فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دعای_هفتم_صحیفه_سجادیه
🎬حسین حقیقی
این عمار👇👇👇
@aynaammar_gam2
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۳۰ ثانیه این #دعا را همراه با رهبر انقلاب بخوانيم
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
┄┅═══✼🌿🌹🌿✼═══┅┄
📒 #حکمت32 : نیکوکار از کار نیک بهتر، و بدکار از کار بد بدتر است.
┄┅═══✼🌿🌹🌿✼═══┅┄
📒 #حکمت33 : بخشنده باش اما زیاده روی نکن، در زندگی حسابگر باش، اما سختگیر مباش.
┄┅═══✼🌿🌹🌿✼═══┅┄
📒 #حکمت34 : بهترین بی نیازی ترک آرزوهاست.
┄┅═══✼🌿🌹🌿✼═══┅┄
📒 #حکمت35 : کسی که در انجام کاری که مردم خوش ندارند شتاب کند، درباره او چیزی خواهند گفت که از آن اطلاعی ندارند.
┄┅═══✼🌿🌹🌿✼═══┅┄
📒 #حکمت36 : کسی که آرزوهایش طولانی است، کردارش نیز ناپسند است.
┄┅═══✼🌿🌹🌿✼═══┅┄
📒 #حکمت37 : (در سر راه صفین دهقانان شهر انبار تا امام را دیدند پیاده شدند، و پیشاپیش آن حضرت می دویدند، فرمود چرا چنین می کنید؟ گفتند عادتی است که پادشاهان خود را احترام می کردیم، فرمود:)
به خدا سوگند! که امیران شما از این کار سودی نبردند، و شما در دنیا با آن خود را به زحمت می افکنید، و در آخرت دچار رنج و زحمت می گردید، و چه زیانبار است رنجی که عذاب در پی آن باشد، و چه سودمند است آسایشی که با آن امان از آتش جهنم باشد.
┄┅═══✼🌿🌹🌿✼═══┅┄
📒 #حکمت38 : به فرزندش امام حسن (علیه السلام) فرمود: پسرم! چهار چیز از من یادگیر (در خوبیها)، و چهار چیز به خاطر بسپار (هشدارها)، که تا به آنها عمل کنی زیان نبینی.
۱- خوبیها: ۱- همانا ارزشمندترین بی نیازی عقل است، ۲- و بزرگ ترین فقر بی خردی است، ۳- ترسناک ترین تنهایی خودپسندی است ۴- و گرامی ترین ارزش خانوادگی، اخلاق نیکوست.
۲ هشدارها: ۱- پسرم! از دوستی با احمق بپرهیز، همانا می خواهد به تو نفعی رساند اما دچار زیانت می کند. ۲- از دوستی با بخیل بپرهیز، زیرا از آنچه که سخت به آن نیازی داری از تو دریغ می دارد. ۳- و از دوستی با بدکار بپرهیز، که با اندک بهایی تو را می فروشد. ۴- و از دوستی با دروغگو بپرهیز، که او به سراب ماند، دور را به تو نزدیک، و نزدیک را دور می نمایاند.
┄┅═══✼🌿🌹🌿✼═══┅┄
📒 #حکمت39 : مستحبات به خدا نزدیک نمی گرداند اگر به واجبات زیان رساند.
┄┅═══✼🌿🌹🌿✼═══┅┄
📒 #حکمت40 : زبان عاقل در پشت قلب اوست، و قلب احمق در پشت زبانش قرار دارد.
(این از سخنان ارزشمند و شگفتی آور است، که عاقل زبانش را بدون مشورت و فکر و سنجش رها نمی سازد، اما احمق هرچه بر زبانش آید می گوید بدون فکر و دقت، پس زبان عاقل از قلب او و قلب احمق از زبان او فرمان می گیرد).
┄┅═══✼🌿🌹🌿✼═══┅
سهم-روز4-حکمت-32-تا-40.oga
1.06M
🔊 ختم گویای نهج البلاغه
🌺 سهم روز چهارم ختم نهج البلاغه
از حکمت ۳۲ تا حکمت ۴۰
🌹 شرح #حکمت2 (۳)
🔻سه راه پیشگیری و درمان طمع ورزی در نهج البلاغ بیان شده است:
1. یاد مرگ : دربند دوم خطبه ۱۸۸ می فرمایند: «مردم شما را به یاد آورى مرگ، سفارش مى کنم، از مرگ کمتر غفلت کنید، چگونه مرگ را فراموش مى کنید در حالى که او شما را فراموش نمى کند و چگونه طمع مى ورزید در حالى که مرگ به شما مهلت نمى دهد».
