eitaa logo
این عمار
3.1هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
22.8هزار ویدیو
614 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
301-sedayeenghelab_ir.mp3
7.54M
◉━━━━━────     ↻  ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ⇆ 🎙 | 💢 موضوع: بصیرت افزایی فتنه 88 - قسمت 2⃣1⃣ - 🎤 کارشناس برنامه: دکتر یدالله جوانی معاون سیاسی سپاه 🖇 🖇 🖇 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
299-sedayeenghelab_ir.mp3
5.22M
◉━━━━━────     ↻  ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ⇆ 🎙 | 💢 موضوع: بصیرت افزایی فتنه 88 - قسمت 🔟 - 🎤 کارشناس برنامه: دکتر یدالله جوانی معاون سیاسی سپاه 🖇 🖇 🖇 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
300-sedayeenghelab_ir.mp3
5.3M
◉━━━━━────     ↻  ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ⇆ 🎙 | 💢 موضوع: بصیرت افزایی فتنه 88 - قسمت 1⃣1⃣ - 🎤 کارشناس برنامه: دکتر یدالله جوانی معاون سیاسی سپاه 🖇 🖇 🖇 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🎤🍃 🍃 [• •] 🎯| سلسله جلسات تحلیلے 🚩 🎙| کارشناس: رجبعلی بازیاد 🌀| موضوع: ➖ ظرفیت‌های مکتب شهیدسلیمانی در مدیریت راهبردی اقتصاد ملی!؟ 🖇 3⃣3⃣1⃣ 🔸️جهت دریافت پاسخ پرسش‌ها و شبهات بصیرتی دوستان خود، آنان را به کانال دعوت کنید💡 🖇 🖇 🖇 ◀️ نشر حداکثری https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤🍃 🍃 [• •] 🎯| سلسله جلسات تحلیلے 🚩 🎙| کارشناس: رجبعلی بازیاد 🌀| موضوع: ➖ ظرفیت‌های مکتب شهیدسلیمانی در مدیریت راهبردی اقتصاد ملی!؟ 🖇 3⃣3⃣1⃣ 🔸️جهت دریافت پاسخ پرسش‌ها و شبهات بصیرتی دوستان خود، آنان را به کانال دعوت کنید💡 🖇 🖇 🖇 ◀️ نشر حداکثری https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌠🍃 🍃 •[ 🎤 ]• 🖼 🛑 حاج قاسم | سردار دل‌ها 🍃🌀🍃 🖇 🖇 🖇 🖇 🖇 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
46.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥❤️ ؛ تا حالا بابات بهت گفته دوست دارم؟! 🔸ماجرای یه نامه عاشقانه پدر دختری https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─       
🔺حکیم امروز اسلام خامنه‌ای عزیز... 📌خداوندا ! تو را شکرگزارم که پس از عبد صالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیتش اعظم است بر صالحیتش، مردی که حکیم امروز اسلام و تشیّع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنه‌ای عزیز ــ که جانم فدای جان او باد ــ قرار دادی. 💠مجموعه تصویری وصیت نامه حاج قاسم سلیمانی https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 🥀 🥀 🥀 🥀 🥀 🥀 🥀 🥀 🥀 🥀 🥀 🥀ویژه برنامه ی شهادت ِبانویِ دوعالم🥀 حضرت فاطمه سلام الله علیها🥀 🥀 مصادف با دومین سالگرد سردارِ شهید سلیمانی 🥀 تهیه کنندگان:دانش آموزانِ کلاسِ چهارمِ شهید دیالمه 🥀 🥀 🥀 تدوین :زهیر ادهمی 🥀 🥀 🥀 🥀 🥀 🥀 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کریم استاد معتز آقایی حدود۳۰دقیقه دور بیست ودوم وسلامتی امام خامنه ای مدظله العالی ورفع مشکلات مسلمین https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽🍃👌دعای عهد .... این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🔰برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🌼اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه)🌼 🍃🌛خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده!🌜🍃 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🔰بهجت‌الدعاء، ص ٣۴٧ ( مجموعه ادعیه، اذکار و دستورالعمل‌های عبادی مورد توصیه حضرت قدس‌سره) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ ✅ ختم در ۱۹۲ روز 🌷تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون 🔷سهم روز صد و پنجاه و دوم (۱۴۰۰/۱۰/۱۲) 🔻خطبه ۱۱۱
