eitaa logo
این عمار
3.3هزار دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
23.3هزار ویدیو
650 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
۲ این را به اقاجون هم گفته بودم وقتی داشت از مشکلات زندگی با میگفت اقاجون سکوت کرد سرم را گرفت و پیشانیم را بوسید،توی چشم هایم نگاه کرد و گفت:بچه ها بزرگ میشوند ولی ما بزرگتر ها باور نمیکنیم بعد رو ب مامان کرد و گفت: شهلا انقدر بزرگ شده است که بتواند در مورد زندگیش تصمیم بگیرد از این ب بعد کسی ب شهلا کاری نداشته باشد . ایوب گفت: من عصب دستم قطع شده و برای اینکه ب دستم تسلط داشته باشم گاهی دست بند اهنی میبندم عضله بازویم از بین رفته و تا حالا چند بار عملش کرده اند و از جاهای دیگر بدنم ب ان گوشت پیوند زده اند ظاهرش هیچ کدام انها را ک میگفت نشان نمیداد نفس عمیقی کشیدم و گفتم : برادر بلندی اگر قسمت باشد ک شما نابینا بشوید چشم های من میشوند چشم های شما? کمی مکث کرد و ادامه داد: موج انفجار من را گرفته است گاهی به شدت عصبی میشوم،وقت هایی ک عصبانی هستم باید سکوت کنید تا ارام شوم +اگر منظورتان عصبانیت است ک خب من هم عصبی ام? _عصبی بشوم شاید یکی دوتا وسیله بشکنم اینها را میگفت ک بترساندم حتما او هم شایعات را شنیده بود ک بعضی از دختر ها برای گرفتن پناهندگی با جانباز ازدواج میکنند و بعد توی فرودگاه خارج از کشور ولشان میکنند و میرودند گفتم: اما شما این جزئیات را درباره جانبازیتان به خانواده من نگویید من باید از وضعیت شما باخبر میشدم که شدم. گفت: خب حاج خانم نگفتید مهریه تان چیست؟؟ چند لحظه فکر کردم و گفتم: قران سریع گفت: مشکلی نیست. از صدایش معلوم بود ذوق کرده است. گفتم: ولی یک شرط و شروطی دارد! ارام پرسید: چه شرطی؟؟ + نمیگویم یک جلد قرآن! میگویم “ب” بسم الله قرآن تا اخر زندگیمان حکم بین من و شما باشد. اگر اذیتم کنید ،به همان “ب ” بسم الله شکایت میکنم. اما اگر توی زندگی با من خوب باشید، شفاعتتان را به همان “ب” بسم الله میکنم. ساکت بود از کنار نگاهش کردم. سرش پایین بودو فکر میکرد. صورتش سرخ شده بود. ترسانده بودمش. گفتم: انگار قبول نکردید? _ نه قبول میکنم ،فقط یک مساله می ماند! چند لحظه مکث کرد. شهلا؟ موهای تنم سیخ شد. از صفورا شنیده بودم ک زود گرم میگیرد و صمیمی میشود. ولی فکر نمیکردم تا این حد باشد. نه به بار بود و نه به دار ،انوقت من را به اسم کوچکم صدا میزد. این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
۳ پرسیدم: چی؟؟؟؟ _ قضیه برای من کاملا روشن است. من فکر می کنم تو همان همسر مورد نظر من هستی،فقط مانده چهره ات…!? نفس توی سینه ام حبس شد. انگار توی بدنم اتش روشن کرده باشند. ادامه داد: تو حتما قیافه من را دیده ای،اما من… پریدم وسط،حرفش: از در که وارد شدید شاید یک لحظه شما را دیده باشم اما نه انطور ک شما فکر می کنید. _باشد به هر حال من حق دارم چهره ات را ببینم. دست و پایم را گم کرده بودم. تنم خیس عرق بود. و قلبم تند تر از همیشه میزد. حق که داشت. ولی من نمی دانستم چه کاری باید انجام دهم. _ اگر رویت نمی شود ،کاری که میگویم بکن،؛ چشم هایت را ببیند و رو کن به من… خیره به دیوار مانده بودم. دست هایم را به هم فشردم. انگشت هایم یخ کرده بودند. چشم هایم را بستم و به طرفش چرخیدم . چند ثانیه ای گذشت. گفت: خب کافی است. مان باید زودتر تمام