eitaa logo
این عمار
3.3هزار دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
23.3هزار ویدیو
643 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
زیباترین وصیت نامه ای که تا الآن دیدم حتما وقت بذارید.... بسم الله الرحمن الرحیم آخر من کجا و شهدا کجا، خجالت می‌کشم بخواهم مثل شهدا وصیت کنم، من ریزه‌خوار سفره‌ی آنان هم نیستم. شهید شهادت را به چنگ می‌آورد، راه درازی را طی می‌کند تا به آن مقام می رسد اما من چه؟! سیاهیِ گناه چهره‌ام را پوشانده و تنم را لخت و کسل کرده. حرکت جوهره‌ی اصلی انسان است و گناه زنجیر. من سکون را دوست ندارم، عادت به سک‍ـون بـلای بزرگ پیروان حق است. سکونم مرا بیچاره کرده، در این حرکت عـالم به‌سمت معبود حقیقی، دست و پـایم را اسـیر خود کرده. انسان کر می‌شود، کور می‌شود، نفـهم می‌شود، گنگ می‌شود و باز هم زندگـی می‌کند، بعد از مدتی مست می‌شود و عادت می‌کند به مستی، و وای به حالمان اگر در مستی خوش بگذرانیم و درد نداشته باشیم. درد را انسان بی‌هوش نمی‌کشد، انسان خواب نمی‌فهمد، درد را، انسان باهوش و بیـدار می‌فهمد. راستی...! دردهایم کو؟ چرا من بیخیال شده‌ام؟ نکند بی‌هوشم؟ نکند خوابم؟ مثل آب خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند و ما فقط آن را مخابره کردیم. قلب چند نفرمان به درد آمد؟ چند شب خواب از چشمانمان گریخت؟ آیا مست زندگی نیستیم؟ خدایا؛ تو هوشیارمان کن، تو مرا بیـدار کن، صدای العطش می‌شنوم، صدای حرم می‌آید، گوش عالم کر است. خیام می‌سوزد اما دلمان آتش نمی‌گیرد. مرضی بالاتر از این؟ چرا درمانی برایش جست‌وجو نمی‌کنیم؟ روحمان از بین رفته، سرگرم بازیچه دنیاییم، الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ، ما هستیم. مرده‌ام، تو مرا دوباره حیات ببخش، خوابم، تو بیدارم کن خدایا! به‌حرمت پای خسته‌ی رقیه(س)، به‌حرمت نگاه خسته‌ی زینب(س)، به‌حرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر(عج)؛ به ما حرکت بده. عباس دانشگر 95/02/02 اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌ @aynaammar_gam2
وقتی بهش می‌گفتیم چرا گمـنام کار می‌کنی ..! میگفت: ای بابا همیشه کاری کن که اگه خدا تو رو دید خوشش‌ بیاد نه مـردم ... "شهید ابراهیم هادی" ❤️🌱 این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
همیشه در اردوهایی که می رفتیم، برای انجام کارهایی مثل نظافتِ چادر، چادر زدن و حتی اموری که وظیفه‌اش نبود، پیش قدم می شد. بعد از پایان اردو هم همیشه آخرین نفری بود که به خانه بر می گشت. می گفت: « اگه می خوایم ثواب جمع کنیم، از همین کارهای کوچیک که دیده نمیشه، باید انجام بدیم.» "شهید محسن‌ حججی" ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─ این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
خودش‌برایم‌تعریف‌می کرد، برای اینکه پسرش‌سیدمحمد رابامسجدونمازآشناوعلاقه مندکند، اورابه مسجدی می برد که درنزدیکی اش پارک یا‌محل‌بازی باشد. خوب که بازی می کردوازبازی سیر می شد، به اومی گفت: "سیدمحمدجان! حالابیابریم‌مسجد. من‌باتوآمدم‌پارک حالاتوبامن بیامسجد." دیدم‌روش‌خوبی است حالابچه ام با عشق‌وعلاقه بامن‌به مسجدمی آید. "شهید‌سیدرضا‌طاهر" این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
