عرش میرود و دارم فکر میکنم به راه و روش دلبریکردن که خدا روی بستهی نیموجبیهای بندانگشتی گذاشته.
همین ایامی که برای آیهجان دنبال یک سوژه بودم، رسیدم به آیهی سقط: «وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُم إنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْءًا كَبِيرًا» بعد پازل احوالات این روزهایم را کنار هم چیدم و دیدم در روزگاری که #سقط_عمدی جنین از آب خوردن آسانتر است و آدمها عمدتا به بهانهی تنگدستی #قتل_نفس میکنند، همین که مادر زیستی دخترم، جنین توی دلش را نکشته و اجازه داده تا زنده بماند، از او ممنونم... حالا با هر قصد و نیتی که بوده، مهم نیست. دخترم، چشم و چراغ خانهی ما که عزیز دل خاله و عمو و داییهاش هست، اگر معجزهی خدا نیست پس چیست؟
وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْئًا كَبِيرًا
فرزندان خود را از بيم درويشى مكشيد. ما، هم شما را روزى مىدهيم و هم ايشان را. كشتنشان خطاى بزرگى است.
#اسراء_31
#روایت_یک_آیه
🌺 آیهجان: آیههایی که به جان نشستهاند.
@ayehjaan