می شد. با شهیده و زهرا برگشتیم خانه. خانواده ایوب، تبریز زندگی می کردند و ایوب که زنگ زد تا اجازه بگیرد گفت با خانواده دوستش اقای مدنی می آیند خانه ی ما. از سر شب یک بند میبارید. مامان بزرگترها را دعوت کرده بود تا جلسه رسمی باشد. زنگ در را زدند. اقا جون در راباز کرد ایوب فرمان موتور را گرفته بود و زیر شر شر باران جلوی در ایستاده بود. سلام کرد و آمد تو سر تا پایش خیس شده بود. از اورکتش آب می چکید. آقای مدنی و خانواده اش هم جدا با خانواده اش با ماشین امده بودند. مامان سر و وضع ایوب را که دید گفت بفرمایید این اتاق لباسهایتان را عوض کنید. ایوب دنبال مامان رفت اتاق آقاجون. مامان لباسهای خیسش را گرفت و آورد جلوی بخاری پهن کرد. چند دقیقه بعد ایوب پیژامه و پیراهن اقاجون به تن آمد بیرون و کنار مهمانها نشست و شروع به احوال پرسی کرد. فهمیده بودم این آدم هیچ تعارف و تکلفی ندارد و با این لباسها در جلسه خواستگاری همانقدر راحت و آرام است که با کت و شلوار… این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
۴ حرف ها شروع شد. ایوب خودش را معرفی کرد. کمی از آنچه برای من گفته بود به آقاجون هم گفت. گفت از هر راهی رفته است. بسیج، جهاد و . حالا هم توی کار می کند. صحبت های مردانه که تمام شد، آقاجون به مامان نگاه کرد و سرش را تکان داد که یعنی راضی است. تنها چیزی که مجروحیت ایوب را نشان می داد دست هایش بود. جانبازهایی که آقاجون و مامان دیده بودند، یا روی ویلچر بودند یا دست و پایشان قطع شده بود. از ظاهرشان میشد فهمید زندگی با آنها خیلی سخت است اما از ظاهر ایوب نه مامانم با لبخند من را نگاه کرد، او هم پسندیده بود. سرم را پایین انداختم.❤️ مادر بزرگم در گوشم گفت تو که نمیخواهی جواب رد بدهی؟؟خوشگل نیست که هست، جوان نیست که هست، آن انگشتش هم که توی راه جانتان این طور شده. توکه دوست داری. توی دهانش نمیگشت اسم امام را درست بگوید. هیچ کس نمیدانست من قبلا بله را گفته ام. سرم را آوردم بالا و به مامان نگاه کردم جوابم از چشم هایم معلوم بود. وقتی مهمانها رفتند. هنوز لباس های ایوب خیس بود. و او با همان لباس های راحتی گوشه ی اتاق نشسته بود. گفت: مامان! شما فکر کنید من آن پسرتان هستم که بیست و سه سال پیش گمش کرده بودید. حالا پیدا شدم. اجازه می دهید تا لباسهایم خشک بشود اینجا بمانم؟؟ لپ های مامان گل انداخت و خندید.? ته دلش غنج میرفت برای اینجور آدمها… آقا جون به من اخم کرد. ازچشم من می دید که ایوب نیامده شده عضوی از خانواده ی ما ! چند باری رفت و آ مد و به من چشم غره رفت. کتش را برداشت و در گوش مامان گفت: آخر خواستگار تا این موقع شب خانه مردم می ماند؟؟ در را به هم زد و رفت. صدای استارت ماشین که آمد دلمان آرام شد. می دانستیم چرخی می زند و اعصابش که ارام شد برمی گردد خانه. مامان لباس های ایوب را جلوی بخاری جا به جا کرد. اینها هنوز خشک نشده اند، شهلا بیا شام را پهن کنیم. بعد از شام ایوب پرسید: الان در خوابگاه جهاد بسته است ،من شب کجا بروم؟؟ مامان لبخندی زد و گفت؛خب همین جا بمان. پسرم،فردا صبح هم لباس هایت خشک شده اند، در جهاد هم باز شده است. یک دفعه صدای در آمد. اقا جون بود. این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