2. عدالت و مساوات : در بند یک نامه ۲۷ به محمد بن ابی بکر می نویسند:« با مردم فروتن باش، نرمخو و مهربان باش، گشاده رو و خندان باش. در نگاه هایت و در نیم نگاه و خیره شدن به مردم به تساوى رفتار کن، تا بزرگان در ستمکارى تو طمع نکنند و ناتوان ها از عدالت تو مأیوس نگردند» .
🔻در نامه۴۶ به مالک اشتر می نویسند: «در نگاه و اشاره چشم، در سلام کردن و اشاره کردن با همگان یکسان باش تا زورمندان در ستم تو طمع نکنند و ناتوانان از عدالت تو مأیوس نگردند»
3. تقوا : در بند مربوط به سیمای کارگزاران دولتی در نامه ۵۳ می نویسند:« از خاندان هاى پاکیزه و با تقوى، که در مسلمانى سابقه درخشانى دارند انتخاب کن، زیرا اخلاق آنان گرامى تر و آبرویشان محفوظ تر و طمع ورزیشان کمتر و آینده نگرى آنان بیشتر است».
↩️ ادامه دارد...
🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع
شرح-حکمت-2-بخش-3-طمع-ورزی.mp3
532.1K
🔊 شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه
🔸 شرح #حکمت2 3⃣
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
🌳شجره آشوب« قسمت چهارم »
📌بررسی نفوذی های بنی امیه در حکومت امیرالمومنین علیه السلام
🔻و دختر ابوبکر (عایشه) نیز علیه علی خروج می کند و همانطور که یوشع با صفورا برخورد کرد، علی نیز با عایشه برخورد می کند.
🔻رسول خدا در مورد دیگری، معاویه را به فرعون امت، عمرو عاص را به سامری، ابوموسی اشعری را به جاثلیق تشبیه کرد. این نمادها، همگی مربوط به بنی اسراییل است که نشان می دهد همانطور که در امت حضرت موسی، گمراهانی همانند فرعون و سامری وجود داشتند، در امت اسلام نیز چنین افرادی با طرز فکر و سیره آن ها وجود دارند.
🔻 در روایتی دیگر، پیامبر اکرم، زیاد را به هامان، سعید بن عاص را به قارون، ابوموسی را به سامری تشبیه کرد. ایشان فرمود...
📚 کتاب شجره آشوب
💬 نویسندگان: آقایان یوسفی و آقامیری
↩️ ادامه دارد...
نام رمان: #به_توان_تو
براساس واقعت دلاوری ها و رشادتهای شهدای #مدافع_حرم
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
May 11
#رمان
#به_توان_تو
#قسمت_صد_نه
(فاطمه)
سوار اتوبوس میشم
میام سر جام
ولی متوجه یه چیزی میشم
برش میدارم
یه چیزی مث شناسنامه مانند
تعجب میکنم
میخوام بازش کنم که.....
فرشته خوبه:فاطمه شناسنامه وسیله شخصی خصوصیه نباید باز کنی
شاید طرف راضی نباشه
فرشته بده:چی میگی اخه تو!
باید بالاخره باز کنه یا نه
ما هم ک کنجکاویم
باید ببینیم مال کیه و اینا
من:این دفعه رو خوب اومدی فرشته بده!
فرشته بده:چاکریم....
فرشته خوبه:😏
~لای شناسنامه رو باز میکنم
اسم هادی عسگری خود نمایی میکنه
میرم صفحه ی دوم
با کمال تعجب میبینم که خالیه😳
وای خدایا ینی چی
باز میرم صفحه اول
مطمئن میشم که خود هادیه
ولی چرا مجرده؟
راوی:دیدی بد قضاوت کردی
دیدی....حالا بازهم ازش دوری کن
خب؟
بازم ازش بد بگو باشه؟
^تا اومدم جواب راوی رو بدم هادی وارد اتوبوس شد و بلند گفت:کسی شناسنامه منو ندیده؟شناسنامه من گمشده خواهرا....