🌹سهم : خطبه ۱۱۱ ┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 : در نكوهش دنيا 1⃣ هشدار از دنياپرستی ♦️پس از ستايش پروردگار، همانا من شما را از دنيای حرام می ترسانم، زيرا در کام شيرين و در ديده انسان سبز و رنگارنگ است، در شهوات و خواهش های نفسانی پوشيده شده و با نعمت های زودگذر دوستی می ورزد، با متاع اندک زيبا جلوه می کند و در لباس آرزوها خود را نشان می دهد و با زينت غرور خود را می آرايد، شادی آن دوام ندارد و کسی از اندوه آن ايمن نيست. 2⃣ شناخت ماهيت دنيا ♦️ دنيای حرام بسيار فريبنده و بسيار زيان رساننده است، دگرگون شونده و ناپايدار، فناپذير و مرگبار و کشنده ای تبهکار است و آنگاه که به دست آرزومندان افتاد و با خواهش های آنان دمساز شد می نگرند که جز سرابی بيش نيست که خدای سبحان فرمود: «زندگی چون آبی است که از آسمان فرو فرستاديم و به وسيله آن گياهان فراوان رويد، سپس خشک شده، باد آنها را پراکنده کرد و خدا بر همه چيز قادر و تواناست». کسی از دنيا شادمانی نديد جز آنکه پس از آن با اشک و آه روبرو شد؛ هنوز با خوشی های دنيا روبرو نشده است که با ناراحتی ها و پشت کردن آن مبتلا می گردد؛ شبنمی از رفاه و خوشی دنيا، بر کسی فرود نيامده جز آنکه سيل بلاها همه چيز را از بيخ و بُن می کَنند. هر گاه صبحگاهان به ياری کسی برخيزد شامگاهان خود را به ناشناسی می زند، اگر از يک طرف شيرين و گوارا باشد، از طرف ديگر تلخ و ناگوار است. کسی از فراوانی نعمت های دنيا کام نگرفت جز آنکه مشکلات و سختی ها دامنگير او شد. شبی را در آغوش امن دنيا به سر نبرده، جز آنکه صبحگاهان بالهای ترس و وحشت بر سر او کوبيد، بسيار فريبنده است و آنچه در دنياست نيز فريبندگی دارد، فانی و زودگذر است و هر کس در آن زندگی می کند فنا می پذيرد. 3⃣ روش برخورد با دنيا ♦️در زاد و توشه آن جز تقوا خيری نيست. کسی که به قدر کفايت از آن بردارد، در آرامش به سر می بَرَد و آن کس که در پی به دست آوردن متاع بيشتری از دنيا باشد وسايل نابودی خود را فراهم کرده و به زودی از دست می رود. بسا افرادی که به دنيا اعتماد کردند، ناگهان مزه تلخ مصيبت را بدانها چشاند و بسا صاحب اطمينانی که به خاک و خونش کشيد. چه انسان های با عظمتی را که خوار و کوچک ساخت و بسا فخرفروشانی را که به خاک ذلّت افکند. حکومت دنيا ناپايدار، عيش و زندگانی آن تيره و تار، گوارای آن شور و شيرينی آن تلخ، غذای آن زهر و اسباب و وسايل آن پوسيده است؛ زنده آن در معرض مردن و تندرست آن گرفتار بيماری است؛ حکومت آن بر باد رفته و عزيزان آن شکست خورده؛ متاع آن نکبت آلود و پناه آورنده آن غارت زده خواهد بود. ┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
🌹سهم : خطبه ۱۱۱ ┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄ 📜 4⃣ عبرت از گذشتگان ♦️آيا شما در جای گذشتگان خود به سر نمی بريد که عمرشان از شما طولانی تر و آثارشان بادوام تر و آرزويشان درازتر و افرادشان بيشتر و لشکريانشان انبوه تر بودند؟ دنيا را چگونه پرستيدند و آن را چگونه بر خود گزيدند؟ و سپس از آن رخت بربستند و رفتند. بی توشه ای که آنان را برای رسيدن به منزلگاه کفايت کند و بی مرکبی که آنان را به منزلشان رساند. آيا شنيده ايد که دنيا خود را فدای آنان کرده باشد؟ يا به گونه ای ياری شان داده يا با آنان به نيکی به سر برده باشد؟ نه هرگز، بلکه سختی و مشکلات دنيا چنان به آنها رسيد که پوست و گوشتشان را دريد، با سختی ها آنان را سُست و با مصيبت ها ذليل و خوارشان کرد و بينی آنان را به خاک ماليد و لگدمال کرد و گردش روزگار را بر ضدّ آنها برانگيخت. شما ديديد که دنيا آن کس را که برابر آن فروتنی کرد و آن را برگزيد و بر همه چيز مقدّم داشت که گويا جاودانه می ماند، نشناخت و روی خوش نشان نداد تا آن که از دنيا رفت. آيا جز گرسنگی توشه ای به آنها سپرد؟ آيا جز در سختی فرودشان نياورد؟ و آيا روشنی دنيا جز تاريکی و سرانجامش جز پشيمانی بود؟ 5⃣ پرهيز از دنيای حرام ♦️ آيا شما چنين دنيايی را بر همه چيز مقدّم می داريد و بدان اطمينان می کنيد؟ يا در آرزوی آن به سر می بريد؟ پس دنيا بد خانه ای است برای کسی که خوش بين باشد و يا از خطرات آن نترسد. پس بدانيد -و می دانيد- که آن را ترک می کنيد و از آن رخت بر می بنديد و پند گيريد از آنها که گفتند: «چه کسی از ما نيرومندتر است؟»، سپس آنان را به گورهايشان سپردند، بی آنکه سوارکاران شان خوانند و در قبرها فرود آوردند، بی آنکه همسايگانشان نامند. از سطح زمين قبرها و از خاک کفن ها و از استخوان های پوسيده، همسايگانی پديد آمدند که هيچ خواننده ای را پاسخ نمی دهند و هيچ ستمی را باز نمی دارند و نه به نوحه گری توجّهی دارند. نه از باران خوشحال و نه از قحط سالی نوميد می گردند. گرد هم قرار دارند و تنهايند، همسايه يکديگرند امّا از هم دورند، فاصله ای با هم ندارند، ولی هيچ گاه به ديدار يکديگر نمی روند. نزديکان از هم دورند بردبارانی هستند که کينه ها از دل آنان رفته، بی خبرانی که حسد در دلشان فرو مرده است. نه از زيان آنها ترسی و نه به دفاع آنها اميدی وجود دارد. درون زمين را به جای سطح آن برای ماندن انتخاب کردند و خانه های تنگ و تاريک را به جای خانه های وسيع برگزيدند. به جای زندگی با خويشاوندان غربت را و به جای نور ظلمت را برگزيدند، به زمين بازگشتند چونان که در آغاز آن را پا برهنه و عريان ترک گفتند و با اعمال خود به سوی زندگی جاويدان و خانه هميشگی کوچ کردند، آنگونه که خدای سبحان فرمود: «چنان که آفرينش را آغاز کرديم آن را باز می گردانيم، وعده ای بر ماست و همانا اين کار را انجام خواهيم داد». ┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز (26).mp3
10.74M
🔈 ختم گویای در ۱۹۲ روز. 🌷 تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون 🔷 سهم روز صد و پنجاه و یکم : ختم نهج البلاغه، خطبه ۱۱۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️جبرئیل دو پیام به پیامبر(ص)راجع حوادث بعداز رحلتش رساندند https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
رمانی از عاشقانه های شهدا https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
قسمت 62 : دهم اسفند ۶۲ حمله از محور طلائیه دوباره آغاز شد. قرار بود حاج همت و حمید حمله را با هم شروع و دشمن را زمین گیر کنند و بهم برسند. گردان شش به فرماندهی اباذر خدابین جلو می رفت و تمام شب را جنگیدند، ولی خط عراقیها نمی شکست. نزدیک صبح اباذر از ناحیه کتف و پا مجروح شد و قبل از طلوع آفتاب گردان را از تیر رس عراقیها دور کرد. گردان از شدت بی خوابی در حال حرکت چرت می زدند تا به مقر برسند. آفتاب در آمده بود. حمید از دور آنها را دید. سوار موتور شد و بسویشان رفت. اباذر لنگ لنگان بطرفش آمد. حمید به او نزدیک شد و او را ترک موتور نشاند و بطرف بیمارستان رفت. بیمارستان پنج کیلومتر تا مقر فاصله داشت در آنجا حمید بند پوتین اباذر را باز کرد که آنرا در بیاورد. پوتین پر از خون بود. باز هم اباذر گفت: “چیزی نیست آقا حمید. نترس!” حمید دست روی شانه اش گذاشت و “من نمی