۵ صدای در امد. آقا جون بود. ایوب بلند شد و سلام کرد. چشم های آقاجون گرد شد. آمد توی اتاق و به مامان گفت: این چرا هنوز نرفته می دانید ساعت چند است؟؟ از دوازده هم گذشته بود. مامان انگشتش را روی بینیش گذاشت: “اولا این بنده ی خدا است. دوما اینجا غریب است، نه کسی را دارد نه جایی را ،کجا نصف شب برود؟؟ مامان رخت خواب آقاجون را پهن کرد. پتو و بالش هم برای ایوب گذاشت. ایوب آن ها را گرفت و برد کنار آقاجون و همان جا خوابید. سر سجاده نشسته بودم و فکر می کردم. یک هفته گذشته بود و منتظرش بودم. قرار گذاشته بود دوباره بیایند خانه ما و این بار به سفارش آقاجون با خوانواده اش. توی این هفته باز هم عمل جراحی دست داشت و بیمارستان بستری بود. صدای زنگ در آمد. همسایه بود. گفت: تلفن با من کار دارد. ما تلفن نداشتیم و کسی با ما کار داشت، با منزل اکرم خانم تماس می گرفت. چادرم را سرم کردم و دنبالش رفتم. پشت تلفن صفورا بود. گفت: شهلا چطوری بگویم، انگار که اقای بلندی منصرف شده اند. یخ کردم. بلند و کش دار پرسیدم چی؟!؟؟؟ + مثل اینکه به هم حرف هایی زده اید، که من درست نمی دانم. دهانم باز مانده بود. در جلسه رسمی به هم بله گفته بودیم. آن وقت به همین راحتی منصرف شده بود؟ مگر به هم چه گفته بودیم؟ خداحافظی کردم و آمدم خانه. نشستم سر سجاده، ذهنم شلوغ بود و روی هیچ چیز تمرکز نداشتم. آمده بود خانه، شده بود پسر گمشده ی مامان ! آن وقت… مامان پرسید کی بود پای تلفن که به هم ریختی؟؟ گفتم: صفورا بود، گفت آقای بلندی منصرف شده است . قیافه ی هاج و واج مامان را که دیدم، همان چیزی که خودم نفهمیده بودم را تکرار کردم. “چه می دانم انگار به خاطر حرف هایمان بوده.” یاد کار صبحم که می افتم شرمنده میشوم. می دانستم از عملش گذشته و می تواند حرف بزند. با مهناز دختر داییم رفتیم تلفن عمومی. شماره ی بیمارستان را گرفتم و گوشی را دادم دست مهناز، و گوشم را چسباندم به آن خودم خجالت میکشیدم حرف بزنم. مهناز سلام کرد. پرستار بخش گفت: با کی کار دارید؟؟ مهناز گفت: با آقای بلندی ایوب بلندی، صبح عمل داشتند. پرستار با طعنه پرسید: شمااا؟؟ خشکمان زد. مهناز توی چشم هایم نگاه کرد، شانه ام را بالا انداختم. من و من کرد و گفت از فامیل هایشان هستیم. پرستار رفت. صدای لخ لخ دمپایی آمد. بعد ایوب گوشی را برداشت بله؟؟! گوشی را از دست مهناز گرفتم و گذاشتم سر جایش. رنگ هر دویمان پریده بود و قلبمان تند تند میزد. این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
| بِسم‌رَبّ‌ِالاُم‌اَبیها | باآنڪه‌حسین‌است‌،پناهِ‌دوجهان اوخودبه‌پناهِ‌مادرش‌ صدایش‌بوۍملڪوٺ‌می‌داد و این‌شدرسـم‌همیشگۍڪـه بـادیـگرطلبه‌هادراوقـاٺ‌فراغتـشان نـوارهـای مداحی اش‌رامی گذاشتند وگــوش‌مـۍدادنـد. :آمــده‌بــودتــاسـری به‌شاگردانـش بـزند،نوای سوزناڪ‌محـمدرضا درحـالی ڪه‌ ائـمه(ع)رامۍخواند،فـضاۍحجره راپـرڪـرد،اسـتادنـام‌مـداح راسـوال‌ڪرد؛ شـهـیدنواب‌گفٺ: او«تـورجی‌زاده‌»اسـٺ. اسـتادمـڪـثی ڪرده‌وفـرمــود: ایــشـان(درعـشـق‌خـدا)سـوخته‌است، اوقبل‌از سوخته‌بوده‌است. (س) اولـیـن‌جـمـلـه‌ای بودڪـه‌بـالای سنـگ‌مزاراوحـڪ‌شـده است. . وقـتی هـم‌ڪـه‌شـهـیدشــد‌ تـرکش‌بـه‌پــهلـووبـازویاواصـابـٺ‌ڪرده‌بـود! این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