علی رضایی:پیدا نشد هادی؟
هادی:نه هر چی گشتم نبود که نبود
علی رضایی:اگه باشه صد در صد توی اتوبوسه
^رفتم سمت هادی و شناسنامه شو بهش دادم و با اخم و صدای جدی ای گفتم:ازین به بعد بیشتر مراقب وسایل شخصی و مهم تون باشید پسرعمو
هادی لبخند مَکُش مرایی زد و باز براش مردم و بعد تشکر کرد
و رفت سر جاش نشست
منم همینطور
اصلا توی حال و هوای خودم نبودم
حس کنجکاوی در من شعله ور شده بود
که قضیه چیه
نکنه صیغه کاری کردن؟
ثبت نشده؟
خدایا...هادی مو از تو میخوام من بدون اون نمیتونم زندگی کنم
^همش تو فکر و حال و هوای خودم بودم
فقط گه گاهی میفهمیدم ک ارزو ی چیزی ب علی رضایی که در حال تعریف کردن خاطره هست میپرونه و همه میخندن
هادی هم تو حال خودش بود
خدایا بیار اون لحظه هایی رو که نگاهش کنم زل بزنم تو چشماش ولی گناه نکنم
دیگه تحمل این دوری رو ندارم..ای شهدا قسمتون میدم به فاطمه زهرا که هرچی صلاحمه جلو راهم بزارید
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
#رمان
#به_توان_تو
#قسمت_صد_ده
(علی)
نصفه شب شده بود
خوابم نمیبرد
همش ذهنم درگیر اتفاقات اخیر بود...
اومدن یه موجود عجیب تو زندگیم
راوی: منطورت ارزو هس؟
_خانم عطایی😒
راوی: خو حالا رگ گردنتو برا من باد نکن
اصن تو چرا باید رو اون غیرتی بشی؟
^ با خودم فک کردم..راوی راس میگه..اخه این حسای عجیب چیه که من گرفتار شدم بهش
خدایا خودت کمکم کن
من:زیادی حرف نزن راوی برو بخاب
راوی: بی اعصاب😒
راوی رفت واز دستش راحت شدم
حالا میتونستم خوب فک کنم
به اون غروب
وقتی گیر چنتا پسر افتاده بود و من نجاتش دادم
چقد اونروز اعصابم خط خطی بود
دوس داشتم تا جا داره بزنمش که با اون لباسای تنگ و نازک میاد بیرون تا همه زیبایی هاشو ببینن
ای وای من چم شده...پسر تو که بی جنبه نبودی...
چرا میبینیش هول میشی و دست و پای دلت میلرزه...
داره سرم منفجر میشه از اینهمه سوال...
چرا با اینکه این همه اذیتم میکنه ازش متنفر نیستم...برعکس دوس دارم بیشتر ببینمش...خدایا منو ببخش
کمکم کن به دام هوس نیفتم...
اصن اون شیطان رجیم چرا اینقدر منو اذیت میکنه،چرا از من متنفره
چرا این حرفارو میزنه
ابروم جلوی همه رفت
همه دانشجوها
پشت سر من پ پچ میکردند
حتما در مورد من و اون شیطان فکر های بد کردن...
خدایا اون خانم کمی کم داره
شما مراقب ابروی من باش
من هیچ وقت پامو از خط قرمز های دین فراتر نگذاشتم
خودت کمک ام کن
~همینجور با خودم حرف میزدم و از خدا و شهدا کمک میخواستم و توی محوطه پادگان راه میرفتم...
ساعت2 نصفه شب بود
هیچ کس جز من داخل محوطه نبود
جلوتر که رفتم صدای گریه شنیدم..نگران شدم که شاید اتفاقه بدی افتاده...
دیدم که بعله شیطان رجیم داره گریه میکنه...
زانوهاشو بغل کرده بود و سرشو روزانوش گذاشته بود...
دلم ازین همه مظلومیتش بدرد اومد..هیچوقت اینجوری ندیده بودمش همیشه شادو خندون بود...
من دوست نداشتم اینجوری ببینمش...قلبم بخاطرش بدرد اومد...
