eitaa logo
این عمار
3.3هزار دنبال‌کننده
30.4هزار عکس
26.1هزار ویدیو
732 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
(س) 🔷مشهورترین لقب حضرت خدیجه (س) در عصر جاهلیت، بود. زیرا ایشان بانوی آن دوران بودند. 🔷 و برای هر انسانی شایسته و لازمۀ رسیدن به است، این ویژگی شخصیتی در حضرت خدیجه (س) بسیار بارز بود. آن بانوی مکرمه در تمام مراحل زندگی به ویژه در برخورد با ، همیشه از پشت پرده و حجاب صحبت می کردند، حتی در جلسۀ . 🔷حضرت خدیجه (س) در مورد انتخاب همسر آینده خویش، ملاکها و اصولی را مطرح می کنند. هنگامی که ایشان پیشنهاد به (ص) می دادند و علت شیفتگی خود را به آن وجود گرامی اعلام می نمودند، با تأکید بر فضائل اخلاقی آن بزرگوار، افکار پاک و خود را چنین بیان کردند: "به خاطر خویشاوندیت، بزرگواری و امانتداری تو در میان مردم، اخلاق نیک و راستگوئیت، مایلم با تو ازدواج کنم". 🔷اسلام برای حفظ راهکارهای مختلفی را بیان کرده است که از جمله آنها ارتباط ویژۀ خانمها با همسرانشان می باشد. حضرت خدیجه (س) در فرصتهایی مناسب به گرامی خویش ابراز علاقه و محبّت می کردند. ایشان در قالب اشعاری زیبا دربارۀ پیامبر (ص)، مکنونات قلبی خویش را چنین ابراز می نمودند: "اگر تمام نعمتهای دنیا و سلطنتهای پادشاهان را داشته باشم و ملک آنها همیشه از آن من باشد، به نظر من به اندازه بال پشه ای ارزش ندارد، زمانی که چشم من به چشم تو نیفتد". 🌴 سالروز (س)، بر تمامی تسلیت باد.
💞 🍃همیشه از خدا میخواستم مؤمن و متعهد داشته باشم که هیأتی باشه و و ولایی 🍃معمولاً همراه خونواده واسه نماز میرفتیم مسجد، مادر عزیزشون منو دیدن و قرار گذاشتن خواستگار زیاد داشتم ولی انتخاب سخت بود و توکلم به خدا 🍃آقا جواد و خونواده‌شون که اومدن، با هم که صحبت کردیم،ملاک مشترک و اولیه جفتمون«ایمان بود و اخلاق نیک» تقریباً ۳۰ دقیقه‌ای صحبت کردیم در مورد قناعت،تعهد... تصمیم‌گیری تو و میزان مقاومت در برابر مشکلات و همه چی عالی بود ولی تردیدها همچنان پابرجا...! 🍃دو رکعت نماز توسل به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها خوندم و گفتم "خانوم من کنیز شمام خودتون بهم تو ازدواجم کمک کنین" خواستگاری و مراحل بعدش به سرعت جلو رفت 🍃بعدها متوجه شدم که به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ارادت خاصی داشتن و ایشون هم همین نمازو خونده بودن 🍃عشق بی‌نهایت ما از شب صیغه که مصادف بود با میلاد امام جواد علیه‌السلام شروع شد اون شب یه مشت نقل رنگارنگ بهم داد و گفت "زندگی مثه این نقل شیرینه بانو" 🍃تموم کاراش خدایی بود و خدا واسش جور میکرد، میگفت از بچگی اسم عاطفه بوده و روزی که فهمیده اسمم چیه، گفته بود "عروس ما همینه...!" خدا رو شاکرم که اسمم باب میل همسر شهیدم بود به روایت همسر این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
۳ پرسیدم: چی؟؟؟؟ _ قضیه برای من کاملا روشن است. من فکر می کنم تو همان همسر مورد نظر من هستی،فقط مانده چهره ات…!? نفس توی سینه ام حبس شد. انگار توی بدنم اتش روشن کرده باشند. ادامه داد: تو حتما قیافه من را دیده ای،اما من… پریدم وسط،حرفش: از در که وارد شدید شاید یک لحظه شما را دیده باشم اما نه انطور ک شما فکر می کنید. _باشد به هر حال من حق دارم چهره ات را ببینم. دست و پایم را گم کرده بودم. تنم خیس عرق بود. و قلبم تند تر از همیشه میزد. حق که داشت. ولی من نمی دانستم چه کاری باید انجام دهم. _ اگر رویت نمی شود ،کاری که میگویم بکن،؛ چشم هایت را ببیند و رو کن به من… خیره به دیوار مانده بودم. دست هایم را به هم فشردم. انگشت هایم یخ کرده بودند. چشم هایم را بستم و به طرفش چرخیدم . چند ثانیه ای گذشت. گفت: خب کافی است. مان باید زودتر تمام می شد. با شهیده و زهرا برگشتیم خانه. خانواده ایوب، تبریز زندگی می کردند و ایوب که زنگ زد تا اجازه بگیرد گفت با خانواده دوستش اقای مدنی می آیند خانه ی ما. از سر شب یک