سجاد عباس زاده شهیدی هست که نه پدر شهیدش را دید و نه پسرش را. 🍃⚘🍃 دو ماه بعد از پدرش متولد شد و پسرش هم دو ماه بعد از متولد شد. 🍃⚘🍃 سرانجام ایشان هم در سال ۱۳۹۰ در رزمایش گردان حسین (ع) لرستان در شهرستان پلدختر بر اثر انفجار به آرزویکه همانا بود رسید و به پدر شهیدش⚘پیوست. در این رزمایش ، در حال خنثی سازی گلوله های عمل نکرده بود که انفجار صورت گرفت. وقتی بالای سرش رسیدند در حالی بود که یک دست ایشان قطع شده بود و غرق به خون بود وفقط ذکر حسین (ع)🍃⚘🍃 می گفت و با اربا اربا خدمت ارباب بی کفن رسید. شهید سجاد عباس زاده در گلزار شهدای خرم آباد کنار مزار پدر شهیدش حسن عباس زاده.⚘ این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
دو نفر ما خادم حرم حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) بودیم. دفعه آخر که برای رفتیم حرم، وقتی برمی‌گشتیم، گفت دفعات قبلی خودم کار را خراب کردم عزیز❗️ گفتم:چرا⁉️ گفت:《چون همیشه خداحافظی می‌گفتم یا حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) من را ماهی قرض بده تا برای حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) نوکری کنم. ولی این‌بار از حضرت خواستم من را ببخشد به حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها).》 من هم خندیدیم و گفتم: "خب چه فرقی کرد" گفت:《اینها دریای کرم هستند چیزی را که ببخشند دیگر پس نمی‌گیرند.》 راوی: این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
🙎🏻 دختره، چادر سرش میکنه، مُحَجّبه است... ❌ ولی با نامحرم در ارتباطه... ❌ و پسرِ نامحرمِ فضای مجازی رو «داداشی» خطاب میکنه😒... 🙎🏻‍♂ پسره، هیات میره،عزاداری میکنه ❌ ولی با ناموسِ مردم چت میکنه... ❌ و حریمِ نامحرم رو تو فضای مجازی رعایت نمیکنه... 📣📣...️قرآن داره صدا میزنه:↶ 🕋 فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ (تکویر/۲۶) 💢️ کجا دارید میرید؟؟ ⛔️️ از تنهایی در میایی؟! ⛔️️ رفیق میخوای؟! اخه به چه قیمتی؟ عزیزه من چرا ارامشتو بهم میریزی؟ همونطور که گفتیم کسی با نامحرم رابطه داره مثل این میمونه که یه اره برقی روشنو گرفته سمته جسم و روحش(همونقدر داغون میکنه خودشو) هیچی ارزش اینو نداره که بخاطرش از خدا دور بشی باور کن هیییییچی 😱 میدونستی یکی از حسرتهای اهل جهنّم، همین دوستی‌هاست؟!👇️ 💥 به خاطر بیاور روزی را که، گنهکار دست خود را از شدّت حسرت به دندان می‌گزد، و می‌گوید: 💢 «ای وای بر من، کاش فلانی را بعنوان دوست خود انتخاب نکرده بودم!» فرقان:۲۷،۲۸ حالا این دوست می‌تونه: ✔️ همکلاسیت...👩‍🎓👨‍🎓 ✔️ همسایه‌ات...👥 ✔️ همون نامحرمِ فضای مجازی باشه... توبه کن تا دیر نشده نگران نباش خدا مراقبته😊 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
💢 چرا باید جوان مومن انقلابي قدرت داشته باشد؟ ❇️ جامعه‌ای که خود را ملزم به درباره‌ی پدیده‌های سیاسی می‌داند، نحوه‌ی صحیح تفکّر‌ در مورد این پدیده‌ها نیز برایش مهم خواهد بود؛ زیرا بر پایه‌ی تحلیلِ پدیده‌های سیاسی و اجتماعی است که انسان به قضاوت می‌‌نشیند، تصمیم می‌گیرد و عمل می‌کند. ✍️ مقام معظم رهبري: ⚜️ اگر ملّتی قدرت تحلیل خودش را از دست بدهد، فریب و شکست خواهد خورد. اصحاب امام حسن، قدرت تحلیل نداشتند؛ نمی‌توانستند بفهمند که قضیه چیست و چه دارد می‌گذرد. ⚜️اصحاب امیرالمؤمنین، آنهایی که دل او را خون کردند، همه مغرض نبودند، اما خیلی از آنها -مثل خوارج- قدرت تحلیل نداشتند. قدرت تحلیل خوارج ضعیف بود. ⚜️امیرالمؤمنین می‌فرمود: «و لا یحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر» (نهج البلاغه: خطبه ۳۷۱)؛ اوّل، بصیرت، هوشمندی، بینایی، قدرت فهم و تحلیل، و بعد صبر و مقاومت و ایستادگی.» (۷۰/۱/۲۶) 📌 با مجموعه عکس نوشته هاي روش تحليل سياسي در کانال معيار، با ما همراه باشيد. (1) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