اما چرا...
کنکاش با سوالام رو کنار گذاشتم و خودمو به کنارش رسوندم
دستمال کاغذی رو از جیب ام در میارم و طرفشون میگیرم
و میگم :بفرمایید خواهرم...
~دستمال رو ازم میگیره
فین میکنه و میگه خدا لعنتت کنه حانیه
^خونم ب جوش اومد و با لحن جدی میگم:شما حق ندارید در مورد آبجی من اینطور حرف بزنید
الان هم سریع برید داخل خوابگاه
معمولا در خوابگاه رو قفل میکنن و کلیدش رو میزارن پیش مسئول....شما چطور اومدید بیرون؟
خانم عطایی:اولا من هر طور بخوام با هر کس بخوام حرف میزنم
دوما مسئول خوابگاه خواب بود
منم کلید رو از زیر متکاش برداشتم و درو باز کردم و اومدم بیرون
باید میومدم
من:چرا؟
خانم عطایی:چون خواب بدی دیده بودم
و باید میومدم بیرون و گریه میکردم
الان هم خیلی سبک شدم آخیییش
من:دلیل نمیشه هر کی خواب میبینه بیاد بیرون از خوابگاه و قوانین رو زیر پا بگذاره
اینجا خونه تون نیست....بفرمایید خانم عطایی....
تو چشام نگا کرد...
چشماش با اون حاله ی اشکش خیلی زیباتر شده بود...
استغفرالله این چیه که من میگم...
زود سرمو انداختم پایین که بیشتر از این سوتی ندادم و گناه نکردم
صداش برخلاف چشمای مظلومش خیلی تخس جوابمو میده
خانم عطایی:عه اینجوریاس...من نمیرم ....همینجا که هستم میشینم ببینم کی میتونه بلندم کنه
^خونم ب جوش اومد باز ولی چیزی نگفتم
سرمو پایین تر انداختم و راهمو کج کردم طرف خوابگاه مردا
خانم عطایی:میدونید آبجی جانتون با داداش من چکار کرده؟
برمیگردم و میگم:نه
فقط میدونم رفته اتریش
اون غروب ک شما رو توی خیابون دیدم
شبش حانیه و خاله اکرمم اومدن خونمون و آبجی حانیه خداحافظی کرد و گفت که برای
همیشه میره اتریش زندگی کنه
خانم عطایی:نمیدونستید امیر حانیه رو میخواد؟
من:بله خواهرم...
خانم عطایی:اه میشه به من نگی خواهرم؟
من:سعی میکنم خواهرم....
خانم عطایی:من خودم اسم دارم
بهم بگو آرزو
منم بت میگم علی
~نگاهی از عصبانیت بهش میکنم
و چشماش برق میزنه
و میگم:استغفرالله...
بفرما خواهرم...
خانم عطایی:هوی علی سگ سیاه
من:دیگه دارید بی احترامی می کنید...
خانم عطایی:نه علی سگ سیاه...
من:ینی چی؟
خانم عطایی:سرتو بالا بگیر اونجا رو نگا کن خو
~سرمو بالا میگیرم و میبینم یااااعلی یه سگ سیاه گنده اونجاست دقیقا تو ده قدمیه ما....
داره نفس های عصبانی میکشه
و آب دهنش میریزه ب زمین....
من سر جام میخکوب شدم و گفتم:اینجا ک ازینا نداشت😑
^سگِ کمی اومد جلو تر
خانم عطایی جیغ زد و لباس منو محکم کشیدو با خودش کشوند و فرار کرد
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
#رمان
#به_توان_تو
#قسمت_صد_یازده
لباسمو از دستای خانم عطایی آزاد کردم و همراهش دویدم و فرار کردم...
اون سگِ دو برابر سگ های معمولی بود
پارس هم میکرد و دنبال ما میدوید
همونطور ک میدویدیم خانم عطایی گفت:راستشو بگو
من:راست چیو
خانم عطایی:روزی چن تا دمبل زدی ک این عضله هات اینجور دخترکُش شده...
من:خدایاااا استغفرالله...تموم اش کنید خواهرم...
خانم عطایی:وای مامان جونم...واییی سگ...