بند میبارید. مامان بزرگترها را دعوت کرده بود تا جلسه رسمی باشد. زنگ در را زدند. اقا جون در راباز کرد ایوب فرمان موتور را گرفته بود و زیر شر شر باران جلوی در ایستاده بود. سلام کرد و آمد تو سر تا پایش خیس شده بود. از اورکتش آب می چکید. آقای مدنی و خانواده اش هم جدا با خانواده اش با ماشین امده بودند. مامان سر و وضع ایوب را که دید گفت بفرمایید این اتاق لباسهایتان را عوض کنید. ایوب دنبال مامان رفت اتاق آقاجون. مامان لباسهای خیسش را گرفت و آورد جلوی بخاری پهن کرد. چند دقیقه بعد ایوب پیژامه و پیراهن اقاجون به تن آمد بیرون و کنار مهمانها نشست و شروع به احوال پرسی کرد. فهمیده بودم این آدم هیچ تعارف و تکلفی ندارد و با این لباسها در جلسه خواستگاری همانقدر راحت و آرام است که با کت و شلوار… این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
ایوب_بلندی ۳۳ برای هدی مفصلی گرفتیم، با شصت هفتاد تا . مولودی خوان هم دعوت کردیم، ایوب به بهانه جشن تکلیف هدی تلویزیون نو خرید. میخواست این جشن همیشه در ذهن هدی بماند. کم تر پیش می آمد ایوب سر مسائل دینی عصبی شود، مگر وقتی که کسی از روی عمد اعتقادات دانشجوها را زیر سوال می برد. مثل آن استادی که سر کلاس، محبت داشتن مردم به و ایام محرم را محبت بی ریشه ای معرفی کرد. ایوب داد و بیداد راه انداخت و کار را تا کمیته انضباطی هم کشاند. ? از استاد تا باغبان دانشگاه ایوب را می شناختند. با همه احوال پرسی می کرد، پی گیر مشکلات مالی آنها می شد. بیشتر از این دلش می تپید برای سر و سامان دادن به زندگی دانشجوها. واسطه آشنایی چند نفر از دختر پسرهای دانشکده با هم شده بود. خانه ما یا محل های اولیه بود یا محل آشتی دادن زن و شوهرها.? کفش های پشت در برای صاحب خانه بهانه شده بود. می گفت: “من خانه را به شما اجاره دادم، نه این همه آدم” بالاخره جوابمان کرد. با وضعیتی که ایوب داشت نمی توانست راه بیفتد و دنبال خانه بگردد. کار خودم بود. چیزی هم به نمانده بود. شهیده و زهرا کتاب های درسی را که یازده سال از آنها دور بودم، بخش بخش کرده بودند. جزوه های کوچکم را دستم می گرفتم و در فاصله ی این بنگاه تا آن بنگاه درس می خواندم. این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
💞 🍃همیشه از خدا میخواستم مؤمن و متعهد داشته باشم که هیأتی باشه و و ولایی😊 🍃معمولاً همراه خونواده واسه نماز میرفتیم مسجد، مادر عزیزشون منو دیدن و قرار گذاشتن خواستگار زیاد داشتم ولی انتخاب سخت بود و توکلم به خدا😉 🍃آقا جواد و خونواده‌شون که اومدن، با هم که صحبت کردیم،ملاک مشترک و اولیه جفتمون«ایمان بود و اخلاق نیک» تقریباً ۳۰ دقیقه‌ای صحبت کردیم در مورد قناعت،تعهد...😍 تصمیم‌گیری تو و میزان مقاومت در برابر مشکلات و همه چی عالی بود🥰 ولی تردیدها همچنان پابرجا...! 🍃دو رکعت نماز توسل به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها خوندم و گفتم "خانوم من کنیز شمام خودتون بهم تو ازدواجم کمک کنین"😉 خواستگاری و مراحل بعدش به سرعت جلو رفت☺ 🍃بعدها متوجه شدم که به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ارادت خاصی داشتن و ایشون هم همین نمازو خونده بودن😍 🍃 عشق بی‌نهایت ما از شب صیغه که مصادف بود با میلاد امام جواد علیه‌السلام شروع شد اون شب یه مشت نقل رنگارنگ بهم داد و گفت "زندگی مثه این نقل شیرینه بانو" ❤ 🍃تموم کاراش خدایی بود و خدا واسش جور میکرد، میگفت از بچگی اسم عاطفه بوده و روزی که فهمیده اسمم چیه، گفته بود "عروس ما همینه...!" خدا رو شاکرم که اسمم باب میل همسر شهیدم بود 😇 ✍ به روایت https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
8.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاص • این فیلم براساس واقعیت ساخته شده است. ارزش چند بار دیدن رو داره... فقط خواهشا تا اخر ببینید من که دیدم و بند نمی یاد https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─