❓سوال: بازار و اقتصاد به صورت کامل رها شده است واین بدیهی است که دولت هیچ اقدامی برای کنترل بازارانجام نمی دهد. دستگاه های نظارتی مثل شورای عالی امنیت ملی و شورای نگهبان چرا هیچگونه اقدامی نمی کنند؟ ✅پاسخ به این پرسش دو وجه دارد. یک وجه مبتنی بر و وجه دیگر مبتنی بر . 🔺از نظر : 🔹شورای نگهبان هیچ نقش و وظیفه ای در رسیدگی به بازار و اقتصاد و امثال آنها ندارد. 🔹بر همین مبنا شورای نگهبان هیچ ابزار قانونی نیز برای دخالت در روندهای اقتصادی ندارد و بدون داشتن وظایف قانونی و ابزار نهادی طبعا هیچ امکانی برای کنترل بازار یا دخالت در بازار انجام نمی دهد و اساسا دخالت شورای نگهبان در کنترل بازار منطق عقلی نیز ندارد. 🔹اما از نظر وظایف نهادی امکان ورود به این موضوع را دارد. کما اینکه در دولت قبل ستاد تدابیر ویژه اقتصادی زیر نظر شورای عالی امنیت ملی موضوعات اساسی مربوط به تحریم ها و اداره کشور را مدیریت می کرد و تصمیمات آن در حکم قانون تلقی میشد. 🔶 اما در این باره دو نکته وجود دارد. 🔹نخست آنکه در ترکیب شورای عالی امنیت ملی اکثریت با دولت است وعملا دولت در این شورا نیز دست برتر را دارد. 🔹 نکته دوم ان است که با تشکیل شورای عالی هماهنگی سران قوا عملا اختیارات شورای عالی امنیت ملی به شورای سران قوا منتقل شده و با توجه به اینکه دبیرخانه شورای عالی سران قوا به طور کامل در اختیار دولت و شخص نهاوندیان است، عمال شورای عالی امنیت ملی از فرآیند تصمیم گیری در حوزه اقتصاد حذف شده است. 🔺اما این پرسش نیز آن است که با توجه به اینکه همه مبادی اقتصادی اعم از: ارز، بانک مرکزی،وزارتخانه ها، تنظیم بازار و امثال آنها در اختیار دولت است، دولت عملا به هیچ نهادی حتی مجلس اجازه ورود و مداخله نمی دهد و هر طرحی را که از خارج از دولت برای کنترل اقتصاد طراحی شده باشد یا اساسا اجرا نمی کند یا به گونه ای اجرا می کند که با شکست مطلق مواجه شود. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🔰مهمترین اخبارهاویادداشت هاامروزاول آبان https://basirat.ir/ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
❓چرا استیضاح روحانی غلط است؟دکترحامدرحیم پور حرف استیضاح روحانی ماه‌هاست که سر زبان ها افتاده است. این گمانه از همان ابتدای کار مجلس یازدهم تقویت شد اما مخالفت بخشی از نمایندگان و هیئت رئیسه، این بحث را تاکنون بی سرانجام گذاشته است هرچند گزارش ها و شنیده ها از پیگیری جدی این موضوع از سوی برخی حامیان این استیضاح حکایت می کند.همین ابتدا باید تصریح کرد که دولت نه تنها عملکرد قابل دفاعی ندارد بلکه بسیاری از صاحب نظران  عمده مشکلات  موجود را  نتیجه بی عملی و بی تدبیری  دولت می دانند اما آیا استیضاح و برکناری رئیس جمهور این مشکلات را یک شبه حل خواهد کرد؟ یا اساسا برای استیضاح کنندگان فقط برکناری مهم است و به وقایع بعد از آن کاری ندارند؟  