: میگفت: من یک چیزی فهمید‌ه‌ام! خـدا شهادت را همیشه به آدم‌هایی داده که در کار، سخت کوش بوده‌اند.. "شهیدمحمودرضابیضائی" این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
رسم شده بود توی شیراز که علما و پیش نمازهای معروف، می آمدند تشییع شهدا. و حتی تلقین می خواندند برایشان. بعد از عملیات بیت المقدس و فتح خرمشهر هم، شهید آوردند شهر؛ و همین مراسم برقرار بود . . . حاج آقا طوبایی، پیش نماز مسجدِ کوشک عباس علی شیراز هم آمده بود. حاج آقا موقع تلقین دادن، وقتی رسید به نام حضرت حجت، حالش منقلب شد، ضعف کرد و سست شد. حتی خودش نمی توانست بیاید بالا و کشیدنش بیرون! پرسیدند: " چی شد حاج آقا؟ " گفت: " به اسم آقا که رسیدم، شهید به احترام سرش را خم کرد روی سینه! حس کردم، امام زمان (عج) اینجاست و او احترام می گذارد. " شما بودید، حالی به حالی نمی شدید؟ رسم عاشقی است دیگر، به هوایِ معشوق که بروی، به هوایت می آید . . . https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
رگ هاش پاره پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت. وقتی دکتر این مجروح و دید به من گفت بیارمش داخل اتاق عمل. من چادر به سر داشتم. دکتر اشاره کرد که چادرم رو در بیارم تا راحت تر بتونم مجروح رو جابه جا کنم ... مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش اومده بود، به سختی گوشه چادرم رو گرفت و بریده بریده و سخت گفت: " من دارم می رم تا تو چادرت رو در نیاری. ما برای این چادر داریم می ریم ... " چادرم تو مشتش بود که شهید شد ... از اون به بعد تو بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم رو کنار نگذاشتم ... https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
محمد حسین باغبان، كارگرزاده ای بود از اصفهان. یه ناخنش به خاطر جوشکاری کبود بود. روزهای آخر، قبل از عملیات خیبر، به همرزمش - شفیعی - گفت: " اگر شهید شدم مرا از ناخنم و گودی کف پایم بشناسید. " شفیعی دلش لرزید. بارها حسین رو دیده بود که با گریه می گفت: " خدایا مرا مثل امام حسین (ع) شهید کن. " اواخر اسفند، وقتی شفیعی رو برای شناسایی شهدا به تعاون لشكر 14 امام حسین(ع) خواستند، حسین رو فقط از روی ناخنش و گودی كف پاش شناخت، چون حسین سر نداشت ... https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
ما را به اردوگاه العماره بردند. داخل اردوگاه، تعدادی از شهدای ایرانی را دیدم که بعد از اسارت به شهادت رسیده بودند. جمله ای که روی دست یکی از شهدای آنجا نوشته شده بود را خواندم. مو به تنم راست شد . . . روی دست آن شهید با خودکار نوشته شده بود: " مادر! من از تشنگی شهید شدم . . . " https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
☘با رفیقش‌ از شهدایِ ‌غواص ‌بودند.. یه ‌تیر میخوره‌ به‌ پهلوی‌ محمدهادی خیلی ‌درد داشته ‌پهلوش میرن‌ توی‌ تونل‌ تا امن ‌باشه ‌جاشون.. 🌹دوست‌ محمدهادی‌ میره ‌تا یه ‌کمکی‌ بیاره ‌براشون‌ به ‌محمدهادی ‌میگه ‌تحمل ‌کن نکنه‌ از صدای ‌درد تو دشمنا بفهمن و جامون ‌لو بره.. رفیقش‌ میره ‌ بعد یکی ‌دو دقیقه برمیگرده وقتی ‌میاد میبینه ‌که محمدهادی از درد سرش رو تو باتلاق فرو کرده تا جای ‌رفقاش‌ لو نره.. " https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─