~رسیدم ب ی درخت و ازش رفتم بالا
خانم عطایی هم نمیتونست بیاد بالا
تا پنج دقیقه دور اون درخت ک من ازش بالا رفته بودم دور میچرخید و سگ هم ب دنبالش و فحش میداد...
خنده م گرفته بود
حقش بود
ولی دلم براش سوخت
~نمیدونم از این همه سر و صدا چرا کسی بیدار نشده ب داد مون برسه...
خانم عطایی از دور چرخیدن دور درخت دست برداشت و راهشو کج کرد دوید رفت
سگ هم ب دنبالش
از درخت اومدم پایین
نرفتم کمکش...از دور دیدم جفتِ سگِ اومده وسطای پادگان
اون سگ سیاه گنده هه هم رفت طرفش و باهم رفتن اونطرف پادگان...
خانم عطایی از دور فریاد زد:دارم برات علی...حالا دم در میاری؟دمت رو قیچی میکنم
من:به من نگید علی
من آقای رضایی ام خواهرم
هر کار دوست دارید بکنید
خانم عطایی:هوی لعنتی خوشتیپ علی جون شب بخییییییییییر گوووود نااااایت
عجقولی...
من:حد و حدودتون رو بدونید
میرم همه چی رو به امیر اقا میگم
خانم عطایی:دلت میاد این کارو بکنی جیگر؟
^باز عرق شرمساری روی پیشونی م ظاهر شد
عرق ام رو پاک کردم و رفتم طرف خوابگاه
(ارزو)
اوخی
بوی دماغ سوخته میاد
از اون دور هم معلوم بود که باز خجالت کشید بگردممممم
میرم سمت خوابگاه و سعی میکنم ک بخوابم
ولی یاد خواب بدم می افتم
من توی جاده تمام نشدنی داشتم میدویدم
و همش سراب امیر رو میدیدم
ک مشکی پوشیده
و همش منو صدا میزنه و ناراحته
کابوس وحشتناکی بود...خیلی سخت بود برام ناراحتی داداشم رو ببینم
علی رو اذیت میکنم تا روحیه ام عوض بشه
حال میده
من ناخودآگاه میخوام بیشتر باهاش حرف بزنم و بیشتر ازش حرف بکشم بیرون
بیشتر بشناسمش!
حالا ارزو غصه نخور 3روز دیگه مونده!!!!
خخخ
خدایا میدونی که زندگی م واقعا عوض شد
اعتقادات ام همه چی تقریبا
دیدم نسبت ب گذشته
هرکی بفهمه ببینه میخنده و باور نمیکنه، خدا خواست ک منو وارد بهشت خودش بکنه یهویی
اگه خدا بخواد همه چی ممکنه
من عئض شدم و توبه کردم
ولی این زاتِ خرابم ک عوض نشده...
خدایا توی درون این بشر چی گذاشتی ک جذبش شدم
جای برادری کیس خوبیه
استغفرالله خدایا چی دارم میگم عه
وای میبینی
گفتم استغفرالله...مث علی
کمال همنشینی در من اثر کرد اخجون😜
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
#رمان
#به_توان_تو
#قسمت_صد_دوازده
فاطمه:خب....فلسفه حجاب یه فلسفه خیلی طولانی ای هست
نمیشه تو این وقت کم ازش بگم
حجاب مث ی محافظ میمونه
مث صدف برای مروارید
پوست برای موز یا هر میوه ای
پوست و پلاستیک برای آبنبات
و خیلی چیزایی که ازشون حضور ذهن ندارم
باعث امنیت و آرامش و آسودگی میشه....
راوی:آیا در قرآن کریم در مورد عفاف وپوشیدگی و حجاب دستور خاصی بیان شده؟
اصلا بگید عفاف ب چ معناست
فاطمه:عفاف حالتی در انسان هست که ب وسیله اون آدمی خود شو در برابر تندروی ها و کندروی ها کنترل میکنه تا بتونه در مسیر اعتدال و میانه روی پیش بره و از اون خارج نشه،ینی در براورده کردن هر یک از علایق و نیاز های درونی به گونه ای عمل نمیکنه ک یا ب طور کامل در اون غرق بشه یا از دیگر نیازهای غافل بشه و اونو ب صورت کامل کنار بگذاره و دچار کوتاهی بشه...بلکه در حد مطلوب و صحیح برآورده کردن همه نیازها توجه داره...