دو روز قبل  عضو هیئت رئیسه مجلس به تفصیل دلیل مخالفت با این درخواست را اعلام کرد. دلایلی که به نظر از بی فایده بودن انجام استیضاح حکایت می کند. به گفته امیر آبادی « اگر الان استیضاح رئیس جمهور را شروع کنیم، روند آن حدود دو ماه طول می‌کشد و به ماه دهم سال می‌رسیم، بعد از آن نیز معاون اول رئیس جمهور به مدت سه ماه رئیس دولت می‌شود و بعد ازآن هم به تعطیلات عید می‌رسیم و اندکی بعد نیز مهلت کارِ دولت تمام می‌شود؛ بنابراین ما در مجلس به این نتیجه رسیده‌ایم که استیضاح انجام نشود.» به عبارتی آن چه از انجام این استیضاح در صورت رای آوردن و برکناری رئیس جمهور حاصل می شود، عملا بلاتکلیفی امور کشور  و از دست رفتن  زمان  خواهد بود اما شنیده ها و خبر ها حاکی از این است که موضوع استیضاح رئیس جمهور منتفی نشده و همچنان از سوی عده ای در بیرون و داخل مجلس پیگیری می شود. این در حالی است که مشی رهبرحکیم انقلاب درباره دولت ها این بوده که فعالیت دولت تا روز آخر ادامه یابد. جالب آن که این نهی مربوط به این دولت  نیست و ایشان درتاریخ 5 بهمن 83 در نامه ای خطاب به رئیس وقت مجلس  حتی درباره استیضاح یکی از وزیران با اشاره به بی فایده بودن این کار  و تاکید بر استفاده مجلس ازهمه ابزار های نظارتی  خود تصریح کرده بودند: «در شرایط کنونی که ماه های آخر ماموریت خطیر دولت در حال سپری شدن است، استیضاح وزیران هیچ سودی برای کشور و دستگاه های مسئول ندارد و متقابلا زیان های محتمل آن بسیار و خطرات آن هشدار دهنده است. البته مجلس موظف است که از همه ابزارهای نظارتی خود استفاده کند.» حالا باید  از این طیف از مخالفان روحانی و حامیان استیضاح پرسید مگرسیره نظام در باره سال آخر دولت ها را نمی دانند؟ کنار رفتن روحانی به معنای کنار رفتن دولت روحانی نیست بلکه دولت او با حضور معاون اول تا انتخابات بعد پابرجا می‌ماند. آیا با این کار همین نظم نیم‌بند هم از بین نخواهد رفت؟آیا بر فرض مثال حامیان استیضاح حاضرند با معاون اول روحانی یعنی اسحاق جهانگیری تا روز انتخابات کار کنند؟ برکناری روحانی چگونه و براساس چه مکانیسمی به کم شدن التهابات فعلی خصوصا گرانی ها و تورم کمک می کند؟ ‏فردای استیضاح چه می شود و چه مسئله ای از کشور حل می شود؟ آیا دشمن خارجی و ضدانقلاب داخلی و خارجی در التهابات پدید آمده ساکت خواهند بود؟اصلا تمام این سوالات به کنار؛ آن هایی که خواستار  استیضاح  و طبعا برکناری رئیس جمهور  هستند  چه تضمینی می دهند که بعد از کنار گذاشتن او اوضاع بدتر از این نشود ؟ اساسا چه طرح و برنامه ای برای آن زمان دارند ؟ اگر دارند بهتر نیست این طرح یا برنامه که قرار است دولتی را که رئیس خود را از دست داده چابک تر کند اعلام کنند ؟آیا در کشوری که تحریم‌های جنایتکارانه خارجی، مشکلات معیشت داخلی و تهدید‌های پیرامونی رو به تزاید است، استیضاح موجب تقویت تحریم‌ها، افزایش دشواری‌های معیشتی و ظهور تهدید‌های امنیتی نمی‌شود؟ همین روز‌های بحث‌وجدل استیضاح را ببینیم؛ این انرژی صرف شده، چه سودی برای ملت داشت؟و ده ها سوال دیگر.علاوه‌بر آن کناررفتن رئیس جمهور می‌تواند تبعات خطرناکی نیز برای کشور داشته باشد. برای مثال لبنان را بنگرید. لبنان از 17 اکتبر سال 2019 شاهد تظاهرات مردمی بود که به استعفای «سعد الحریری» از نخست وزیری انجامید اما با گذشت یک سال، این کشور هنوز درگیر معرفی نخست وزیر جدیدی است که چهارمین نخست وزیر در یک سال اخیر خواهد بود.