ترسم. تو نترس! اینطوری نمی شه/ باید بر گردی عقب … ” و او را با مجروحین به اهواز فرستاد و خودش به خط برگشت. چندین شب بود که نیروهای تیپ لشکر ها به خط می زدند. ولی موفق نمی شدند خط دشمن را از محور طلائیه بشکنند. جاده ای که به جزیره ی جنوبی مجنون که به طلائیه وصل می شد می رسید را عراقیها با توپ و خمپاره و کاتیوشا به شدت می کوبیدند. تنها راه عبور جاده ای بود که دو طرف آن از سطح زمین کمی بلند تر بود. سمت راست جاده هور آبگرفتگی و سمت چپ جاده را عراقیها مین گذاری کرده و سیم خاردار کار گذاشته بودند که تمام آن باتلاق بود و عراقی ها بعدا تمام زمین را به آب بسته بودند. جاده ای به عرض تقریبا شش متر و طول هفت کیلومتر که در انتهای جاده دژی به ارتفاع پنج متر قرار داشت که عراقیها در آن مستقر شده بودند که قبل از دژ کانالی با عمق دو متر و عرض پنجاه متر قرار داشت. شب یازدهم اسفند بود. حمید دوباره فرمانده ها را در چادر جمع کرد و برنامه عملیاتی فردا را مرور کردند و به آنها گفت: “من هم با شما می آیم https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
قسمت 63 : بعد از نماز حمید با فرمانده ها یکی یکی روبوسی و خدا حافظی کرد. خط باز شد. ساعت یازده شب کامیون ها نیرو آوردند و حمید با گردان شش به خط زد. سید حسین و جعفر محمدی نیز همراه او بودند. دو طرف جاده پر بود از جنازه شهدا امکان عبور فقط از جاده بود. حمید با نیروهایش برای گرفتن دژ حمله می کنند..آنها پیشروی را ادامه می دهند ولی نمی توانند روی دژ مستقرشوند و عده ی زیادی هم تلفات می دهند. ساعت چهار صبح لودر ها رسیدند و کار احداث خاکریز هلالی شروع شد. یکی دو ساعت طول می کشد تا کار تقریبا تمام و گردان شش در خاکریز مستقر و با عراقیها درگیر می شوند. تعدادی از رزمنده ها هم از طریق کانال با آنها می جنگند. ناگهان پاتک سنگین عراقیها شروع شد بچه ها مثل برگ خزان روی زمین می افتادند. دشمن از زمین و هوا حمله کرده بود. گلوله های خمپاره و کاتیوشا، توپ، تانک و بمب باران هوایی نیروهای ایران را زمین گیر کرده بود. علاوه بر آن از دست دادن مهمات و نیروهای انسانی کار را بدتر کرده بود. هر نیرو یا ماشینی از جاده عبور می کرد عراقیها می زدند و یا روی مین می رفت و از کار می افتاد. گرد و غبار هوا را تیره کرده بود یکی از لودر ها را با تانک می زنند و دیگری روی مین می رود. حمید از محسن می خواهد که با چند نفر جلو برود ولی خیلی زود پشیمان میشود و میگوید “خودم میرم فقط ساعت تو بده به من و بعد راه افتاد.” تانکهای عراقی جلو تر می آمدند و خاکریز را می کوبیدند. سید حسین گردان پنج را آورد تا به کمک آنها بروند ولی گردان به زودی زمین گیر شد. آتش سنگین روی جاده می بارید. سید حسین وسط جاده ایستاد گفت: “بلند شین. بچه ها رو دارن قتل عام می کنن… قیامت شده باید یک کاری بکنیم”. تعدادی بلند شدند و به جلو حمله بردند ولی هنوز صد متری نرفته بودند که عده ی زیادی روی زمین افتادند و بقیه از ترس دوباره برگشتند. هواپیماهای عراقی روی جاده شیرجه می رفتند و همه را به رگبار می بستند. هزاران کشته و مجروح، بدون یاری مانده بودند. لحظه به لحظه درگیری شدیدتر می شد. هنوز رزمنده ها با آر پی جی به طرف تانک ها شلیک می کردند. حمید با بیسیم چی روی خاکریز رفت و با حاج همت تماس گرفت. حاج همت گفت: “حمید طلائیه رو از دست نده تا آخرین نفر بایستید.” بیسیم خش خش می کرد. حمید برای اینکه حاج همت صدایش را بشنود فریاد زد: “با چی؟ با چی اینجارو نگه داریم؟ نه مهمات داریم و نه نیرو. همه شهید شدن.” در همان موقع خمپاره ای در کنار حمید سوت کشید و خاک زیادی به هوا بلند کرد. بیسیم قطع شد. گلوله های آرپی جی هم تمام شد. تانک ها جلوتر آمدند و در ششصد متری ایستادند و خاکریز را می کوبیدند. حالا خاکریز آنقدر کوتاه شده بود که کسی نمی توانست بایستد و مجبور بودند دولا دولا راه بروند. در حالیکه همه جا پر بود از شهدا. حمید، حمید زنگنه را صدا زد و با یک روان نویس روی کاغذ نوشت: “شرایط خط سنگین است و بیسیم از کار افتاده نیروی کمکی بفرستید و آتش بریزید.” و بدست زنگنه داد و گفت: “هر چه زودتر به دست حاج همت برسان https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
قسمت 64 : زنگنه با سرعت، با همان بیسیم خرابش سوار موتور شد و رفت. حالا مجبور بودند با کالش به طرف دشمن شلیک کنند. آنهم بصورت متحرک که عراقیها فکر کنند نیروهای زیادی آنجاست … یک بیسم چی دیگر آمد. حمید با عقب تماس گرفت. صدایی از پشت بیسیم به او گفت: “بیاید عقب. بیاید عقب. زود باشین…” حمید جواب داد:نمیشه نمی تونیم بیایم عقب…” و باز هم حمید جواب داد: “تکلیف من اینجاست. اگر نیرو بدین من اینجا رو نگه می دارم” ناگهان بیسیم چی تیر خورد و به زمین افتاد و شهید شد. لحظات تلخ و نفس گیری که با آن دست و پنچه نرم می کردند. شاید آنها می دانستند تلاششان بی فایده است ولی دست از مبارزه بر نداشتند. ساعت پنج عصر بود. حمید، هاشم محمدی را به سه راه فرستاد و با سه نفری که آنجا بودند مرتب به دشمن شلیک می کردند. خیر الله با اضطراب از هاشم پرسید “چند نفرید؟” و هاشم هم با تاسف سرش را تکان داد و گفت: “سه نفر! من و جعفر و حمید…” خیر الله مضطرب تر شد و گفت: “این که نمی شه. ما این طوری که نمی تونیم بجنگیم. نیرو می خوایم “حمید منتظر نیرو جاده رو نگه داشته. بیخودی که خودش نیومده جعفر گفت: اگر نیرو هم بیاد باید از این جاده بیاد. خدا بزرگه باید سه راه رو نگه داریم.” خیرالله گفت: “توکل به خدا من نماز نخوندم صبر کن بعدا تصمیم می گیریم.” خاکریز بیشتر از شصت متر نمانده بود. او مجبور شد خوابیده نماز بخواند. جعفر کنارش نیم خیز نشسته ولی خمپاره ای در حین نماز کنارشان منفجر شد و هر دو مجروح شدند. صدای کلاش نشان می داد هنوز تعدادی از نیروها مقاومت می کنند… تانک ها جلو تر می آمدند و جلوتر و بالاخره سه راه را عراقیها گرفتند و رگبار شدیدی روی سه راه سوار کردند و مانع شدند که نیروها برگردند. هوا کم کم تاریک می شد. سید حسین با تویوتا و عده ی کمی پیاده از جاده آمدند. همه غمگین و سر به زیر بودند. اندوه و درد بیشتر از خاکی که بر آنها نشسته بود از سر و رویشان می ریخت. با هم پچ پچ می کردند همه بهت زده و پریشان بودند. سکوت سنگین از غمی جانکاه حکایت می کرد. مثل این بود که هر کس دلش می خواست به خلوت خود برود. یارانی که تا دیشب همراه هم بودند، نیستند و جای خالی آنها . مجید بعد از بهبودی دوباره بازگشته و شاهد آن صحنه ی غم بار بود. آسمان نور باران بود. تعدادی دیگر از رزمنده ها از سمت خط برمیگشتند ” یکی از آنها با تاسف و غضب گفت: “عراقیها جشن گرفتند” مجید فورا سوار ماشین شد و به سمت تیپ رفت. علی کرمی را پیدا کرد. قبل از اینکه مجید حرفی بزند علی گفت: “این کلاه رو بزار سرت و بکش پایین یه کم هم دولا راه برو … زودتر برو تو چادر ….” مجید بدون چون و چرا همین کار را انجام داد و وارد چادر شد. علی گفت: “پشت به در چادر بشین فکر کنند حمیدی ….” تمام وجود مجید شروع به لرزیدن کرد. چانه اش بهم می خورد. دو زانو روی زمین نشست. قدرت اینکه از حمید بپرسد نداشت. از جواب آنها می ترسید بلاخره آهسته پرسید “چی شده علی آقا؟ حمید چی شده https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─