من:جواب اون سوال راوی رو ندادی
فاطمه:کدوم سوال
من:تو قران
در باره حجاب و اینا چیزی اومده یا نه؟
فاطمه:آها...بله ک اومده
خدای ما توی قرآن هم برای زنان و هم برای مردا وظایف خاص و روشنی تعیین کرده
ک یکی اش میگه وظیفه مردان هس ک چشم خودشون رو کنترل کنن و از نگاه به زنان نامحرم خودداری کنن
و دامن خودشون رو از گناه پاک نگه دارن
من:خب بعدی
فاطمه:زنان مث مردا وظیفه دارن که ب نامحرم نگاه نکنن و دامنشون پاک از گناه باشه
من:عین هم بودا
فاطمه:اره دیگه تو این مورد نگاه نکردن هر دو مشترک هستن
من:حالا بعدیش هم اینه که استفاده از زیور آلات نباید ب گونه ای باشد که توجه نامحرمان را به خود جلب کند
....اینم الان یادم اومد واسا تا یادم نرفته بگم
من:بوگو
فاطمه:توی قرآن حد و حدود پوشش رو هم مشخص کردن
باید خانما طوری حجاب بگیرن ک علاوه بر موی سر گریبان و گردن شون هم پوشانده بشه
حد حدود پوشش هم بنا بر فرمایش امام کاظم کل بدن ب جز چهره و دست تا مچ هست
من:آیا ساعد خانما هم باید در برابر نامحرم ها پوشیده بشه؟
فاطمه:بله...از مچ به بالا باید پوشیده بشه
و همچنین آن چیزی که زیر روسری قرار میگیره
من:حجاب زنان موجب سلب آزادی و کاهش حضورشون توی جامعه میشه
این جمله رو تکذیب میکنی؟
فاطمه:بله که تکذیب میکنم
اولا خدا دستور حجاب رو.........
~نذاشتم حرفش رو تموم کنه و گفتم فاطمه دو دیقه اِستُب من برم الان جَلدی میام برمیگردم
فاطمه سری تکون داد
دلیل این کارم این بود ک علی رو از دور دیدم
میرم نزدیک تر میگم:علیییی...برادر
کجایی تو؟سلاممم
^علی با نگاه متعجبش بهم نگاه میکنه و حس میکنم چشماش برق خاصی میزنه اما سریع سرشو میندازه پایین
و راهشو کج میکنه میره
میرم دنبالش و بهش نزدیک میشم
متوجه ام میشه و با سرعت ده کیلومتر در ثانیه میدوه
ای نمیری کثافط
من ک نمیتونم عین تو بدوم اخه اونم با این چادر
بله آقا دفعه اولش نی
هر وقت منو میبینه فرار میکنه
مث همون موقعی ک از سگ سیاهه فرار میکرد
انگار من از سگِ پَست ترم😑
نمیخورمت که برادر
فقط میخوام بیشتر بات باشم و حرف بزنم
خو شیرینی
مظلوم و با نمک و سر ب زیر
راوی:چشمم روشن
من:چشمت ب جمال علی رضایی روشن اقای راوی
خیلی دهن لق شدی
اذیت میکنی همه رو
چخبر؟
راوی:از کی؟
من:علی
راوی:ازت میترسه...به خاطر همین ازت فرار میکنه
من:خب خب چرا؟
راوی:چون میترسه ک توی دام هوس و گناه بیفته نمیخواد سوتی بده جلوت
میخواد خودشو دور کنه
اما تو ول کن نیسی
من:خب به به دیگه چی...
راوی:همین دیگه پرو نشو
برو سوار اتوبوس شو دیر شد
دیگه وقت رفتنه
5روز تموم شد ب این زودی
من:اره خیلی زود تموم شد😔
هیییی
^به سمت اتوبوس میرم و میبینم ک به به
داره با گوشی اش از خودش سلفی میگیره
جووون من عاشق سلفی م....