همین بی ثباتی سیاسی سبب بحران های متعدد داخلی وخارجی برای این کشور شده است. افزون بر این در کشور ما تا انتخابات ریاست‌جمهوری آینده تنها حدود هشت ماه باقی مانده و اساسا سود یک تغییر تنها چند ماه قبل از موعد اصلی نمی‌تواند قابل‌توجه باشد، تازه اگر فردی پیدا شود که بتواند کار را به دست بگیرد.به هر حال وقتی مواجهه سخت با دولت یا اساسا هر فرد دیگری، قابل پذیرش است که منطق آن مواجهه قابل‌قبول باشد، ازاین‌رو می‌توان گفت که یک سوال عمومی از حامیان استیضاح وجود دارد وآن این که مثلا حامیان استیضاح چند بار وزیر اقتصادی، رئیس‌کل بانک مرکزی و دیگران را به
‌خاطر این وضعیت وخیم معیشتی بازخواست کرده‌اند؟ یا این که کدام طرح اقتصادی مشخص را به‌عنوان ریل جدید و اصلاح فرایند قبلی به دولت پیشنهاد کرده‌اند؟همین‌جاست که باید گفت همان حامیان استیضاح در مجلس باید بیشتر از آن که درگیر چنین حاشیه‌هایی شوند، به‌دنبال یافتن راهی علمی و منطقی برای تغییر دادن مسیر دولت باشند نه این که در یک چالش سیاسی و حاشیه‌ای بیفتند.  ازاین‌رو مشخص است که هرگونه اظهارنظریا عملی  که به دولت کمک کند از زیربار مسئولیت کارنامه ضعیف خود فرار کند، یک اشتباه بزرگ است و درمقابل به‌جای رفتارهای تند و رادیکال، همزمان با تلاش برای پاسخ گو کردن دولت باید کاری کرد تا مردم امیدوار به تغییر و اصلاح ریل اداره کشور شوند https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽باور ایران با شلیک باور 373 به یقین تبدیل شد 🔹امیر سرتیپ رحیم زاده، فرمانده رزمایش مدافعان آسمان ولایت 99 با بیان اینکه همه سامانه‌هایی که در سازمان رزم رزمایش امروز قرار داشت بومی بوده‌اند، گفت: 🍃متخصصان ما راداری ساخته‌اند که دشمن نمی‌تواند از دید ما پنهان شود https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
این عکس بظاهر ساده، یک دنیا حرف دارد. در سال ۱۹۳۷ در انگلستان مسابقه بین تیمهای چلسی و چارلتون بعلت مه شدید در دقیقه ۶۰ متوقف شد. "سام بارترام" دروازه بان چارلتون تا ۱۵ دقیقه پس از سوت توقف بازی همچنان درون دروازه بود (همین تصویر). وی بعلت سر و صدای زیاد پشت دروازه، صدای سوت داور را نشنیده بود و با حواس جمع درون دروازه ایستاده و با دقت به جلو نگاه می کرد تا به گمان خودش در برابر شوت های حریف غافلگیر نشود. وقتی ۱۵ دقیقه بعد پلیس ورزشگاه به او نزدیک شد و خبر لغو مسابقه را داد "سام بارترام" با اندوهی غمگین گفت: چه غم انگیز است که دوستانم مرا فراموش کردند در حالیکه من داشتم از دروازه آنها حراست می کردم. در طول این مدت فکر می کردم، تیم ما در حال حمله است و مجال نزدیک شدن به دروازه مان را به آنها نمی دهد. در میدان زندگی، چه بسیار بازیکنانی که از دروازه ما با غیرت و همت حراست کردند اما با مه آلود شدن شرایط در همان لحظه اول ما میدان را خالی کردیم و آنها را تنها گذاشتیم. این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تحدیر (تند خوانی قرآن) جزء 28 قاری معتز آقایی 🍃حدود30 دقیقه باخدا 🍃💐🍃دور قرآن کریم هدیه به و۷۲تن یارصدیق ایشان ومادرمان ، حضرت مادرمکرمه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف حضرت ✅جهت سرنگونی استکبارجهانی ✅ازبین رفتن صهیونیسم ✅ نجات قدس ازبحرتانهر ✅وظهورمنجی عالم بشریت https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─