ای آرزوی خبیث بد جنس
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدون تعارف با خانواده #شهیدی که با #رفیق_شهیدش عکس #شهادتشان را هم گرفته بودند
🔹گفتگو با مادر و همسر شهید دانیال رضازاده که در #اغتشاشات اخیر مشهد به شهادت رسید
#لبیک_یا_خامنه_ای
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🖼اگر میخواهید دنیا و آخرتتان تضمین شود,از مصائب آخرزمان درامان باشیدو عاقبت به خیر شوید #بصیرتتان راافزایش دهید,اطاعت از ولایت_فقیه را بر خود واجب بدانید.
#شهید #محمود_رادمهر
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
خواب #حضرت_رقیه(س) رو دیده بود
بی بی فرموده بودن تو به خاطر ما از #گناه گذشتی ما هم شهیدت میکنیم.
موقعی که داشت میرفت سوریه بهم گفت: سید برام #روضه حضرت رقیه بخون
گفتم نمیخونم، داری میری حسین #بچه هااات، گفت از بچه هام دل کندم، روضه می خوندم های های #گریه میکرد.
#فرازے_از_وصیت_نامہ.
هر خانمے ڪہ چادر بہ سر ڪند و عفت ورزد، و هر جوانی ڪہ نماز اول وقت را در حد توان شروع ڪند، اگر دستم برسد سفارشش را بہ مولایم امام حسین (ع) خواهم ڪرد و او را دعا مے ڪنم؛ باشد تا مورد لطف و رحمت حق تعالے قرار گیرد.
#شهید_حسین_محرابی🌷
#شهید_مدافع_حرم
هدیه محضر همه شهدا صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚜حجت الاسلام والمسلمین عالی:
🔴 داستانی عجیب از وسوسه شیطان‼️
☑️ یه مقدار مقاومت داشته باشی از این مرحله رد میشی...
#عالی
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[🕊💔 ]
- هزار زخم اگر در من
- از غم است هنوز
- هزار شکر که یادِ تو
- مرهم است هنوز...💌
+اسکرین بگیرید...
شادی روح هر #شهیدی که اومد براتون پنج #صلوات بفرستید🙂🌸
{اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم}
#شهیدانه✨
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فراموش نکنیم که این نظام بیجهت سرپا نیست.
🚫 فیلم حاوی صحنههای دلخراش است.😔
❓این صحنه ها متعلق به ۸دفاع مقدس وشکنجه اسیرانمان در زیر شکنجه های صدام است، آیا پاسخگوی این خون ها خواهیم بود؟؟؟
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
📝🍃
🍃
•[ #نهضت_روشنگری_ثامن 🎤 ]•
┓ 🖌┏ #اطلاعیه
┛┗موضوع: چند پیشنهاد
برای مراسمات ایام فاطمیه
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
1⃣ در صورت امکان، در کنار دکور هیأت، حتما از پرچم ایران عزیز، در اندازۀ بزرگ و با پایه استفاده شود.
2⃣ دکور هیأت مفهومی و جهتده باشد. مفاهیم سیاسی و انقلابی داشته باشد.
3⃣ موضوع سخنرانی، پیرامون جهاد تبیین، جهاد روایتگری با محوریت تبیینِ فاطمی باشد.
در این خصوص از خطبۀ حضرت زهرا (علیهاالسلام) میتوان استفاده کرد.
4⃣ در صورت امکان، از مسئولین محترم جهت پاسخگویی به سؤالات مردم و شنیدن دغدغهها و مشکلاتشان، به هیأت دعوت شود.
5⃣ در ایام فاطمیه، بانوان گرامی سهم بیشتری در برپایی مراسم، مدیریت مراسم و جهتدهی به مراسم داشته باشند. یعنی مراسمات فاطمیه بیشتر رنگ و بوی زنانه داشته باشد.
6⃣ حاجقاسم عزیز دلدادۀ حضرت صدیقۀ طاهره بود و عشقش برپایی مراسمات فاطمیه. در این ایام رنگ و بوی حاجقاسم در مراسمها پررنگتر باشد.
7⃣ مراسمِ اهلبیت (علیهمالسلام) موجب وحدت و نزدیکی قلوب و اهداف میشود. مراقب باشید با کجسلیقگیها، موجب تفرقه و شکاف نشود.
✋ #لبیک_یا_خامنه_ای
🚩 #تبیین_فاطمی #فاطمیه
🖇 #تبیین #جهاد_تبیین
🖇 #روشنگری #ثامن
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─